| کد مطلب: ۱۱۹۱۴۴۳
لینک کوتاه کپی شد
همه‌ هنرها تابع ادبیات‌اند

عابدین پاپی (آرام) به بهانه‌ انتشار ۱۴ دفتر شعر:

همه‌ هنرها تابع ادبیات‌اند

مان ملی: عابدین پاپی، شاعر و منتقد در پاسخ به این سوال که چرا ادبیات جهان شمول است، می‌گوید: «ادبیات مرزهای ملی، زبانی و فرهنگی را می‌شکند و برای همه‌ انسان‌ها با هر اعتقاد و مسلکی قابل‌درک و تجربه است.» از نظر او مولفه‌های انسان‌محوری، فرامکانی و فرازمانی، برخورداری زبان هنری مشترک و تنوع‌پذیری در آثار ادبی باعث می‌شود مخاطبان، از هر ملیت و با هر زبانی که باشند، آثار ادبی را بخوانند و با آنها ارتباط برقرار کنند.

آر پاپی به تازگی مجموعه‌ای از سروده‌هایش را در قالب مجموعه‌های متعدد به انتشار رسانده که همین موضوع، بهانه‌ انجام گفت‌وگویی‌ست که همینک پیش روی شماست.

آیا ادبیات می‌تواند به‌عنوان هنر پایه محسوب شود و مثلا چه نقشی در تئاتر و سینما دارد؟

 سؤال شما بسیار کلی است اما می‌توان این کلیت را به بخش‌های جزئی هم تقسیم کرد. ادبیات هنر پنجم به شمار می‌رود و دارای زیرشاخه‌های متعددی ست. لذا از اینکه می‌تواند پایه‌ هنر محسوب شود باید گفت بله چون زیرساخت همه‌ زبان‌هاست و زبان و روایت را به‌عنوان ابزار بنیادین در اختیار دارد. هنرهای دیگر نیز تابع زبان ِ ادبیات‌اند از این‌رو که، تئاتر و سینما، نقاشی روایی و حتی موسیقی آوازی اغلب برای بیان خود به داستان، اسطوره، شخصیت و زبان نیازمند و متکی‌اند به شیوه‌ای که جملگی از دل و زِهدانِ ادبیات بیرون می‌آیند. لذا به همین دلیل ادبیات در تاریخ تمدن‌ها همیشه مادرِ هنرها یا دست‌کم «پایه‌ی هنرهای» بیانی محسوب شده است و اما نقش ادبیات در تئاتر و سینما نیز نقشی پررنگ و دُرسنگ و محتواست. یعنی کارکردِ زبان ادبیات در قابوس سینما و هنر فرابخش و فرارونده است. فیلم‌نامه ریشه در داستان‌نویسی و روایت ادبی دارد و سینما بدونِ متن ادبی اولیه (دیالوگ، روایت و طرح) شکل و شمایل نمی¬گیرد. نکته‌ دیگر، «اقتباس» است. بسیاری از شاهکارهای سینما بر اساسِ رمان‌ها یا نمایشنامه‌های بزرگ ساخته‌شده‌اند؛ به‌مانند جنایت و مکافاتِ داستایوفسکی یا بینوایان ویکتور هوگو که سبکِ آن رمانتیسم اجتماعی است. دیگر مهم زبان و دیالوگ است. شعر و ادبیات بر زیبایی دیالوگ‌ها و عمق معنایی فیلم اثر می‌گذارند و شخصیت‌پردازی نیز از دیگر موارد تأثیر گذار است چه اینکه شیوه‌های ادبی برای ساختنِ قهرمان و ضدقهرمان به سینما منتقل می‌شود. تئاتر نیز یکی از هنرهای هفت‌گانه است که نقش ادبیات در تئاتر قابل‌تعریف و توصیف است زیرا خاستگاه تئاتر، ادبیات نمایشی است) تراژدی‌ها و کمدی‌های یونان باستان از سوفوکل و اریستوفان خود مؤید این مدعاست. ضمن اینکه نمایشنامه اساس تئاتر است؛ بازیگران، کارگردان و صحنه‌آرایی همه بر متن ادبی بنانهاده می‌شوند و عناصری چون دیالوگ، مونولوگ و روایت که ابزارهای ادبی‌اند در واقع به صحنه‌ی نمایش جان می‌بخشند و حتی کارگردانان مدرن که می‌خواهند «بدون متن» کار کنند بازهم ناگزیر و ناگریز به استفاده از زبان و ساختارهای ادبی‌اند؛ یعنی ادبیات پایه‌ی هر هنری است چراکه برای گفت‌وگو و نیلِ به «گفتگومندی» شما نیاز به زبانِ ادبی دارید. ادبیات روایت و قصه را برای سینما و تئاتر فراهم می‌کند و خلق شخصیت و دیالوگ می‌نماید و البته جهان‌بینی و فلسفه به آثار هنری را در چنته‌ خود دارد.

یکی از موضوعاتی که همیشه مطرح می‌شود، موضوع تاثیرگذاری و تاثیرپذیری است. نویسندگان و شاعران ما چقدر از آثار و جریان‌های ادبی جهان تاثیر پذیرفته‌اند؟

پرسش شما هم تاریخی است و هم‌نظری است و در دو بخش متفاوت قابل تشریح است. تأثیر ادبیات جهان بر فرهنگ و زبانِ مردم ایران می‌تواند در چند بُعد محل بحث باشد، زیرا که اغلب سرزمین‌ها با هم در تعامل و تعادل زبانی و فرهنگی بوده‌اند و این «فرهنگ تأثیر و تأثر» بر کسی مستور نیست. 1- زبان و سبکِ نوشتاری است: از قرن نوزدهم به بعد ترجمه‌ آثار اروپایی (رمان های روسی، فرانسوی و انگلیسی) باعث شد زبان فارسی ساده‌تر، روزمره‌تر و نزدیک‌تر به گفتار شود زیرا بیش از آن، نثر فارسی بیشتر متکلف و دیوانی بود اما با ورودِ ادبیات جهانی، نثر مدرن فارسی شکل گرفت به‌مانند: آثارِ جمال‌زاده و صادق هدایت. 2- اندیشه و مضمون است: مفاهیم آزادی، عدالت، فردیت و نقدِ اجتماعی عمدتاً از طریقِ ادبیاتِ غرب وارد ایران شد اگرچه خود ِادبیاتِ ایران نیز به‌عنوان نوعی (آرکی تایپ) از آن یاد می‌شود و رمان‌های روسی (داستایوفسکی و تولستوی) و ادبیات فرانسوی (ویکتور هوگو و فلوبر) در آگاهی اجتماعی و سیاسی روشنفکران ایران تأثیر بسزایی داشتند؛ بنابراین ادبیات ایران اگرچه مضمون محور هم بوده اما در شیوه و روش‌شناسی تحتِ تأثیر غرب قرارگرفته است. 3- فرهنگ‌عامه و هنرهاست. بسیاری از ژانرهای نو (رمان، داستانِ کوتاه مدرن، نمایشنامه‌نویسی مدرن، شعر نیمایی) با الهام از ادبیاتِ غرب در ایران تثبیت‌شده‌اند و حتی تئاتر و سینما ایران، از طریقِ اقتباس از متونِ ادبی جهانی، شکل مدرن پیدا کردند و البته کشورهای الگوواره و آرکائیک و متمدن در تهیه‌ خمیرمایه‌ هنرها به صنعت هنر کمک کرده‌اند. با این تعابیر، جهان‌شمول بودنِ ادبیات به این معناست که مرزهای ملی، زبانی و فرهنگی را می‌شکند و برای همه‌ انسان‌ها با هر اعتقاد و مسلکی قابل‌درک و تجربه است و دارای مؤلفه‌هایی ست اعم از: 1- انسان‌محوری: به‌جای یک قوم یا ملت خاص، دغدغه‌های مشترک انسانی را بیان می‌کند به‌مانند عشق، مرگ، آزادی، تنهایی و امید. 2- فرامکانی و فرازمانی است؛ یعنی حتی اگر در بستر خاصی نوشته‌شده باشد، معنای آن محدود به همان زمان و مکان نمی¬ماند به‌مانند آثار شکسپیر و مولوی 3- زبان هنری جهانی: با استعاره، تصویر و تخیل چنان کار می‌کند که مخاطب فارغ از فرهنگش، با آن ارتباط می‌گیرد. 4- تنوع‌پذیر است؛ یعنی قابلیت ترجمه و انتقال دارد و روحِ متن در زبان‌های مختلف ساری و بازتاب می‌یابد.

تاثیرگذاری اثر بر مخاطب نیز موضوع دیگری‌ست. به‌نظر شما تفاوت شعر شاملو به‌عنوان بنیان‌گذار شعر سپید با شعرِ اخوانِ ثالث از باب تاثیرگذاری در چیست؟ و کدام‌یک بیشتر در جامعه‌ ایران جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری داشته‌اند؟

کاربست‌های شعر شاملو بی‌شک با کارکردِ زبانی شعر اخوان ثالث در تفاوت است، چراکه این دو در شعر نو در یک میدان نتاخته‌اند؛ یعنی نه میدان‌ها یکی بوده و نه تاختن‌ها. اخوان درواقع ادامه‌دهنده‌ شعر نیمایی است تا که این سبک را به اوج و شکوفایی برساند البته با بافت و ساختی دیگر اما شاملو به دنبالِ طرحی نو در شعر نو فارسی ست. در شعر شاملو زبان ساده‌تر و روشن‌تر است، وزن عروضی را کنار می‌گذارد و بیشتر به موسیقی درونی، ریتم آزاد و ترکیب‌های استعاری تکیه دارد. اما در شعر اخوان ثالث وفاداری به وزنِ نیمایی و سنتِ عروضی، موسیقی در شعرش قوی‌تر و حماسی‌تر است. از نظر جهان‌بینی و مضمون هم شعر شاملو بیشتر اجتماعی – انسانی است یعنی امید به آزادی – عشق – عدالت و رهایی انسان مشهود است و لحن جهانی و فراتر از مرزهای ملی به دید می‌آید، اما شعر اخوان بیشتر ملی – تاریخی است با رویکردی اسطوره‌ای و حماسی به ایران و تاریخ، سرشار از یأس، شکست و غربت سیاسی. سومین منظر، ساختار و فرم است: در شعر شاملو تجربه‌گرایی در فرم، بی قالبی، شکستن ساختارها و خلق فضای پست نیمایی مشهود است، اما اخوان در شعر بیشتر پایبند و دلبندِ به قالب نیمایی‌ست و شعرهایش فرم کلاسیک – نو را تلفیق می‌کنند و انسجام سنتی بیشتری دارند؛ بنابراین از حیثِ جامعه‌پذیری و فرهنگ پذیری نیز باید گفت شاملو به دلیل زبان ساده‌تر و مردمی‌تر نه تاریخی‌تر، نفوذ بسیار گستره‌تری در فرهنگ‌عامه و روشنفکری دارد؛ به‌طوری‌که نسل جوان و فعالانِ اجتماعی با شعر او همذات‌پنداری می‌کنند؛ یعنی آثارش بیشتر در حافظه‌ عمومی ماندگار است و اخوان اگرچه جایگاهِ سُترگی دارد، اما زبان سنگین‌تر و نمادپردازی تاریخی – اسطوره‌ای‌اش باعث شده تا که بیشتر در میان اهل ادب و طبقه‌ خاص نمایان باشد. البته در دهه‌های سیاسی پرالتهاب (30 و 40) اخوان محبوبیت ویژه‌ای پیدا کرد و در مجموع شاید بتوان چنین گفت که شعر شاملو و اخوان از دوطبقه و زیست اجتماعی متفاوت با دو رویکردِ زمانی- تاریخی متفاوت هستند و نه‌تنها در نوع فرم و نگارش بلکه از لحاظ معنا و سبک و فرآیندهای رفتاری و زبانی نیز یکی نیستند.

اخوان در واقع ادامه‌دهنده‌ شعر نیمایی است تا که این سبک را به اوج و شکوفایی برساند البته با بافت و ساختی دیگر اما شاملو به دنبالِ طرحی نو در شعر نو فارسی ست. در شعر شاملو زبان ساده‌تر و روشن‌تر است

شعر اروپا را چگونه می‌بینید و تفاوت آن با شعر آمریکای لاتین در چه زمینه‌هایی است؟

شعر اروپا دارای ریشه و پیشه‌ خاص و دیرینه‌ای ست به‌گونه‌ای که پیشینه‌ی آن ریشه در سنت‌های کلاسیک یونان، رنسانس، رمانتیسم و پست مدرنیسم دارد. شعری با زبان و فرم مشخص که این زبان تمایل به عقلانیت، ساختارگرایی و تجربه‌های زبانی پیچیده و تعقیدبرانگیز دارد و از پارادایم‌های ادبی چون ریلکه و الیوت تا آدونیس و شاعران مدرن اروپایی بهره می‌گیرد. شعری با مضامین قابل‌توجه که برگرفته از بافتار زبانی – فرهنگی و ساختارِ تاریخی همین مرزوبوم‌هاست. از مشخصه‌های این ژانر شعری می‌توان به مضامین فلسفی، هستی شناسانه و فردگرایانه اشاره نمود و اصولاً دغدغه‌های انسان مدرن، تنهایی، پوچی و بحران معنا در بافتارِ زبانی آن پیداست. این‌گونه‌ شعری ویژگی‌ها و شاخصه‌هایی دارد. شعر اروپا معمولاً «تحلیلی و انتزاعی» است و بیشتر برای تأمل و تفکر طراحی و ترسیم می‌شود نه برای شور و عاطفه مستقیم؛ اما شعر آمریکای لاتین شعری برگرفته و متأثر از استعمار، انقلاب‌ها، فقر و مقاومت اجتماعی است. زبان و فرم در این ژانر شعری اصولاً سرشار از استعاره، اسطوره، روایت‌های بومی و ریتم‌های زنده است. تِم یا درونمایه‌ شعر آمریکای لاتین بیشتر شامل عدالت اجتماعی، مقاومت سیاسی، هویت بومی و عشقِ پرشور است و در جهاتی شعری است که به دنبالِ خودآگاهی خویش است و گاهاً ترکیب جادو و واقعیت (ره آلیسم جادویی که در ادبیات‌شان پررنگ است) اعمال و به چشم می‌خورد. ویژگی بارز شعر آمریکای لاتین «عاطفی و برانگیزاننده» است و مستقیماً با قلب و روحِ جامعه ارتباط می‌گیرد؛ بنابراین تفاوت‌های اصلی می‌تواند این باشد که شعر اروپا بیشتر فلسفی و ذهن‌گراست اما شعر آمریکای لاتین عاطفی و اجتماعی و شورانگیز است. زبان شعر اروپا گاهاً فشرده و گاه دشوار است درحالی‌که شعر آمریکای لاتین پر تصویر، موسیقایی و نزدیک به زندگی روزمره است. شعر آمریکای لاتین در میان مردم کوچه و بازار نفوذ بیشتری دارد به‌مانند شعر نرودا در شیلی یا سیلوا در کلمبیا و در محافل روشنگری و روشنفکری این نوع ژانر شعری بیشتر خوانده و دیده می‌شود. ازلحاظ روحِ غالب نیز این دو گونه‌ی شعر متفاوت‌اند چرا که شعر اروپا بحران وجودی و ذهن مدرن در آن حاکم است، اما در شعر آمریکای لاتین امید، مبارزه، عشق و زندگی جریان دارد.

اخیراً مطلع شدیم که تعداد 14 دفتر شعر از شما توسط انتشارات زهره‌ علوی منتشر شده است بفرمایید این آثار شعر در چه قالب و ژانری سُروده شده‌اند؟

با درود بسامد و سرآمد امیدوارم که بیش ‌از پیش در راه قلم پرکار و هدفمند باشیم. بله همین‌طور است اخیراً 14 دفتر شعر از این قلم به شرح ذیل توسط انتشارات زهره‌ علوی تهران به چاپ رسیده است: 1- شعور خاک 2- چشم تر از سپیده 3- طوفان بی باد شمشیر می‌کشد 4- احساس شبیه باران می‌میرد 5- اومانیسم هجاهایی بلند دارد 6- عشق را مونولوگ¬ها بازگو می‌کنند 7- صبح‌های مردم به خیابان می‌ریزد 8- جنگل دورتر از درخت ایستاده است 9- باد زیر هر ورقی را امضاء نمی‌کند 10- انگشت‌ها برای دست‌ها کف می‌زنند 11- المان‌ها با فصلی دیگر آغاز می‌شوند 12- یک گام جلوتر از ویرگول 13- به سُرودنِ فعل می‌اندیشم 14- قلم با حرف آخرِ عشق آغاز می‌شود. این آثار حاصل 23 سال تلاش و مطالعه و تحقیق میدانی و تحقیق تقلیدی و تجربی من هستند که هرکدام از قالب و زبانِ خاصی بهره گرفته‌اند. اغلب دفاتر شعری من که به عدد 32 می‌رسد تم یا درونمایه‌ای انتقادی – اعتراضی و اجتماعی دارند و البته به مقوله‌ عشق و دردمندی جامعه نیز توجه ویژه‌ای داشته‌ام و بیشتر سعی کرده‌ایم درد و دردمندی جامعه را در قالبِ زبان شعر به تصویر بکشیم. قالب در زبان شعر من متفاوت است و می‌توان گفت چهارضلعی شامل فلسفه، زبان‌شناختی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی را تشکیل می‌دهد. در ابعادی هم تلاش کرده‌ایم به آنتولوژی (هستی‌شناسی) طبیعت و جامعه توجه ذهنی و عینی داشته باشیم، اما در جواب به پرسش شما باید بگویم که در این دفاتر شعری و سایر دفاترم محدود به یک قالب سنتی یا کلاسیک و حتی مدرن  نیستم؛ یعنی نه در چارچوب کامل غزل و دوگانه مثلاً می‌مانم و نه در فرم صرفاً نیمایی و سپید. اصلی‌ترین ژانر من شعر پست‌مدرن است که از شعر سپید و تجربه‌های بینامتنی تغذیه می‌کند. قالب شعرهای من اغلب آوانگارد، تجربی و مبتنی بر ترکیب‌سازی زبانی و تصویری است؛ طوری‌که گاهی هم‌زمان چند زاویه دید، چند روایت و چند فضا درهم‌تنیده می‌شوند. در شعرم ژانرهای فلسفی- تحلیلی، اجتماعی – انتقادی و فوتوریسم (آینده نگرانه) بسیار پررنگ است به‌طوری‌که گاهی ژانر عرفانی- اسطوره‌ای هم در لایه‌های متن حضور دارند. ساختار روایی متن معمولاً سیال است یعنی مثل رمان‌های مدرن، پرسش‌های زمانی و فضایی دارد و از تکنیک مونتاژ زبانی بهره می‌گیرد. ساختار زبان و بافتارِ زمان شعر ما برگرفته از تجارب زیسته و تجارب طبیعت و مفاهیم مجرد (انتزاعی) و البته مفاهیم عینی هم هست.

 

 

 

 

 

منبع : آرمان ملی

جدید

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار