| کد مطلب: ۱۱۸۴۸۶۷
لینک کوتاه کپی شد
کشور نیازمند اقتصاد برنامه‌ای است نه اقتصاد جنگی

کمال اطهاری در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

کشور نیازمند اقتصاد برنامه‌ای است نه اقتصاد جنگی

آرمان ملی- احسان انصاری: جامعه ایران از یک طرف با افزایش تحریم‌های بین‌المللی و از سوی دیگر با ابهام در چشم‌انداز آینده مواجه شده است.

این در حالی است که بررسی ریشه‌های آنچه در جامعه ایران گذشته تا به این نقطه رسیده از بسیاری از ابعاد به درک شرایط کنونی کمک می‌کند. به همین دلیل «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی این موضوع با کمال اطهاری پژوهشگر توسعه گفت‌وگو کرده است. اطهاری معتقد است: «برخی از گروه‌های سیاسی که در قدرت حضور داشتند تلاش کردند استقلال‌طلبی را در انزواطلبی خلاصه کنند. والراشتاین به عنوان یک متفکر چپ این مسأله را «خودکفایی انزوا طلبانه» می‌نامد و معتقد است که خودکفایی انزواطلبانه در نهایت به نئو فئودالیسم منجر خواهد شد. مارکس در ایدئولوژی آلمانی می‌گوید: «اگر جامعه‌ای ارتباط خود را با جهان پیرامون قطع کند دچار کمونیسم محلی خواهد شد که صور پلشت‌تری از سرمایه‌داری خواهد بود». این اتفاقاتی بوده که در گذشته هشدارهای تاریخی آن داده شده است. با این وجود اگر جامعه‌ای به این هشدارها توجه نکند و همچنان به دنبال انزواطلبی باشد مقصر خودش است و نه دیگران. این وضعیت در نهایت به صور پلشت از سرمایه‌داری مجر خواهد شد مانند آنچه در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی رخ داد». در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

*تنش‌های درازمدت بین‌المللی بر ساحت‌های مختلف جامعه ایران چه تأثیری گذاشته است؟

 همه کشورهایی که تلاش کرده‌اند با هژمونی آمریکا مقابله کنند اغلب با چالش‌هایی مواجه شده‌اند. حتی کشورهایی مانند کره جنوبی که به نوعی متحد آمریکا به شمار می‌روند نیز با این وضعیت مواجه بوده‌اند. این وضعیت درباره کشورهایی مانند چین و برزیل در زمان حاکمیت حزب کارگر البته شدت بیشتری داشته است. کشورهای اروپایی مانند فرانسه در دوران ژنرال دوگل نیز با چالش‌هایی در مقابل آمریکا مواجه بوده‌اند. در نتیجه این مسأله جدیدی نیست و مختص به ایران نیز نمی‌باشد. نکته حایز اهمیت این است که کشورهایی در تقابل با آمریکا آسیب می‌بینند که موفق نمی‌شوند مدل توسعه خود را به خصوص در زمینه اقتصادی تعریف کنند. از سوی دیگر این گونه کشورها قادر نیستند به صورت دموکراتیک افکار عمومی جامعه را نسبت به سیاست‌هایی که در برابر قدرت‌های جهانی اتخاذ می‌کنند اقناع کنند. مدل توسعه در این کشورها هم باید عقلانی باشد و هم اینکه به یک قرارداد اجتماعی تبدیل شود که گروه‌های تأثیرگذار اجتماعی روی اجرای آن اشتراک نظر داشته باشند. متأسفانه در دهه‌های گذشته نه مدل توسعه جامعی در ایران تدوین شده و نه اینکه اجازه داده شده طبقات اصلی جامعه در آن مشارکت داشته باشند. در نتیجه قرارداد اجتماعی نیز درباره مدل توسعه حاصل نشده است. در ایران تهدید خارجی همواره وجود داشته به همان شکل که برای کشورهایی که در تقابل با امپریالیسم بوده‌اند وجود داشته است. با این وجود این کشورها در عین تقابل با امپریالیسم توسعه درون‌زا نیز داشته‌اند و موفق شده‌اند روی یک نوع مدل توسعه به اجماع دست پیدا کنند.

*چرا این اتفاق در ایران رخ نداده و دولت‌ها نتوانسته‌اند برای تعیین مدل توسعه به جمع‌بندی برسند؟

جامعه ایران همواره نشان داده که به استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود پایبند است و این استقلال را دارای اهمیت می‌داند. این وضعیت از دوران مشروطیت تاکنون خود را نشان داده است. اگر بپذیرم که افکار عمومی جامعه ایران با تنش‌های بین‌المللی موافق نیستند مسأله را به دیدگاه روشنفکران رسمی و مرتبط با دولت و تاحدود کمی روشنفکران غیر رسمی تقلیل داده‌ایم. در ایران نداشتن الگوی توسعه مردم را سرگشته کرده است. در دوران مشروطیت الگوی مشروطه خواهی توسط دخالت‌های قدرت‌های خارجی به خطر افتاده بود و از سوی دیگر کشور با خطر تجزیه مواجه بود. در چنین شرایطی مردم با هوشمندی اجازه تجزیه ایران را ندادند. نکته حایز اهمیت این است که روشنفکران دوران مشروطیت دارای الگو بودند. به همین دلیل نیز هنگامی که محمدعلی شاه دوران استبداد صغیر را برپا کرد و مجلس را به توپ بست به یکباره ستارخان عیار از یک طرف و سردار اسعد بختیاری از سوی دیگر به نجات مشروطه آمدند و اجازه ندادند شیرازه کار از هم فروبپاشد. در نهایت نیز از تجزیه ایران جلوگیری شد و قزاق‌ها را از کشور بیرون کردند. در نتیجه این استدلال نوعی تقلیل‌گرایی است و وظیفه روشنفکران رسمی را پنهان می‌کند. در چنین شرایطی مردم نیز نمی‌دانند به دنبال ساختن چه جامعه‌ای هستند. هنگامی که نمی‌دانید قرار است چه جامعه‌ای با چه اقتصاد، اجتماع و فرهنگی بسازید سرگشته می‌شوید و راه را گم می‌کنید و به همین دلیل جامعه دچار سرگشتگی شده است.

برای گشایش سیاسی باید نوعی پیش زمینه عقلانی وجود داشته باشد. تقلیل دادن رشد اقتصادی به تصمیمات سیاسی برخاسته از جامعه شناسی خودکامگی است که در زمینه توسعه برداشتی اشتباه است

* در ایران بسیاری از سیاست‌های اقتصادی به تصمیمات سیاسی گره خورده است. به همین دلیل تا تغییراتی در تصمیمات سیاسی اتفاق نیفتد نمی‌توان به رشد اقتصادی دست پیدا کرد. در چنین شرایطی چگونه می‌توان به مدل توسعه رسید؟

اگر قرار است گشایشی صورت بگیرد باید گشایشی عقلانی در همه حوزه‌ها صورت بگیرد و نه تنها گشایش سیاسی. برای گشایش سیاسی باید نوعی پیش زمینه عقلانی وجود داشته باشد. تقلیل دادن رشد اقتصادی به تصمیمات سیاسی برخاسته از جامعه شناسی خودکامگی است که در زمینه توسعه برداشتی اشتباه است. مثال بارز این مسأله دوران استبداد صغیر در عصر مشروطه است. در زمان استبداد صغیر و در جامعه‌ای که به جامعه استبداد زده معروف شده فداکاری‌ها و رویکرد متفکران باعث می‌شود که استبداد صغیر از بین برود و جامعه به مسیر پیشرفت خود ادامه بدهد. فاصله بین انقلاب مشروطه و دوران استبداد صغیر در حدود 15 سال است. روشنفکران غیر رسمی همواره در ایران به دنبال این بوده‌اند که هر اتفاقی در ایران رخ می‌دهد باید به نوعی با مدل‌های خارجی همخوانی داشته باشد. این یک ضعف تاریخی است که روشنفکران غیر رسمی به دلیل فقدان عقلانیت لازم با آن مواجه بوده‌اند. برخی از روشنفکران از یک طرف عنوان می‌کنند ما پیرو مارکس نیستیم و از طرف دیگر می‌گویند که چون در ایران طبقات اجتماعی وجود نداشته که انقلاب کنند در نتیجه جامعه ما به یک جامعه کلنگی تبدیل شده است. اصول و قواعد توسعه عنوان می‌کند که یک جامعه بدون داشتن مدل نمی‌تواند نهادهای لازم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را ایجاد کند. توسعه سیاسی که شما عنوان می‌کنید که نیازمند یک مدل توسعه است که جامعه آن را بپذیرد. برخی آرمانشهر توخالی برای مردم ایجاد می‌کنند که عمدتأ مبتنی بر لیبرالیسم است. این در حالی است که دولت‌های لیبرالی چارچوب‌های نهادی هستند که در آن جامعه مدنی قوی شده و دولت نیز وظایف خود را انجام داده است. چنین دولتی نماینده یک طبقه نیست و بلکه دارای جامعه مدنی قوی است. در چنین جامعه آزاد‌سازی و یا ول کردن قیمت‌ها وجود ندارد. نگاه روشنفکران غیررسمی ایرانی به چنین مقولاتی معمولأ با نوعی آرمان‌گرایی و اتوپیاگرایی همراه بوده است. امروز شاید دوران ترامپ باشد اما دوران قربانی کردن علم نیست. در دهه70 میلادی هر کشوری که تلاش می‌کرد خود را مستقل نشان بدهد به شکلی دچار انزواگرایی می‌شد. یعنی تفکر استقلال طلبی با انزوا طلبی همراه بود. در کشورهایی مانند شیلی در دوران آلنده، پرتغال و یونان استقلال طلبی به شکل‌های مختلف به سمت انزواطلبی هل داده شد. این اتفاقی بوده که دردهه‌های گذشته تاحدودی در ایران نیز رخ داده است.

*چرا استقلال‌طلبی در ایران به سمت انزواطلبی حرکت کرده است؟

 برخی از گروه‌های سیاسی که در قدرت حضور داشتند تلاش کردند استقلال‌طلبی را در انزواطلبی خلاصه کنند. والراشتاین به عنوان یک متفکر چپ این مسأله را «خودکفایی انزواطلبانه» می‌نامد و معتقد است که خودکفایی انزواطلبانه در نهایت به نئو فئودالیسم منجر خواهد شد. مارکس در ایدئولوژی آلمانی می‌گوید: «اگر جامعه‌ای ارتباط خود را با جهان پیرامون قطع کند دچار کمونیسم محلی خواهد شد که صور پلشت‌تری از سرمایه‌داری خواهد بود». این اتفاقاتی بوده که در گذشته هشدارهای تاریخی آن داده شده است. با این وجود اگر جامعه‌ای به این هشدارها توجه نکند و همچنان به دنبال انزواطلبی باشد مقصر خودش است و نه دیگران. این وضعیت در نهایت به صور پلشت از سرمایه داری مجر می‌شود مانند آنچه در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی رخ داد. کشورهای اروپای شرقی نیز انزوا‌طلبی پیشه کردند و به قول «سمیر امین» از جهان سرمایه‌داری گسیختند. نکته حایز اهمیت این است که این گسیختگی متعلق به چپ‌ها آن هم در یک مقطع معین بوده است. مقطعی که دوران تقابل‌ها بود و جنگ سرد وجود داشت. در جنگ ویتنام هنگامی که جنگ بالا گرفته بود و آمریکایی‌ها در ویتنام به نتیجه مطلوب نرسیده بودند، سفیر آمریکا در ویتنام با هلیکوپتر از پشت بام سفارت آمریکا فرار کرد. نکته حائز اهمیت این بود که ویتنام پس از جنگ با آمریکا به دنبال انزواطلبی نرفت. هنگامی که یک جامعه الگوی توسعه مناسبی نداشته باشد در نهایت به جایی می‌رسد که آن را تحریم می‌کنند. در چنین شرایطی قدرتی که در گذشته داشته به مرور زمان از دست می‌رود.

*این انزوای بین‌المللی امروز خود را به شکل تحریم نشان داده است؟

بله؛ بنده معتقدم مهم‌ترین دلیل موثر واقع شدن تحریم‌ها نداشتن الگوی توسعه است. تحریم به معنای جنگ اقتصادی است. کشوری که روابط اقتصادی آن مبتنی برعقلانیت باشد تحریم نمی‌شود. این وضعیت مانند جنگ نظامی است که عقلانیت بر نیروهای نظامی یک طرف جنگ حاکم نیست. بدون شک چنین کشوری در جنگ نظامی شکست خواهد خورد. این وضعیت در جنگ اقتصادی نیز وجود دارد. جامعه‌ای که در طول هشت سال 750 هزار میلیارد دلار درآمد نفتی را توسط فردی مانند احمدی‌نژاد به باد داده، چگونه می‌تواند مدعی شود که عقلانیت بر روابط اقتصادی آن حاکم بوده است؟ در چنین جامعه‌ای نمی‌توان انتظار عدالت نیز داشت. دلیل این مسأله نیز این است که افراد فقیر در این جامعه روز به‌روز فقیر‌تر و ثروتمندان روز به‌روز ثروتمند‌تر می‌شوند. اقتصاد جنگی یک واژه علمی است که اغلب با مشارکت گروه‌ها شکل می‌گیرد و نه اینکه دولت عامل آن باشد. با این وجود برخی هنوز با شرایط اقتصاد جنگی یا جنگ اقتصادی آشنا نیستند. در چنین شرایطی اقتصادی می‌تواند موفق شود که مبتنی بر برنامه باشد. در نتیجه اقتصاد دولتی و یا اقتصاد بازار آزاد که عناوینی جعلی هستند نمی‌توانند راهگشا باشند و تنها اقتصاد برنامه‌ای می‌تواند در شرایط جنگ اقتصادی زمینه‌های موفقیت را فراهم کند.

 

 

 

 

 

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار