| کد مطلب: ۱۱۸۸۷۷۲
لینک کوتاه کپی شد
ضرورت تجلی «روح و هویت ایرانی» در آثار نویسندگان

محسن فرجی به مناسبت انتشار «گالری امیال بشری»:

ضرورت تجلی «روح و هویت ایرانی» در آثار نویسندگان

آرمان ملی- نعمت مرادی: محسن فرجی (متولد- 1351) نویسنده و منتقد ادبی و نامی آشنا در میان روزنامه‌نگاران فرهنگی و ادبی است؛ آنقدر که بگوییم اون روزنامه‌نگاری‌ست که داستان‌نویسی می‌کند و همچنین روزنامه‌نگاری که ناشر شد.

 او که خود فارغ‌التحصیل روانشانسی است، با تاسیس دفتر نشر «خزه» در طول این سال‌ها علاوه بر حوزه‌ی فلسفه، علوم اجتماعی، سیاسی و... علاقه‌مندی خود به ادبیات را در انتشار آثار تالیفی و ترجمه‌ای داستانی را تداوم بخشیده و به ناشری تخصصی در این حوزه تبدیل شده است. او در نویسندگی، سبک و سیاق خودش را دارد و در آثارش می‌توان رد و نشان وقایع و شرایط روز جامعه را جست‌وجو کرد، اما با این حال معتقد است: «اگر ما نویسنده‌ ایرانی هستیم، علاوه بر اینکه آثارمان باید بازتابی از زمانه‌ خودمان باشد، می‌بایست روح و هویت ایرانی هم در کارهایمان دیده شود». انتشار چهارمین مجموعه داستان فرجی، مناسبت خوبی بود تا گپ و گفت کوتاهی را با او ترتیب دهیم.

 می‌دانم این سوال کلیشه است ولی برای آن دسته از مخاطبان که کمتر با شما آشنایی دارند کمی از خودتان و آثارتان بگویید.

من در لحظه‌ انجام این مصاحبه 53 ساله‌ام. متولد تهرانم. سال‌هایی را در شهر مادری‌ام -قزوین- زندگی کرده‌ام، اما حالا و دوباره ساکن تهرانم. روانشناسی خوانده‌ام، روزنامه‌نگاری کرده‌ام و در حال حاضر هم ناشرم. در مورد کتاب‌ها هم باید بگویم تنبل‌ترین داستان‌نویس ایرانی‌ام! چون طی چهار دهه و در دو قرن، فقط 4 کتاب منتشر کرده‌ام که همگی هم مجموعه‌داستان بوده‌اند: دهه هفتاد (یازده دعای بی‌استجابت/1379)، دهه هشتاد (چوب خط/ 1385)، دهه نود (جغرافیای اموات/ 1395) و دهه اول از قرن جدید (گالری امیال بشری/ 1404). البته بجز اینها سه کتاب نوجوان و یک کتاب کودک هم در کارنامه‌ی کوچکم دارم. همچنین یک کتاب مصاحبه با زنده‌یاد محمدعلی سپانلو که به طور مشترک با اردوان امیری‌نژاد انجام داده‌ام و در مجموعه‌ «تاریخ شفاهی ادبیات ایران» به دبیری محمدهاشم اکبریانی منتشر شده است.

آیا مجموعه داستان جغرافیای اموات یک مجموعه داستان ایده‌محور است؟ یا اینکه شما هم شبیه نود درصد از نویسنده‌ها‌ی ایرانی به پیرنگ داستانی و موضوع اعتقاد دارید؟

البته نمی‌دانم این عدد دقیق نود درصد را چگونه به دست آورده‌اید، اما بله من هم به پیرنگ و موضوع اعتقاد دارم، اما داستان‌هایم و به‌خصوص در همین کتاب‌های «جغرافیای اموات» و «گالری امیال بشری» ایده‌محور است؛ یعنی چیزی که رابرت مک‌ کی در کتاب «داستان» از آن به عنوان «ایده‌ ناظر» نام می‌برد. این ایده‌ ناظر فراتر از موضوع است و حتی پیرنگ هم بر اساس آن شکل می‌گیرد. در واقع به زبان ساده می‌توان گفت نشان‌دهنده‌ جهان‌بینی نویسنده در مواجهه با پدیده‌ها و رویدادهاست، اما برای اینکه تبدیل به قصه شود، نیاز به پیرنگ و سایر عناصر داستانی هست.

با توجه به کلاژ نویسی و بازیگوشی‌ها و هرمنوتیکی که در مجموعه داستان «گالری امیال بشری» وجود دارد، نگاه شما به ادبیات امروز ایران چقدر می‌تواند همسو با ادبیات جهان و به‌خصوص نویسنده‌ای همچون بارتلمی باشد؟

اتفاقاً به نویسنده‌ درستی اشاره کردید و من از علاقه‌مندان به داستان‌های دونالد بارتلمی هستم، اما اینکه چقدر داستان‌هایم در این کتاب همسو با ادبیات جهان و به‌خصوص این نویسنده باشد، چیزی است که باید منتقد و مخاطب بگوید و تحلیل کند. البته اخیراً که دوباره داستان‌های بارتلمی را می‌خواندم، آن شوق قدیم را در من برنینگیخت، چون احساس کردم هرچقدر بازی‌های فرمی‌اش جالب و قابل توجه است، جهان قصه‌هایش از ما دور است. به همین دلیل، امیدوارم همسو با او نبوده باشم و اثر انگشت خودم در داستان‌های این کتاب دیده شود.

آیا می‌شود از دیدگاه هرمنوتیکی به مجموعه داستان چوب خط نگاهی داشت؟

به نظرم به هر داستانی می‌توان از این منظر نگاه کرد و بررسی‌اش کرد.

لیوتار می‌گوید که پست مدرن، عصر تشکیک و مردن تعاریف کلی و منطقی است. چقدر با این جمله لیوتار موافق هستید؟

راستش من خودم را در جایگاهی نمی‌دانم که با نظر لیوتار موافق یا مخالف باشم. به نظرم داستان‌نویس و اساساً هر کس در هر حوزه‌ای، باید درباره‌ی حوزه‌ی خودش اظهار نظر کند. شاید این از آفات گزارش‌های تلویزیونی باشد که از آدم‌های غیرمتخصص درباره‌ موضوعات تخصصی نظر می‌خواهند و این متأسفانه به سطح جامعه و مکالمات مردم هم راه یافته است. فضای مجازی هم به این آفت دامن زده است؛ به این دلیل که با هر سطح دانش و بینشی می‌تواند و توانسته درباره‌ی هر چیزی اظهارنظر کند. در واقع، فضای مجازی مثل تیغ دو دم عمل کرده است؛ از یک طرف، با مرکزگریزی، به همه اجازه داده که حرف‌ها و نظریات‌شان را بیان کنند. اما از طرفی دیگر، چون نظارت و معیاری برای راستی‌آزمایی در فضای مجازی وجود ندارد، بسیاری گزاره‌ غلط درباره‌ هر موضوعی مطرح و منتشر می‌شود.

همانطوری که فردوسی و حافظ و خیام و سعدی و مولانا بر سر شاعران ادبیات کلاسیک ما سایه افکنده‌اند، صادق هدایت هم بر روی ادبیات داستانی ما سایه انداخته است. به نظر شما نویسنده‌های ما می‌توانند از زیر این سایه قدرتمند عبور کنند؟

نه تنها می‌توانند، که باید هم این‌طور باشد. به نظر من این اتفاق هم افتاده و ما با نسلی از نویسندگان نوجو و خلاق روبه‌رو هستیم که از زیر سایه‌ هدایت بیرون آمده‌اند و دارند مسیر خودشان را می‌روند. به نظرم در شعر هم این اتفاق افتاده و ما شاعران خوبی داریم که دیگر سایه‌ سنگین احمد شاملو روی شعرهایشان نیست و توانسته‌اند راه خودشان را پیدا کنند و بروند.

لطفا به ما بگوئید که در کدام یک از مجموعه داستان‌های شما، نقش خرده فرهنگ‌ها پررنگ‌تر است؟

فکر می‌کنم در مجموعه‌داستان «گالری امیال بشری». البته در مجموعه‌های قبلی هم نیم‌نگاهی به خرده‌فرهنگ‌ها داشته‌ام، اما مشخصاً در این مجموعه، بازگشتی به شهر قزوین داشته‌ام و خرده‌فرهنگ‌هایی از این شهر، در داستان‌ها پررنگ و مشهود است.

آیا ادبیات پست‌مدرن مساله اصلی ادبیات دنیاست؟ آیا امروز در دنیا می‌تواند موضوعیت داشته باشد؟

به نظرم ادبیات پست مدرن جریانی بود که حدود سه دهه قبل در جهان مطرح شد، اما بعد، نقش و تاثیر آن کمرنگ شد. یعنی در ادبیات جهان هم تا آنجا که من مطالعه کرده‌ام و اطلاع دارم، دیگر جریان قالب نیست. یعنی خیلی نمی‌بینیم که نویسندگان امروز به سبک و سیاق کورت ونه گات یا بارتلمی و ریچارد براتیگان بنویسند. در ایران که وضع، از ابتدا خوب نیست. چون در اینجا هم به شکل خام و درک‌نشده، وارد شده بود و بیشتر با نوعی ذوق‌زدگی و جوگیری برای برخی از نویسندگان همراه بود که طبیعتاً نمی‌توانست به خلق آثاری قدرتمند و شاخص در این عرصه، بینجامد.

به نظر شما آن دسته از نویسندگانی که داستان‌هایشان با زبان آرکاییک نوشته می‌شود و نثرشان به بوستان و گلستان و تاریخ بیهقی برمی‌گردد، اما ایده داستان پست مدرن است، نویسنده پست مدرن محسوب می‌شوند؟

فکر می‌کنم نه؛ پست مدرن محسوب نمی‌شوند. همان‌طور که در جواب سؤال قبل گفتم، این جریان به نظر من به شکل وارداتی و هضم‌نشده وارد ادبیات ما شد و همان‌طور که از پدیده‌ای با چنین ویژگی‌ها انتظار می‌رود، نتوانست خیلی در ادبیات ما خوش بنشیند. به نظر من، تنها کاری که می‌شد گفت مؤلفه‌های ادبیات پست مدرن به خوبی در آن اجرا شده، رمان «آزاده خانم و نویسنده‌اش» از زنده‌یاد دکتر رضا براهنی بوده است. باقی کارها- حداقل آنها که من دیده‌ام- ادای پست‌مدرنیسم بوده و بالطبع غیرجذاب و نه‌چندان دلچسب. البته به نظرم خیلی هم لزومی نداشت و ندارد که ما فکر کنیم باید داستان پست مدرن بنویسیم و اگر چنین اتفاقی نیفتد، از قافله ادبیات دنیا عقب افتاده‌ایم!

چرا اکثر نویسنده‌هایی که در جشنواره‌ها برنده می‌شوند، همان نویسنده‌هایی هستند که معیار نوشتنشان مولفه‌های کلاسیک است؟ آیا جشنواره‌های داستانی همان معیارهای کلاسیک را برای رقابت در نظر می‌گیرند؟ پس تکلیف ادبیات متفاوت و خلاقانه چیست؟

به نظر من خیلی هم این‌طور نبوده که معیار جوایز ایرانی، صرفاً مؤلفه‌های کلاسیک باشد. اساساً جشنواره‌ها و جوایز ادبی ایران، بنا به ترکیب هیأت داوران و سیاستگذاری‌هایشان رویکردهای متفاوت دارند و همه را نمی‌توان در یک قالب گنجاند. ضمن اینکه الان در دوران افول و رکود جوایز ادبی به سر می‌بریم و از تاثیرگذاری‌شان هم بسیار کاسته شده است. در واقع در دوران هشت ساله احمدی‌نژاد، نوعی مقابله و جبهه‌گیری در برابر جوایز ادبی مستقل از سوی مسئولان و متولیان فرهنگی وجود داشت که متاسفانه اثر خودش را عمیقاً برجای گذاشت و دیگر این جوایز نتوانستند از جا بلند شوند و مدام، رو به تعطیلی و کمرنگ شدن رفتند. جدای از این، به نظرم موضوعی که برای هر نویسنده‌ واقعی مطرح است، این است که برای جوایز و جشنواره‌ها نمی‌نویسد؛ بلکه در خلوت خودش و حتی در ابتدا برای خودش می‌نویسد؛ بعد از انتشار است که پای مخاطب و مطبوعات و جایزه‌ها به موضوع باز می‌شود. به همین دلیل، به نظرم اگر هم به فرض چنین رویکرد واحدی از سوی جوایز ادبی وجود داشته باشد، در رویکرد نویسندگان به نوشتن، نمی‌تواند و نباید تأثیر محسوسی داشته باشد.

در آخرین مجموعه ‌داستان شما «گالری امیال بشری» که از سوی نشر خزه در سال جاری منتشر شده، نوعی توجه ویژه به فرهنگ و هویت ایرانی دیده می‌شود که در مجموعه‌های قبلی شما کمرنگ‌‌تر بوده. با این موضوع موافقید؟

بله کاملاً همین‌طور است و تعمدی هم بوده. راستش باید در اینجا اعترافی کنم؛ من «صد سال تنهایی» مارکز را نخوانده‌ام، همچنین رمان «سرخ و سیاه» استاندال را. هیچ رمانی هم از اورهان پاموک و هاروکی موراکامی نخوانده‌ام. اما جد بزرگ اینها را خوانده‌ام؛ یعنی «هزار و یک شب» را. تاجایی هم که توانسته‌ام، کتاب‌هایی در زمینه‌های فرهنگ عامه، ادبیات شفاهی، آیین‌ها و مراسم محلی، فولکلور، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه‌‌ ایرانی خوانده‌ام و می‌خوانم. به این دلیل که از جایی به بعد به این نتیجه رسیدم که اگر ما نویسنده‌ ایرانی هستیم، علاوه بر اینکه آثارمان باید بازتابی از زمانه‌ی خودمان در کارهایمان باشد، می‌بایست روح و هویت ایرانی هم در کارهایمان دیده شود. البته این شرط را برای خودم گذاشتم و برای دیگران نسخه تجویز نکنم؛ اگرچه می‌بینیم که همه‌ی نویسندگان بزرگ دنیا هم از فرهنگ و زیست و روح حاکم بر جغرافیای خودشان نوشته‌اند. با چنین دست‌فرمانی، سعی کردم در همین مجموعه ‌داستان اخیر، تا جایی که می‌توانم، این روح را بازتاب دهم. البته اشتباه نشود؛ منظورم نوشتن داستان‌های محلی و بومی نیست که پر از اصطلاحات محلی است و هر صفحه‌اش کلی پانویس دارد؛ نه، چنین چیزی مد نظر من نبوده و نیست، بلکه همان‌طور که گفتم، نمایش روحی است که بر فرهنگ ایران حاکم بوده است.

گالری امیال بشری

این کتاب نوشته‌ محسن فرجی، مجموعه‌ای است از پنج داستان کوتاه که در سال ۱۴۰۴ منتشر شده است. این کتاب، چهارمین اثر نویسنده است و به روایت زندگی شخصیت‌هایی می‌پردازد که درگیر کشمکش‌های درونی، خاطرات گذشته و موقعیت‌های مبهم در زمان حال هستند. داستان‌ها با نثری ساده و مستقیم نوشته شده‌اند و بیشتر بر تجربه‌های شخصی و زیسته‌ی شخصیت‌ها تمرکز دارند. در هر داستان، یک موقعیت خاص روایت می‌شود که شخصیت اصلی در آن با تصمیم‌گیری، تردید یا نوعی تقابل درونی مواجه است. این موقعیت‌ها معمولا در فضاهای شهری یا خانوادگی می‌گذرند و مضمون‌هایی مثل تنهایی، ناکامی، میل به دیده شدن و تضاد میان خواسته‌های فردی و فشارهای بیرونی در آنها دیده می‌شود. شخصیت‌ها اغلب در تلاش‌اند بفهمند که چرا به وضعیت فعلی رسیده‌اند یا چطور باید از آن بیرون بیایند. روایت‌ها گاهی به گذشته‌ی شخصیت‌ها برمی‌گردند تا ریشه‌های وضعیت فعلی آنها را روشن کنند. در بعضی از داستان‌ها، زمینه‌های اجتماعی و سیاسی هم به صورت غیرمستقیم حضور دارند؛ مثل تجربه‌ زیستن در دهه‌های پرتنش یا برخورد با نابرابری‌های روزمره. نویسنده بدون وارد شدن به قضاوت یا تفسیر مستقیم، تلاش کرده صدا و درونیات شخصیت‌ها را در قالب موقعیت‌های کوتاه و مشخص ثبت کند. پایان برخی داستان‌ها باز است و بیشتر به تأمل و درنگ دعوت می‌کند تا ارائه‌ی یک نتیجه‌گیری مشخص. از خلال همین پایان‌های ناتمام، موضوعاتی مثل معنا، هویت و درک خود در جهان معاصر پررنگ می‌شوند. کتاب به‌نوعی تلاشی است برای نمایش بخش‌هایی از زندگی روزمره و ذهن آدم‌هایی که شاید معمولی به نظر برسند، اما هرکدام درگیر سوالات و احساسات پیچیده‌ای هستند که به سادگی دیده نمی‌شوند.

 

 

منبع : آرمان ملی

جدید

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار