
حسن بهشتیپور در گفتوگو با «آرمان ملی»:
حضور ایران در شرمالشیخ بازی در زمین آمریکا بود
آرمان ملی- احسان انصاری: حضور نیافتن ایران در شرمالشیخ به محل مناقشه تبدیل شده و در حالی که برخی موافق حضور ایران بودند برخی آن را بازی در زمین آمریکا میدانستند.
با این وجود آنچه حائز اهمیت است استفاده از فرصت دیپلماسی است که به نظر میرسد ایران و غرب بیشتر از هر زمان دیگری از میز مذاکره فاصله گرفتهاند. «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی نتایج اجلاس شرمالشیخ و چشمانداز رابطه ایران و غرب با حسن بهشتیپور تحلیلگر روابط بینالملل گفتوگو کرده است. بهشتیپور معتقد است: «اگر ایران بخواهد و بتواند باید ابتکار برگزاری اجلاسهایی را در چارچوب سازمان همکاریهای اسلامی مثلاً در قاهره در دست بگیرد، شاید در چنین نشستی با همکاری سایر کشورها بتوان فضای جدیدی برای همکاری میان کشورهای اسلامی در حمایت از مردم فلسطین و نه لزوماً گروه حماس ایجاد کرد.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
* حضور نداشتن ایران در اجلاس شرمالشیخ موضوع گفتوگوهای فراوان شده است. دیدگاه شما درباره آن در این نشست چیست؟
واقعیت این است که این اجلاس برای مشروعیت بخشی به طرحی برگزار شده که اساس آن نادیدهگرفتن حقوق مردم فلسطین است. در واقع ایران به این نشست دعوت شده بود تا صرفاً نقش مجلس گرم کن را ایفا کند نه آنکه در تصمیمگیری یا حتی تصمیمسازی مشارکت واقعی داشته باشد. حماس با وجود پذیرش شرایط آتشبس اعلام کرد در این اجلاس شرکت نمیکند چرا که به خوبی میدانست این نشست برای تأیید طرحی برگزار میشود که هدف آن خلع سلاح حماس و حذف نقش آن در آینده غزه است. راهبردی که در عمل حاکمیت اسرائیل بر سرنوشت غزه را تثبیت میکند و مشخص نیست چه زمانی اسرائیل حاضر به خروج کامل از این منطقه شود. این روند حتی تشکیل دو دولت را نیز برای سالها به تعویق خواهد انداخت. حضور ایران در چنین نشستی به معنای همراهی و در نهایت پذیرش طرحی بود که نه تنها به کاهش تعارضات میان فلسطینیها و اسرائیل نمیانجامد بلکه آنها را تشدید میکند. حتی اگر بر فرض محال جمهوری اسلامی ایران رویکرد خود را تغییر میداد و مثلاً رسماً اعلام میکرد که اسرائیل را به رسمیت میشناسد و مسئله فلسطین را به مردم آن واگذار میکند باز هم تنها در صورتی میتوانست در چنین نشستی شرکت کند که حداقل امتیازی متقابل دریافت کرده باشد. از منظر رئالیسم دفاعی نیز شرکت ایران در این اجلاس چیزی جز بازی در زمینی که آمریکا طراحی کرده نیست.
