| کد مطلب: ۱۰۴۲۹۷۶
لینک کوتاه کپی شد

زن زیرشیروانی

پرویز حسینی منتقد ادبی


یادداشتی بر اثر شهلا شهابیان

«این‌جاش به قول شما نویسنده‌ها کلیشه‌ای شده. عشق و زن بیوه و حسادت مادرشوهر و شازده قاجار و...» (صفحه ۱۳ داستان رشت). «رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان» نوشته شهلا شهابیان، از سوی نشر چهره‌ مهر به انتشار رسیده است. این کتاب، از مجموعه‌ای به همین نام، اعتراف فروتنانه‌ «لعیا» راوی داستان است. درحالی که می‌خواهد عکسی بگیرد منطبق با عکس قدیمی شصت هفتاد سال پیش «گوهر» که سوروگین عکاس‌باشی از او زیردرخت خرمالو گرفته است و همین بهانه‌ای می‌شود برای نویسنده که فراروی کند در متن داستان وگوهر را از گذشته به زن معاصر وصل کند و خلق وخوی آدم‌ها و فضای زندگی خانواده اشرافی عطاخان، رکاب‌السلطنه را روایت کند. درتعریف متافیکشن، می‌گویند که نویسنده آگاهانه به میان داستان می‌رود و زمان و مکان را به میل خودش به حرکت درمی‌آورد. در اینجا نویسنده شازده میرهمایون را به کوچه بلورچیان می‌آورد تا برای بچه‌ «گوهر» فرفره بخرد و مادرش عمه عالم‌تاج خانوم را حرص بدهد که می‌خواهد آفاق پیردختر همخون خانواده و خواهرگوهر را به پسرش بدهد. در اینجا نگارنده قصد نداردکه همه‌ داستان را تعریف کند ولی صادقانه باید گفت که داستان حاضر، داستانی به‌شدت تکنیکی و فراروی و دخالت در متن قصه آن‌قدر با مهارت صورت می‌گیرد که به راستی، مخاطب هم با دوربین مخفی شهلا شهابیان به دنبال شخصیت‌های داستان به راه می‌افتد و چقدر نثر نویسنده پاکیزه و دقیق است به ویژه در گفت‌وگوهایی که گفتار زمان قاجار را به یاد می‌آ‌ورد. شهابیان ماکت کوچکی از «شازده احتجاب»، را پیش چشم ما می‌گذارد و کاش این داستان بسط پیدا می‌کرد و خودش نوولت درخشانی می‌شد. تخیل نویسنده آن‌قدر قوی است که می‌تواند براساس آلبوم عکس‌های لعیا و سوروگین، رمانی برجسته خلق کند. در نگاهی اجمالی به داستان‌های دیگر این مجموعه می‌توان به زن‌های مظلوم قصه‌ها اشاره کرد و استفاده‌ بهینه‌ نویسنده از اصطلاحات و باورهای بومی خطه‌ شمال و البته نثر پرکششی که مخاطب را تا پایان رها نمی‌کند. مظلومیت زن قصه‌ «کلاغاچی دوست دارن» که چون بچه دارد مراد حاضر به ازدواج با او نیست و جمله‌ «اگه بچه نداشتی بازم یه چیزی!»، می‌شود کابوس زن که مراد را به شکل کلاغی می‌بیند که هفت بار قبر می‌کند تا زن هفت بار دخترش سارا را زنده‌به‌گور کند و مخاطب در داستان بعدی «خوشبختی همین‌جا، همین الان، روبه‌روی من نشسته!»، با خانواده‌ای روبه‌رو می‌شود که چهار خواهرند با پدری علیل و ازکار افتاده و دو خواهر هم طلاق گرفته و نان‌خور پدر و خسته از سبزی پاک‌کردن و فقر به انتظار خواستگار نشسته‌اند. طنز قصه این است که برای راوی خواستگاری می‌آید؛ به‌نام احمدی که زنش مرده و دختر را با خود به کازرون می‌برد. رئیس آنها از زنش لی‌لا خانم بچه‌دار نمی‌شود. احمدی می‌میرد و راوی برای آنکه کارش را از دست ندهد حاضر می‌شود برای رئیس بچه‌دار بشود و رحمش را اجاره بدهد و باز اینجا هم لی‌لا خانم در مراسم هفتم احمدی به زن بیوه بگوید: «چه بهتر بچه نداری. این‌طور دست‌وبالت بازتر است.» آنچه که در داستان‌های این مجموعه خودش را به رخ می‌کشد، اطلاعات نویسنده از باورهای بومی و نثر متناسب با روایت درکنار دیالوگ‌های صیقلی داده شده است. برای نمونه در داستان «ورفن ما»، «آناکوچیکه» که ماکت کوچک «عمه آنای پدر» است درعشق به گیاهان و نباتات، در دیالوگ‌هایش؛ شخصیتش کاملا بارز می‌شود: «آناکوچیکه گفت: / - هیچ خبری نیست، نه تی‌تیل، نه چی‌چی‌نی، نه شوبوغ.» و این آغاز داستان است و در پایان قصه که عمه آنای پدر، که پیردختر است در چهلمین روز بی‌بارانی، می‌رود که کاری کند و به اوتاما‌ی عکاس می‌گوید از او و مرد برف‌پوش یادش نرود عکسی بگیرد، و می‌رود با «ورفن ما» در آغاز چله‌ تابستان. در شبی با شبح آدمی سپیدپوش بر بلندی تا بامداد و سپس از میان می‌رود و باز این آناکوچیکه است که آخرین دیالوگ را می‌گوید: «آناکوچیکه چشم‌هایش را می‌بندد و می‌گوید: هیچ خبری نیست، نه تی‌تیل، نه چی‌چی‌نی، نه شوبوغ، نه عمه انای پدر.» درونمایه‌ طلب و فنا، که قربانی باز هم دوشیزه‌ای یائسه است. در داستان‌های مجموعه‌ حاضر، آنچه که نظر برانگیز است در بیشتر آنها اتمسفر و فضاسازی آن‌هاست. نمونه‌اش در قصه‌ «انگار دو تیله‌ لاستیکی سیاه»، که اینطور آغاز می‌شود: «از سرشب، باد افتاده بود زیر شیروانی: هووو... هوووو... هوووو... هووووو...» صدا افتاده بود توی سرزن و ول‌کن نبود. بعد که چمدان‌ها را برده بودند تو، مرد مهمانخانه‌چی زل زده بود به چشم‌های زن و گفته بود: خیالتون جمع، هیچ بادی حریف این شیروانی نمی‌شه!.» نویسنده به خوبی تعلیق را و فضاسازی را در این داستان دلهره‌آور تا آخر به پیش می‌برد. به اعتقاد بنده یکی از بهترین قصه‌های این مجموعه داستان «قورباغه شد پرید تو آب» است. داستانی که در ژرف ساخت خودش به روانکاوی زن‌ها پرداخته است و جالب اینکه راوی داستان، «آهیجان»، دخترکی است از نظر ذهنی عقب‌مانده که به خیال خودش آدمی توی سرش دارد که همه‎چیز را به او می‌گوید.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار