مجید ابهری در گفتوگو با «آرمان ملی»:
خرید طلا به پناهگاه امن روانی جامعه تبدیل شده است
آرمان ملی- احسان انصاری: بازارهای ارز، طلا و سکه در ایران شاهد افزایش کمسابقهای در قیمتها بودند که به دلیل تشدید ریسکهای سیاسی و ژئوپلیتیک به وقوع پیوسته و همچنان ادامه دارد.
شرایط بازار سکه و ارز به شکلی پیچیده شده که نگرانیهای اجتماعی زیادی به همراه داشته و در شرایط کنونی افکار عمومی جامعه به این دنبال این پرسش است که آینده آبستن چه اتفاقاتی است و افزایش قیمتها تا کجا ادامه خواهد داشت و چه پیامدهای اجتماعی به همراه دارد؟ «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی این موضوع با دکتر مجید ابهری آسیب شناس اجتماعی گفتوگو کرده است. ابهری معتقد است: «هرچه فاصله میان گفتار رسمی و تجربه روزمره مردم بیشتر شود اعتماد کمتر میشود و بازارهای حساس سریعتر ملتهب میگردند. چشمانداز آینده نه صرفاً به نرخها بلکه به مسیر اعتمادسازی بستگی دارد. اگر بیثباتی در تصمیمگیری، نبود شفافیت و ناتوانی در مدیریت انتظارات ادامه یابد نوسانهای شدید ارز و طلا به وضعیتی مزمن تبدیل خواهد شد. وضعیتی که پیامد آن تعمیق شکاف اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی است. در مقابل اگر سیاستهای اقتصادی با ثبات، شفافیت در بیان واقعیتها و هماهنگی نهادی همراه شود جامعه به تدریج از رفتارهای تدافعی فاصله میگیرد. کاهش التهاب بازار پیش از هر چیز نیازمند اطمینان بخشی اجتماعی است. اطمینانی که از صداقت، ثبات و پیشبینی پذیری ناشی میشود. من معتقدم افزایش لجام گسیخته ارز و طلا بیش از آنکه یک نوسان قیمتی باشد علامت هشدار اجتماعی است. این پدیده از گسست میان انتظارات جامعه و چشم انداز اقتصادی حکایت دارد. مهار آن تنها با ابزارهای فنی ممکن نیست و بلکه نیازمند بازسازی اعتماد، تقویت ارتباطات عمومی و ایجاد افقی قابل باور برای آینده است. جامعهای که به آینده اعتماد کند دیگر داراییهایش را در پناهگاههای اضطراری پنهان نخواهد کرد». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*رکوردشکنی مداوم قیمت ارز و طلا چشمانداز مبهمی را پیش روی مردم قرار داده و نگرانیها را نسبت به آینده بیشتر کرده است. مهمترین پیامدهای اجتماعی این وضعیت چیست؟
افزایش شتابان و بیثبات نرخ ارز و طلا تنها یک مسأله اقتصادی نیست و بلکه نشانهای از بحرانی عمیقتر در لایههای اجتماعی جامعه است. در نگاه آسیبشناسانه بازار ارز و طلا بیش از آنکه تابع متغیرهای فنی باشد آینهای از انتظارات، نگرانیها و میزان اعتماد عمومی به آینده است. زمانی که این دو بازار به صورت لجام گسیخته رشد میکنند پیام روشنی مخابره میشود که جامعه نسبت به ثبات اقتصادی و پیشبینی پذیری آینده دچار تردید شده است. در جوامعی که ثبات اقتصادی و اعتماد نهادی تضعیف میشود مردم به طور طبیعی به سمت داراییهایی حرکت میکنند که آنها را امن میپندارند. در این وضعیت ارز و طلا نه ابزار سرمایهگذاری و بلکه پناهگاه روانی میشود. شهروندان تلاش میکنند ارزش دارایی خود را حفظ کنند حتی اگر این تصمیم به تشدید التهاب بازار بینجامد. از منظر اجتماعی این رفتار جمعی نه از طمع بلکه از ترس از آینده ناشی میشود. ترسی که ریشه در تجربه زیسته مردم از تورم، کاهش قدرت خرید و نوسانات مکرر دارد. وقتی افق اقتصادی تیره میشود جامعه به جای تولید و مشارکت به انباشت داراییهای امن پناه میبرد.
*این وضعیت تا چه زمانی ادامه دارد و چه پیامدهایی دارد؟
نخستین پیامد این وضعیت فرسایش طبقه متوسط است. جهش ارز و طلا به سرعت هزینههای زندگی را بالا میبرد در حالی که درآمدها با همان سرعت تعدیل نمیشوند. نتیجه چنین وضعیتی نیز کوچک شدن طبقهای است که ستون ثبات اجتماعی محسوب میشود. تضعیف این طبقه به افزایش نابرابری و گسترش احساس بیعدالتی در جامعه میانجامد. پیامد دوم افزایش نا اطمینانی روانی است که خانوادهها قادر به برنامهریزی بلندمدت نیستند. در چنین شرایطی تصمیمهایی مانند ازدواج، فرزندآوری، خرید مسکن یا سرمایهگذاری مولد به تعویق میافتد. این تعلیق تصمیمگیری جامعه را وارد وضعیت «انتظار مزمن» میکند. وضعیتی که در آن امید کاهش مییابد و خستگی اجتماعی افزایش پیدا میکند. پیامد سوم تغییر الگوهای رفتاری و اخلاق اقتصادی است. در فضای بیثبات گرایش به فعالیتهای غیرمولد و سوداگری تقویت میشود. وقتی جامعه احساس کند تلاش سالم به نتیجه نمیرسد تمایل به مسیرهای میانبُر افزایش یافته که موجب تضعیف اخلاق اقتصادی میشود. افزایش نرخ ارز و طلا تا حد زیادی محصول انتظارات تورمی است. انتظارات نیز در خلأ شکل نمیگیرند و بلکه نتیجه کیفیت ارتباط میان نهادهای تصمیم گیر و جامعه هستند. پیامهای متناقض، تصمیمات ناپایدار و نبود روایت روشن از آینده انتظارات منفی را تشدید میکند. در چنین فضایی بازار پیش از آنکه به واقعیت واکنش نشان دهد به تصویر آینده واکنش نشان میدهد.
*تصویر آینده را چه کسی ترسیم میکند؟ آیا این نوع کنشگری ایجاد هراس در فضای اقتصادی برای سود بیشتر نیست؟
از منظر اجتماعی هرچه فاصله میان گفتار رسمی و تجربه روزمره مردم بیشتر شود اعتماد کمتر میشود و بازارهای حساس سریعتر ملتهب میگردند. چشم انداز آینده نه صرفاً به نرخها بلکه به مسیر اعتمادسازی بستگی دارد. اگر بیثباتی در تصمیمگیری، نبود شفافیت و ناتوانی در مدیریت انتظارات ادامه یابد نوسانهای شدید ارز و طلا به وضعیتی مزمن تبدیل خواهد شد. وضعیتی که پیامد آن تعمیق شکاف اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی است. در مقابل اگر سیاستهای اقتصادی با ثبات، شفافیت در بیان واقعیتها و هماهنگی نهادی همراه شود جامعه به تدریج از رفتارهای تدافعی فاصله میگیرد. کاهش التهاب بازار پیش از هر چیز نیازمند اطمینان بخشی اجتماعی است. اطمینانی که از صداقت، ثبات و پیشبینی پذیری ناشی میشود. من معتقدم افزایش لجام گسیخته ارز و طلا بیش از آنکه یک نوسان قیمتی باشد علامت هشدار اجتماعی است. این پدیده از گسست میان انتظارات جامعه و چشمانداز اقتصادی حکایت دارد. مهار آن تنها با ابزارهای فنی ممکن نیست و بلکه نیازمند بازسازی اعتماد، تقویت ارتباطات عمومی و ایجاد افقی قابل باور برای آینده است. جامعهای که به آینده اعتماد کند دیگر داراییهایش را در پناهگاههای اضطراری پنهان نخواهد کرد.
