«آرمان ملی» در گفتوگو با احمد بخارایی مطرح میکند
«مشارکت پذیری» آسیب های جامعه را کاهش می دهد
آرمان ملی- سیاوش پورعلی: درک و پذیرش اهمیت «مشارکتپذیری» در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، یکی از پیششرطهای اساسی پایداری و توسعه هر جامعه است.
آنچه مشارکت نام دارد صرفا به معنای حضور صوری افراد در فرآیندهای رسمی نیست، بلکه بیانگر احساس تعلق، مسئولیتپذیری و باور به اثرگذاری فرد در سرنوشت جمعی است. جامعهای که در آن مشارکت بهعنوان یک ارزش نهادینه نشده باشد، بهتدریج با گسست میان مردم و نهادها، فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف اعتماد عمومی مواجه میشود. این فرایند، نه ناگهانی، بلکه تدریجی و انباشتی است و پیامدهای آن در بلندمدت، بنیانهای اجتماعی و اقتصادی جامعه را متزلزل میکند. در حوزه اجتماعی، مشارکتپذیری نقش محوری در تقویت پیوندهای انسانی و شبکههای حمایتی ایفا میکند. زمانی که افراد امکان مشارکت واقعی در تصمیمگیریها، فعالیتهای جمعی و نهادهای اجتماعی را نداشته باشند، احساس دیدهنشدن و طردشدگی در آنان تقویت میشود. این وضعیت به انزوای اجتماعی، کاهش حس همبستگی و افزایش فردگرایی افراطی میانجامد؛ وضعیتی که در آن منافع فردی جایگزین منافع جمعی میشود و جامعه به سمت اتمیزهشدن حرکت میکند. در چنین شرایطی، آسیبهای اجتماعی نهتنها کاهش نمییابد، بلکه بازتولید و تعمیق میشود. در عرصه اقتصادی، مشارکتپذیری به معنای فراهمبودن بستر برابر برای حضور افراد در تولید، تصمیمسازی و بهرهمندی از فرصتهاست. نبود مشارکت اقتصادی واقعی، به شکلگیری اقتصاد رانتی، حذف نیروهای متخصص و تضعیف شایستهسالاری منجر میشود. وقتی افراد احساس کنند که نقش، توان و تخصص آنان در ساختار اقتصادی نادیده گرفته میشود، انگیزهای برای سرمایهگذاری، نوآوری و تلاش جمعی باقی نمیماند. نتیجه این فرآیند، افزایش بیکاری، گسترش فقر و کاهش بهرهوری کلان اقتصادی است؛ مسائلی که خود به تشدید نابرابری و بیثباتی اجتماعی دامن میزنند. همچنین باید اشاره کنیم که در بعد فرهنگی، مشارکتپذیری زمینهساز پویایی، خلاقیت و بازتولید ارزشهای مشترک است. فرهنگ زمانی زنده و اثرگذار میماند که گروههای مختلف اجتماعی امکان بیان، گفتوگو و نقشآفرینی داشته باشند. محدودسازی مشارکت فرهنگی، به یکدستسازی اجباری، بیاعتمادی فرهنگی و فاصلهگرفتن نسلها از نهادهای رسمی منجر میشود. در این وضعیت، فرهنگ رسمی قدرت اقناع خود را از دست میدهد و میدان برای الگوهای جایگزین، بعضاً ناسازگار با منافع جمعی، فراهم میشود. مشارکتپذیری در حوزه سیاسی را باید ستون فقرات مشروعیت و کارآمدی هر حکمرانی دانست. کاهش مشارکت سیاسی نشانهای روشن از شکاف میان جامعه و ساختار قدرت است. وقتی شهروندان باور نداشته باشند که حضورشان تأثیر واقعی دارد، سیاست به امری بیگانه و بیمعنا تبدیل میشود. پیامد این وضعیت، کاهش اعتماد، افزایش بیتفاوتی و در مواردی بروز نارضایتیهای پنهان و آشکار است. در مجموع، عدم مشارکتپذیری، جامعه را وارد چرخهای معیوب میکند که در آن بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یکدیگر را بازتولید میکنند. بازگشت به مسیر توسعه و انسجام، بدون بازسازی بسترهای مشارکت واقعی و معنادار، ممکن نخواهد بود. در این مورد با احمد بخارایی، جامعهشناس سیاسی مصاحبهای انجام دادهایم که میخوانید.
- برای شروع گفتوگو که به اهمیت مشارکتپذیری مربوط است بفرمایید در نبود این گونه روابط چه چالشهایی گریبان نسل جدید را میگیرد و اینکه چه فضای جایگیزنی وجود دارد؟
قبل از هرچیز باید به این مورد توجه داشته باشیم، هنگامی که نسل جدید یا طیفی خود را در فضای مجازی غرق شده میبیند بهنوعی در حال نشان دادن واکنشی به مسایل پیرامونی خودش در سطح جامعه است. حالا آنچه شبکه روابط اجتماعی در سطح جامعه نامیده میشود همواره باید تقویت شود زیرا آن را زنجیزهای میدانیم که اقشار مختلف جامعه را باهم متصل میکند. بهعنوان مثال اگر در فضایی مانند خانواده، مدرسه و گروهها و تیمهای دوستی این به این نوع روابط اهمیت داده نشود و آن را جدی نگیرند اینجا رفتهرفته از فضای واقعی دور میشوند و متاسفانه به شبکه اجتماعی پناه میبرند و آن هم هرگز نمیتواند جای روابط اجتماعی را پر کند. گرایش نسلهای جدید به شبکههای مجازی برای ایجاد رابطه بیش از آنکه ناشی از اهمیت و جذابه باشد، حاصل محدودیتها اجتماعی موجود در کف جامعه است. هنگامی که این نسل جدید که مدعی است در اجتماع دیده نمیشود و به خواسته او اهمیتی داده نمیشود رفتهرفته خود را طرد شده میبیند و در این وضعیت است که روی به رفتارهای اجتماعی مجازی میآورد و خود را در آنجا سرگرم میکند. توجه داشته باشید که در اصل، فضای مجازی یک وسیله و یک ابزار است. اگر این ابزار در یک فضای درست، سالم و کارکردی بهکار گرفته شود آنگاه میتوان از آن برای افزایش سطح مشارکت اجتماعی، کاهش آسیبها و حتی تسهیل ازدواج استفاده کرد و این خود پدیدهای بسیار مثبت است. با این توضیح باید بگویم که جواب به سوال شما در مورد نبود مشارکتپذیری، پناه آوردن اجباری به فضای مجازی است.
- با توجه به اهمیت فضای مجازی که حتی میتواند مسیر جامعهها را تغییر دهد به این پرسش میرسیم که آیا مجموعههای حاکمیتی تاکنون برنامهای برای بهبود حضور شهروندان در فضای مجازی داشتهاند و آیا چنین انگیزهای مشاهده میشود؟
آنجا که افراد در جامعه ما واکنشی و از سر ناچاری و به دلیل دافعههای نظام اجتماعی به سمت فضای مجازی سوق داده میشوند، دیگر نمیتوان انتظار داشت که این فضا نقش واقعیِ سازنده ایفا کند. نظامی که از امکانات واقعی خود نمیتواند استفاده کند چگونه میتواند از فضای مجازی بهرهبرداری درست و توسعهبخش ببرد؟ فضای مجازی فرع بر امور واقعی و عینی است، نه جایگزین آنها. در تحلیل وضعیت کنونی جامعه ایران و تحولات رفتاری نسل جوان، باید به نقش روابط اجتماعی توجهی جدی داشت.
در جامعهای که مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... چندان مشاهده نمیشود یا تنها به اقشار خاصی تخصیص داده شده نمیتوانیم شاهد از بین رفتن شکافهای سیاسی اجتماعی باشیم
- با چه ابزاری میتوانیم بهدنبال کاهش این شکاف و البته بازگشت جوانان به جامعه و مشارکتپذری بیشتر باشیم؟
همانطوری که در ابتدا اشاره کردم این حضور بهنوعی واکنشی است که فرد از خود نشان میدهد پس در نتیجه نمیتواند یک انتخابات آگاهانه باشد. هرچه ما بتوانیم مشارکت پذیری جامعه را افزایش دهیم بههمان اندازه میتوانیم چالشهای روانی و آسیبهای اجتماعی را هم کاهش دهیم. با توجه به این مهم اما هرگز جایگاه مشارکت اجتماعی در جامعه اهمیت چندانی نداشت و همین بیاهمیتی خود را در موقعیتهایی مانند انتخابات نشان میدهد که برای اولین بار بهزیر 50 درصد رسید؛ هنگامی که نیازی به مشارکت و حضور واقعی بر مردم احساس نمیشود و حضور و ایفای نقش آنان در فرآیندهای اجتماعی و سیاسی تعیینکننده تلقی نمیشود. در نتیجه در جامعهای که مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... چندان مشاهده نمیشود یا تنها به اقشار خاصی تخصیص داده شده نمیتوانیم شاهد از بین رفتن شکافهای سیاسی اجتماعی باشیم. اولین و مهمترین آسیبی که عدم مشارکتپذیری برای افراد جامعه به همراه دارد «انزوای اجتماعی» است که در همان طردشدگی هم میتوانیم معنا کنیم. در همین مورد باید اضافه کنم که همین روند چالشهای و آسیبهای بسیاری را به وجود میآورد مانند مشکلات روانی که متاسفانه تشخیص بسیاری از آن سالها بعد ممکن است.
- در بین عدم مشارکتپذیری در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... بهنظر شما کدام یک میتواند مخربتر باشد؟
یک جامعه اگر کارکردی، منسجم و هماهنگ داشته باشد، همه اجزای آن قابل دفاع خواهند بود؛ اما اگر جامعهای فاقد کارآمدی لازم باشد و در آن شکافهای اجتماعی رخ خواهد داد، این چالشها تنها بستگی به یک نهاد مانند دولت ندارد بلکه در تمامی لایههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... تاثیرات منفی برجای خواهد گذاشت. در پاسخ به سوال شما باید بگویم که آنچه بحران مشارکت سیاسی بهوضوح قابل مشاهده است و همین چالش را میتوانیم بهعنوان ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی، اقتصادی و... بدانیم. چالش مشارکت سیاسی نسل جدید، در ابعاد اجتماعی نیز بهطور کامل همواره تکرار میشود. فرد وارد مدرسه میشود؛ مدرسهای که باید مهمترین نهاد جامعهپذیری او باشد. در این فضا، معلم باید بهطور طبیعی گروه مرجع و الگوی رفتاری دانشآموز تلقی شود، اما در عمل چنین نیست. همینجا بحران در بخش اجتماعی بهوضوح نمایان میشود. اکنون میانگین معدل دانشآموزان در مقطع دبیرستان به زیر ۱۰ رسیده است. چنین فاجعهای را در هیچ جامعهای مشاهده نمیکنیم. وقتی کودک و نوجوان فاقد گروه مرجع باشد در نتیجه رها شده است. با این وجود باید بگوییم که نسل جدید با خلاءهای آموزشی روبهرو است و چنین افرادی آمادگی پذیرش هر نوع الگوی رفتاری انحرافی را خواهد داشت.
- آیا این روند آموزشی تنها در مدارس است؟
خیر، این وضعیت تنها به آموزش و پرورش محدود نمیشود؛ دانشگاه نیز به همان روند را در پیش گرفتهاند. رسانهها هم امروز همین وضعیت را دارند. سوال این است که آیا رسانه، کتاب، یا صداوسیمای ما با این حجم از شبکههای رادیویی و تلویزیونی، از کارکرد مناسب برخوردار است؟ آیا توانسته مخاطب واقعی جذب کند؟ آیا توانسته اعتماد عمومی را به دست آورد؟ بنابراین، ابعاد اجتماعی در همهجا دچار اختلال است. فرد بهتدریج از جامعه جدا میشود، منزوی میگردد و جامعه از درون در حال اتمیزه شدن است. ما شرایطی را مشاهده میکنیم که بیش از نیمی از فارغالتحصیلهای ما بیکار هستند.
- این مورد با وضعیت اشتغال و بیکاری هم در ارتباط دارد؟
ارتباطی مستقیم دارد. زیرا فرد بعد از اتمام تحصیل بهدنبال شغل مورد نظر میرود و شاید سالها برای رسیدن به فرصتهای حداقلی تلاش کند و در نهایت نهتنها سنش از بهرهوری در بازار کار میگذرد بلکه برای یادگیری در مشاغل دیگر هم برنامهای نمیتواند داشته باشد. به همین دلیل شاهد رواج بیکاری هستیم. وقتی بیکاری وجود دارد، درآمدی هم در کار نیست، فقر رشد میکند و زنجیرهای از مسائل اقتصادی و اجتماعی به وجود میآید. آیا میتوان انتظار داشت جامعهای که در عرصههای سیاسی و اجتماعی دچار بحران است، در عرصه اقتصادی مشارکتی معنادار و سامانی پایدار داشته باشد؟
ارسال نظر