به دنبال اشغال غزه
اسرائیل همواره امنیت خود را نه درون مرزهایش، بلکه در سرکوب و تسلط بر پیرامون جغرافیای خود جستوجو کرده است. این رژیم تلاش دارد تا از طریق خلع سلاح گروههای مقاومت در اطراف خود و ایجاد مناطق حائلِ خنثی، کمربندی امنیتی برای خود ایجاد کند؛ کمربندی که فقط از مسیر تهاجم، اشغال و کشتار جمعی حاصل میشود. در دو سال گذشته، بهویژه پس از آغاز موج جدید مقاومت فلسطینیان در برابر سیاستهای اشغالگرایانه، اسرائیل تصمیم گرفت غزه را بهکلی از جغرافیای مقاومت حذف کند. به همین دلیل، سیاست «زمین سوخته» را در پیش گرفت. عملیات نظامی گسترده، بمبارانهای بیوقفه و محاصره کامل اقتصادی، بخشی از این پروژه بود.
رژیم صهیونیستی با همراهی ایالات متحده، طرحی را دنبال میکند که فراتر از سرکوب مقطعی است: اشغال کامل غزه. به زبان ساده، هدف آن است که دیگر چیزی به نام «غزه» وجود نداشته باشد. در این سناریو، ساکنان باقیمانده غزه یا کشته میشوند یا آواره و محافل بینالمللی وظیفه مییابند برای آنان مکانهایی جدید تدارک ببینند. از سوی دیگر، یکی از ابعاد خطرناک این سناریو، برنامهریزی برای برجسازی، شهرکسازی و تغییر کاربری اراضی نابودشده در غزه است. هدف آن است که این مناطق به پروژههای شهری تازهای تبدیل شود که بهطور رسمی به خاک اسرائیل الحاق شوند. چنین برنامهای نهتنها یک پاکسازی قومی تمامعیار است، بلکه تلاشی حسابشده برای نابودی حافظه تاریخی فلسطین و ساختار هویتی ساکنان آن است. همزمان با پروژه غزه، سیاست مشابهی در لبنان دنبال میشود. انتخاب رئیسجمهوری مورد حمایت غرب در لبنان، حرکتی در راستای آغاز پروژهای است که هدف آن خلع سلاح حزبا... و محدود کردن نفوذ آن است. این اقدام با همراهی برخی کشورهای عربی پیگیری میشود و میتواند کشور را به ورطه درگیری داخلی و بیثباتی بکشاند. در سوریه نیز وضعیت به همین شکل است. اسرائیل بهطور منظم به مراکز نظامی و زیرساختی سوریه حمله میکند و هدف آن است که سوریه هرگز نتواند ارتش یا حتی پلیسی توانمند داشته باشد. تسلط بر آسمان سوریه از طریق حملات هوایی، بخشی از این پروژه سلطهجویانه است که با هدف تضعیف کامل محور مقاومت انجام میشود. این سیاست در مورد ایران نیز صادق است. اگرچه در ایران به دلیل انسجام سیاسی، اقتدار امنیتی و هوشیاری راهبردی، تلاشهای آمریکا و اسرائیل برای بیثباتسازی ناکام مانده، اما این تهدید همچنان باقی است. مدل امنیتی اسرائیل و آمریکا مبتنی بر چندقطبیسازی، ایجاد شکافهای قومی و مذهبی، تحریک نارضایتیهای اجتماعی و سپس کشاندن کشورها به فروپاشی از درون است. این مدل در عراق، سوریه، لیبی و لبنان آزموده شده و حالا به شکلی پیچیدهتر ممکن است برای ایران هم طراحی شده باشد. در این میان، فریبکاری اروپا نیز نباید از نظر دور بماند. برخی کشورهای اروپایی با نمایشهایی نظیر «به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین»، سعی دارند خود را حامی عدالت نشان دهند، اما در واقع این اقدامات بیشتر مصرف داخلی دارد. اروپا همچنان متحد استراتژیک آمریکا و اسرائیل است و در میدان عمل، کاری برای توقف نسلکشی در غزه انجام نمیدهد. مسئله مهم دیگر، سکوت مرگبار کشورهای عربی است. کشورهایی چون عربستان و امارات که خود را رهبران جهان عرب میدانند، در برابر یکی از فجیعترین کشتارهای تاریخ معاصر، سکوت کردهاند یا به بیانیههای رسمی بیاثر بسنده کردهاند. این رویکرد نهتنها کمکی به مسئله فلسطین نمیکند، بلکه صورت مسئله را پاک میکند و به اسرائیل اجازه میدهد بدون مانع، پروژه خود را پیش ببرد. ایران در این شرایط باید با هوشیاری و درایت، هم از مقاومت مردم فلسطین حمایت کند و هم از آسیبپذیری در برابر مدلهای بیثباتسازی جلوگیری کند. مقاومت تنها در میدان جنگ نیست؛ در عرصه دیپلماسی، رسانه و انسجام داخلی نیز باید استمرار داشته باشد.
علیاصغر زرگر
کارشناس روابط بینالملل
ارسال نظر