صداقت سرمایهای پایدار برای رشد ملی ایجاد میکند. جامعهای که احساس کند با آن صادقانه سخن گفته میشود آماده فداکاری است اما جامعهای که صداقت را احساس نکند حتی در وفور منابع به رشد واقعی نخواهد رسید
*دولت پزشکیان با توجه به شرایط کشور بودجه سال آینده را انقباضی تدوین کرده است. این اتفاق به معنای پیشبینی نظام حکمرانی از روزهای سخت آینده است؟
همزمان با فشارهای اقتصادی و محدودیت منابع مفهوم صرفهجویی به یکی از پرتکرارترین کلید واژههای سیاستگذاری تبدیل شده است. دولتها از مردم میخواهند کمتر مصرف کنند، صبور باشند و همراهی نشان دهند. اما پرسش اساسی این است: آیا صرفهجویی دولتی به تنهایی میتواند موتور رشد ملی را روشن کند یا آنچه جامعه را به حرکت درمیآورد صداقت ساختاری و اعتماد متقابل میان مردم و حاکمیت است؟ از نگاه آسیبشناسی اجتماعی رشد ملی نه محصول دستور است و نه نتیجه توصیههای یک طرفه و بلکه حاصل رابطهای اخلاقی و شفاف میان نهادهای قدرت و شهروندان است. در چنین رابطهای صرفهجویی زمانی معنا پیدا میکند که مردم آن را عادلانه، صادقانه و فراگیر ببینند. در بسیاری از جوامع صرفهجویی دولتی زمانی موفق بوده که با شفافیت مالی، کاهش هزینههای غیرضرور مدیریتی و پاسخگویی واقعی همراه شده است. اگر مردم احساس کنند که صرفه جویی فقط از آنها انتظار میرود اما در سطوح بالاتر اسراف، رانت یا بیانضباطی مالی ادامه دارد، این مطالبه نه تنها اثرگذار نخواهد بود بلکه به ضد خود تبدیل میشود. از منظر اجتماعی چنین وضعیتی به فرسایش سرمایه اخلاقی منجر میشود. جامعهای که احساس تبعیض در مسئولیتپذیری داشته باشد به تدریج از همکاری داوطلبانه فاصله میگیرد. در این حالت صرفه جویی به جای آنکه کنشی ملی باشد به امری تحمیلی و کوتاهمدت تبدیل میشود. صداقت برخلاف تصور رایج یک مفهوم اخلاقی صرف نیست و بلکه یک متغیر اجتماعی و توسعهای است. هنگامی که دولت با مردم صادق باشد در بیان مشکلات، محدودیتها، اشتباهات و حتی ناکامیها زمینه شکلگیری همدلی و مشارکت واقعی فراهم میشود. مردم زمانی همراهی میکنند که احساس کنند در جریان امور قرار دارند و حقیقت از آنها پنهان نمیشود. در تجربههای موفق جهانی صداقت نهادی موجب شده است که شهروندان حتی در شرایط دشوار، داوطلبانه از منافع فردی خود بکاهند؛ زیرا باور دارند این کاهش بخشی از یک پروژه جمعی و عادلانه است. در مقابل پنهانکاری یا تناقض در گفتار و رفتار هرگونه مطالبه از مردم را بیاعتبار میکند.
*در چنین شرایطی فکر میکنید جامعه ایران در چه مسیری در حال حرکت است؟
از دیدگاه آسیب شناسی اجتماعی رشد ملی زمانی محقق میشود که اعتماد اجتماعی در سطح بالایی قرار داشته باشد. اعتماد هزینههای نظارتی را کاهش میدهد، قانونگریزی را کم میکند و مشارکت مدنی را افزایش میدهد. در چنین شرایطی صرفهجویی به یک ارزش درونی تبدیل میشود و نه یک دستور اداری. با این وجود اگر اعتماد آسیب ببیند حتی بهترین سیاستهای اقتصادی نیز با مقاومت پنهان مواجه میشوند. مردم ممکن است در ظاهر همراهی کنند اما در عمل، راههای جبرانی برای حفظ منافع فردی خود پیدا خواهند کرد. این همان نقطهای است که شکاف میان سیاستگذاری و واقعیت اجتماعی عمیق میشود. جامعه پیش از آنکه به توصیه گوش دهد به الگو نگاه میکند. اگر مردم صرفه جویی را ابتدا در ساختار دولت، در سبک زندگی مدیران، در شفافیت هزینهها و در عدالت توزیعی ببینند صداقت متقابل شکل میگیرد. در این حالت مردم نه از سر اجبار و بلکه از سر مسئولیت اجتماعی همراه میشوند. در غیر این صورت مطالبه صرفهجویی به یک شعار تکراری تبدیل میشود که هر سال با شدت بیشتری تکرار میگردد اما اثر اجتماعی آن کمتر میشود. من معتقدم صداقت مردم و دولت برنده واقعی است نه صرفهجویی صرف. صرفهجویی بدون صداقت کوتاهمدت و کماثر است اما صداقت حتی اگر با هزینه همراه باشد سرمایهای پایدار برای رشد ملی ایجاد میکند. رشد ملی از دل اعتماد میگذرد نه از مسیر فشار. جامعهای که احساس کند با آن صادقانه سخن گفته میشود آماده فداکاری است اما جامعهای که صداقت را احساس نکند حتی در وفور منابع نیز به رشد واقعی نخواهد رسید.
ارسال نظر