تغییر رفتار چهرههای انقلابی
در گپوگفتی جذاب و البته قابل تامل که با حضور استاد عزیزم آقا محمد مهاجری، آقای عبدالجواد موسوی و جناب علیرضا معزی و اجرای سرگه بارسقیان در کانال یوتیوب یکی از رسانهها منتشر شده، رفتار و مواضع مهدی نصیری و برخی چهرههای شناخته شده منسوب به جناح اصولگرا که در دهههای اخیر دچار تغییر شدهاند، به بحث گذاشته شد. محتوای این گفتوگو فراتر از یک تحلیل شخصی، دارای چنان ظرفیتی است که میتوان آن را دستمایهای جدی برای بررسی تحولات سیاسیـاجتماعی سه دهه اخیر تلقی کرد. یکی از محورهای مهم این گفتوگو، قیاس تحولات فکری مهدی نصیری با افرادی مانند محسن مخملباف، اکبر گنجی و دیگر چهرههایی بود که زمانی مواضع تند و تیزی داشته، اما در ادامه راه به صف منتقدان پیوستهاند.
این قیاس به ما امکان میدهد تا به پرسشهایی بنیادین درباره چرایی، چگونگی و اعتبار چنین چرخشهایی فکر کنیم تا شاید برای این پرسش، به پاسخ قابل اطمینانی رسید که آیا برای آینده سیاسی کشور میتوان به چنین افرادی اعتماد کرد؟ چرخش فکری و موضعگیری انتقادی اشخاصی که سابقاً مواضع متضادی داشتهاند، برای بسیاری از مردم سبب این پرسش میشود که چگونه ممکن است فردی که تا دیروز به تندروی شناخته شده بود، ناگهان به منتقدی تمامعیار تبدیل شود؟ در چنین شرایطی، دو تحلیل عمده شکل میگیرد: ۱- فقدان ثبات فکری: برخی معتقدند این افراد اساساً فاقد بنیانهای تحلیلی یا فکری منسجم بودهاند و ممکن است بهزودی به مسیر پیشین بازگشته یا طریقی متعارض با آنچه امروز بر آن اصرار دارند پیش بگیرند و شاهد این ادعا را عملکرد و رفتار پیشین ایشان مثال میآورند. ۲- نقش پنهان: گروهی دیگر این تحول و تغییر رفتار را پروژهای میدانند که هدف آن سوپاپ اطمینان ساختن، تعدیل فضای اجتماعی یا ایجاد سردرگمی سیاسی است. عباراتی مانند «فلانی از خودشونه»، «سوپاپ اطمینانه» یا «چطور ممکنه یکی توی این کشور راحت نظام رو نقد کنه ولی براش پروندهسازی نشه؟» به چنین نگاهی معطوف است. در تحلیل تحول مهدی نصیری، نکتهای که در این گفتوگو برجسته شد، تفاوت صرف محتوا نبود، بلکه تداومِ همان منش و روش سابق در شکل جدیدی از گفتار بود. منتقدان معتقدند که اگرچه نصیری امروز به نقد ساختار روی آورده، اما همچنان با همان لحن مطلقنگر، نگاه دوقطبی و تمایل به حذف و تخطئه دیگران سخن میگوید. به بیان دیگر، جهتِ نقد تغییر کرده، اما منطق و روش نقد، تغییری نکرده است. از همینرو، پرسش کلیدی آن است که: آیا میتوان بدون مواجهه صادقانه با گذشته، به منتقدی معتبر در زمان حال تبدیل شد و آیا نقدی که از دل همان الگوی تمامیتخواهانه پیشین بیرون میآید، میتواند زمینهساز گفتوگو، شفافیت و دموکراسی واقعی باشد؟ نقد صرفاً در بیان محتوای جدید خلاصه نمیشود. نقد معتبر آن است که در کنار تحول محتوایی، تحول در روش، منش و مواجهه با گذشته نیز وجود داشته باشد. چهرههایی که دیروز در قدرت بودهاند و امروز در جایگاه منتقد نشستهاند، تا زمانی که نسبت خود را با گذشته شفاف نکنند و از مسئولیت آن عبور نکنند، نمیتوانند به مرجعیت نقد دست یابند. در این گفتوگو، نکات قابل تامل دیگری نیز مطرح شد که تحلیل آن به شناخت فضای سیاسی و تحولات چند سال گذشته کمک خواهد کرد. یکی از این نکات که به درستی بر آن تأکید شد راجع به نقش رسانهها در تعرفه و برجسته کردن برخی منتقدین با تذکر این مهم که صرف انتقادی بودن یک صدا، نباید بهانهای برای برجستهسازی آن باشد؛ بهویژه اگر هنوز در رفتار و زبان، تغییری بنیادین حاصل نشده بلکه جایگاه فرد در ساختار قدرت تغییر کرده است. البته کماکان مهمترین پرسش و موضوع قابل تحلیل آن است که آیا میتوان آینده سیاسی کشور را به چنین افرادی سپرد؟
محمدهادی جعفرپور
وکیل دادگستری
ارسال نظر