| کد مطلب: ۱۱۸۸۳۵۰
لینک کوتاه کپی شد

رویاپردازی آمریکایی!

ایالات متحده آمریکا در دهه‌های اخیر همواره تلاش کرده است تصویر یک قدرت راهبر جهانی را حفظ کند و از همین‌رو برای چهار سوی جهان نقشه‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی متعددی طراحی کرده است.

در نگاه واشینگتن مدیریت هر وضعیتی در نقاط مختلف جهان، نه تنها بخشی از سیاست خارجی بلکه بخشی از هویت سیاسی این کشور است. در بحران اوکراین و روسیه، آمریکا دنبال آن است که کرملین را در چارچوب طرح‌های امنیتی خود مهار کند. هدف واشینگتن تنها حمایت نظامی از اوکراین نیست، بلکه فرسایش قدرت روسیه و محدود کردن امکان اعمال نفوذ مسکو در اروپا هم یکی از مهم‌ترین اهداف آمریکا محسوب می‌شود. آمریکا تصور می‌کند با کشاندن روسیه به درگیری فرسایشی می‌تواند مسکو را به سمت پذیرش معادلات جدید امنیتی سوق دهد؛ معادلاتی که در نهایت از قدرت چانه‌زنی روسیه بکاهد. در غرب آسیا وضعیت پیچیده‌تر است. در این منطقه آمریکا در پی آن است که با همراهی و تکیه بر اسرائیل طرح‌های امنیتی بلندمدتی را پیش ببرد که هدف نهایی آن تثبیت قدرت تل‌آویو و ایجاد شبکه‌ای از همکاری‌های آشکار امنیتی و اقتصادی میان اسرائیل و کشورهای عربی است. از نگاه واشینگتن، عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو آخرین حلقه مهم این زنجیره است حلقه‌ای که می‌تواند توازن قدرت منطقه را به شکلی اساسی تغییر دهد. با این حال آنچه مانع تحقق کامل این هدف شده مقاومت ساختاری در منطقه است؛ مقاومتی که ریشه در افکار عمومی جنبش‌های مقاومت و مخالفت دولت‌هایی دارد که با رویکرد آمریکایی‌ها در تضادند. در کنار این مقاومت باید به حضور و نفوذ قدرت‌های نوظهور نیز اشاره کرد. روسیه و چین در سال‌های اخیر با احتیاط طرح‌هایی را برای گسترش نفوذ خود در غرب آسیا پیگیری کرده‌اند. چین با ابتکار کمربند و جاده موفق شده است جای پای اقتصادی و حتی امنیتی خود را در منطقه تثبیت کند موضوعی که قطعا با رضایت آمریکایی‌ها همراه نیست. واشینگتن نفوذ اقتصادی چین در کشورهای عربی را تهدیدی علیه منافع خود تلقی می‌کند و همین مسئله از نگاه آمریکا یکی از موانع پیشبرد طرح‌های امنیتی‌اش در این بخش از جهان است. در آمریکای جنوبی نیز نقشه‌های واشینگتن ادامه دارد. اقدامات اخیر آمریکا علیه ونزوئلا و فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه دولت کاراکاس نشان می‌دهد که واشینگتن همچنان به دنبال اعمال قدرت و کنترل خود در دریای کارائیب و حفظ نفوذ سنتی در این منطقه است که آن را حیاط خلوت خود می‌داند. با وجود این پرسش اصلی این است که آیا واشینگتن می‌تواند این اهداف چندلایه و گسترده را در نقاط مختلف جهان به سرانجام برساند یا نه؟ برخی تحلیلگران معتقدند آمریکا با وجود چالش‌ها، از توانایی لازم برای پیشبرد اهداف خود برخوردار است و دیر یا زود بخش عمده‌ای از این طرح‌ها را محقق خواهد کرد، اما نگارنده معتقد است که شواهد خلاف این را نشان می‌دهد. آمریکا در سال‌های گذشته اهدافی را در مناطق گوناگون جهان دنبال کرده که بسیاری از آنها نیمه‌کاره رها شده‌اند. در افغانستان، عراق، سوریه، آمریکای لاتین و حتی شرق آسیا، نمونه‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد اگر چه واشینگتن درچند جبهه درگیر است اما فاقد توان لازم برای تکمیل پروژه‌ها و رسیدن به اهداف خود است. اکنون باید دید در ادامه این مسیر پر از چالش به‌ویژه با حضور دونالد ترامپ در رأس قدرت، سیاست‌های آمریکا چه مسیری را طی خواهد کرد. آیا ترامپ قادر خواهد بود طرح‌های پرهزینه و پیچیده واشینگتن را به نتیجه برساند یا آنکه گذر زمان ثابت خواهد کرد که اهداف آمریکا بیش از آنکه واقع‌گرایانه باشد، بلندپروازانه و رویایی‌اند؟ تنها آینده به این پرسش پاسخ خواهد داد.

سیدجلال ساداتیان

سفیر پیشین ایران در لندن

 

 

منبع : آرمان ملی

جدید

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار