جوانبینی و پیشنهاد به دولت
سالهاست که هر از چند گاهی، یکی از مسئولان به ارائه آماری درباره ازدواج، طلاق، بیکاری، تحصیل و... میپردازد و اینگونه برای چند روز نکاتی درباره حوزه جوانان و اهمیت این حوزه مطرح میشود.
اغلب مواردی که مسئولان و کارشناسان بهعنوان دغدغههای جوانان مطرح میکنند درست هستند ولی جالب است که اکثریت مطلق کسانی که بهعنوان مسئول و متولی یا کارشناس این موارد را گوشزد میکنند و طرحهایی برای رفع این مشکلات ارائه میدهند از میانسالی هم عبور کرده و هیچ اثری از جوانی در ظاهر و باطنشان دیده نمیشود؛ شاید همین نشانه، علت اصلی این باشد که دغدغهها و مشکلات جوانان هر روز بیشتر شده و تفاوت نسلها به نزاع نسلها بدل گشته است. بسیاری از مسئولان و صاحبنظران فکتهای خود را با گفتن این جمله که ما هم خودمان جوان در خانه داریم یا با دانشجویان و... در ارتباط هستیم شرح میدهند و بهنوعی این عبارات را مستندی برای شناخت دقیق خود از حوزه جوانان درنظر میگیرند؛ اما بهتر نیست که از همان جوانانی که در خانه، دانشگاه، خیابان و... با مسئولان و کارشناسان در ارتباط هستند برای تبیین و تشریح مسائل حوزه جوانان استفاده کرد؟ در اینجا بحث معدود آقازادههایی که میخواهند در خارج از بدنه دولت و در مشاغل آزاد فعالیت کرده تا در انظار نباشند را باید جدا کرد چون این آقازادهها اگر دغدغههای جوانان را هم بدانند هیچ اهمیتی برای رفع این دغدغهها قائل نیستند و حتی شاید نفع آنان در پابرجا ماندن مشکلات باشد. اما بسیاری از مسئولان و کارشناسان صاحب نفوذ که فرزندان، شاگردان و... فعال و دغدغهمندی در حوزه جوانان دارند بنا به دلایلی نمیخواهند یا نمیتوانند از جوانان در سطوح مختلف تصمیمگیری و تصمیمسازی، حتی برای حوزه جوانان استفاده کنند. مصداق و مستند این حرف هم جلساتی است که در آن درباره جوانان تصمیمگیری میکنند؛ اگر دقت کنید میبینید که حتی در این هماندیشیها و جلسات هم غالب مدعوین و کسانی که تریبون برای صحبت دارند همه از یک یا دو نسل مشخص (با ارفاق میانسال!) هستند. وقتی شما بهعنوان یک مسئول پیشکسوت، در هر مجلس و مراسمی که مینشینید روبهرویتان دوستان همنسل شما قرار دارند، طبیعی است که برای دادن مقام و منصب به آنها رجوع کنید. توجیه اصلی مسئولان در عدم استفاده از جوانان در جایگاههای تصمیمسازی و تصمیمگیری این است که یک جوان باید سلسلهمراتب طولانیمدتی را طی کرده تا بتواند مدیریت کند، در واقع تنها به بهانه مشخصه تجربه، مدیریت یک تافته جدابافته قلمداد میشود که فقط سن و ادعای اینکه هرچه سن بالاتر باشد، تجربه بیشتر است در مقابل سایر موارد و مشخصههایی مثل خلاقیت، علم روز، انگیزه و کارآمدی قرار میگیرد؛ با این توجیه واهی هیچ ورزشکار، هنرمند، پزشک، مهندس و... جوانِ نخبه و کارآمدی هم نباید وجود داشته باشد چون تجربه کافی را ندارد اما ورزشکاران، هنرمندان، پزشکان، مهندسان و... جوان فراوانی هستند که از قضا در زمینه کاری خود مدیر کارآمدی شده و چون افراد باتجربه و پیشکسوت در کنارشان بوده و هدایتشان کردهاند اتفاقا زودتر و پربازدهتر توانستهاند پلههای ترقی را طی کنند. یان برز، استادیار علوم سیاسی در ترینیتی کالج دوبلین در کتابی با عنوان نخستوزیران در اروپا، تغییر تجارب و مشخصات شغلی، آورده است: «یک نخستوزیر برای موفقیت نیازی به تجربه سیاسی زیادی ندارد. بنابراین نمیتوانم بگویم که سیاست اروپا از افزایش تعداد مدیران جوانتر و کمتجربهتر آسیب دیده است. درعوض، انتخاب رهبران جوانتر به دولتها این امکان را داده که با رایدهندگان ارتباط برقرار کنند و ممکن است به آنها کمک کند تا به خواستههای رایدهندگان پاسخ بهتری بدهند.» اگر دولت در نظر دارد به معنای واقعی کلمه به وفاق ملی دست پیدا کند باید با جوانبینی وسیع، نیروی جوان را در بدنه مدیریتی خود بهکار گیرد چون این حرکت باعث ایجاد وفاق بین مسئولین و جوانان و کشف و پرورش مدیران مستعد خواهد شد.
امید علیبابایی
فعال رسانه
ارسال نظر