در زندگی روزمره، شهروندان با دغدغههایی چون معیشت، تورم، اشتغال و عدالت اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند، اما در صحنه رسمی، این مسائل کمرنگ یا غایباند. این شکاف میان زبان رسمی و واقعیت اجتماعی، همان نقطهای است که سرمایه اجتماعی تحلیل میرود. نهادهایی که قرار بود نماینده و پشتیبان مردم باشند، وقتی تنها به بازتولید نمایش قدرت بسنده میکنند، اعتماد عمومی را از دست میدهند و این درست همان جایی است که انسجام مورد ادعا، به جای تقویت، در معرض فرسایش قرار میگیرد. سیاست برای آنکه زنده و پویا بماند، نیازمند تنوع صداها و امکان گفتوگوست. زمانی که رسانهها، مجالس قانونگذاری و نهادهای عدالتمحور همگی در یک خط رسمی حرکت میکنند، جامعه احساس میکند که در این صحنه جایی ندارد. تنها شنیدن همه صداها و ایجاد گفتوگوی واقعی میتواند از صحنه سیاست، عرصهای واقعی بسازد؛ عرصهای برای نقد، پرسشگری و بازنمایی متوازن جامعه، نه صرفاً بازتولید شعارهای معطوف به اقتدار و قدرت. اگر نهادهای رسمی بخواهند واقعاً نقش ملی خود را حفظ کنند، چارهای جز بازاندیشی ندارند. ملی بودن یعنی شنیدن همه صداها، نه صرفاً تکرار یک صدا. تنها در این صورت است که میتوان از صحنه سیاست بهعنوان عرصهای واقعی سخن گفت؛ عرصهای برای تنوع، نقد و گفتوگوی اجتماعی، نه صرفاً صحنهای برای بازنمایی تکراری و فاقد خلاقیت از قدرت.
مینا امامویردی
دکتری علوم ارتباطات