*منتقدان حضور نیافتن ایران در شرمالشیخ معتقدند این اجلاس میتوانست زمینههای مذاکره با کشورهای غربی و به خصوص آمریکا را برای کاهش و یا لغو تحریمها فراهم کند. آیا در واقع چنین بود؟
من معتقدم ایران در این نشست امکان مؤثری برای ارائه دیدگاههای خود نداشت و با توجه به ترکیب کشورهای دعوت شده احتمالا در انزوا قرار میگرفت و حتی فضای مثبتی که به واسطه بیانیه هوشمندانه وزارت خارجه درباره پذیرش آتشبس در غزه ایجاد شده از بین میرفت و یا باید به بیان سخنان کلی، دوپهلو و تعارفات دیپلماتیک بسنده میکرد که نتیجه آن تأیید ضمنی نتایج کنفرانس بود. از سوی دیگر با توجه به مجموعه تحولات چند ماه اخیر ایران در شرمالشیخ جای مانور نداشت و در موقعیتی نبود که بتواند ابتکار تازهای در چنین اجلاسی که همه چیز از پیش تعیین شده ارائه دهد. اگر ایران بخواهد و بتواند باید ابتکار برگزاری اجلاسهایی را در چارچوب سازمان همکاریهای اسلامی مثلاً در قاهره در دست بگیرد، شاید در چنین نشستی با همکاری سایر کشورها بتوان فضای جدیدی برای همکاری میان کشورهای اسلامی در حمایت از مردم فلسطین و نه لزوماً گروه حماس ایجاد کرد. نکته دیگر اینکه کارشناسان به خوبی میدانند که دلیل اصلی حضور نیافتن ایران در اجلاسی که از سوی آمریکا طراحی شده چیست. پیام وزیر خارجه صرفاً یک بهانه دیپلماتیک است که منطق آن برای کارشناسان پذیرفتنی نیست. دلیل واقعی مشارکت نکردن ایران در چنین نشستی احترام به حقوق مردم فلسطین است. واقعیت این است که این اجلاس در نهایت حقوق مردم فلسطین را در آینده غزه نادیده میگیرد و سلطه اسرائیل را در مناطقی که از نظر سازمان ملل اشغالی محسوب میشوند تثبیت میکند.
*چرا موضوع غزه تا به این اندازه برای ترامپ مهم شده است؟
واشینگتن در پی آن است تا از طریق این نشستها شکل تازهای از نظم منطقهای را تثبیت کند. نظمی که ریشههای آن به طرح «خاورمیانه جدید» شیمون پرز بازمیگردد و بعدها در دوره دولت بوش پسر تئوریزه شد. در سالهای اخیر نیز توافقهای موسوم به «صلح ابراهیم» ادامه همان مسیر بودهاند. عادیسازی روابط با اسرائیل در ازای وعدههای اقتصادی و امنیتی برای برخی دولتهای عربی در حالی که مسئله اصلی یعنی حقوق ملت فلسطین همچنان در حاشیه مانده است. با این وجود تجربه تاریخی خاورمیانه نشان داده است که صلح تحمیلی پایدار نیست. توافقی که تنها یک طرف از آن منتفع شود دیر یا زود با واکنش و مقاومت طرف مقابل روبهرو خواهد شد. این همان منطق ناپایداری قدرت است که در دهههای گذشته بارها تکرار شده و از کمپ دیوید و اسلو گرفته تا طرحهای صلح موقت دیگر همگی به دلیل نادیده گرفتن عدالت و توازن منافع در عمل شکست خوردهاند. به همین دلیل ممکن است ترامپ در کوتاهمدت از برگزاری این نشست برای نمایش موفقیت سیاسی استفاده کند اما دستاورد واقعی آن بسیار محدود خواهد بود. تجربه نشان داده که مقاومت در برابر بیعدالتی هرچند ضعیف شود هرگز خاموش نمیماند.
*چرا ترامپ در این اجلاس و پس از آن دوباره موضوع مذاکره با ایران را مطرح کرد؟
دیپلماسی هیچ گاه به بنبست نمیرسد اما برای ثمربخش بودن آن باید طرفین از مواضع ثابت و غیرقابل انعطاف خود فاصله بگیرند. در حال حاضرایران و کشورهای غربی در یک بازی خطرناک وارد شدهاند. بازی شبیه به «چیکن» که در آن دو خودرو با سرعت به سمت هم حرکت میکنند و هر طرف منتظر است دیگری در لحظه آخر تغییر مسیر دهد. این وضعیت نه نشانه پایان دیپلماسی بلکه گویای فقدان اراده برای تغییر رویکرد است. ایران با پیشنهادهایی مانند رقیقسازی اورانیوم ۶۰ درصد یا انتقال بخشی از آن به خارج از کشور نشان داده که به گفتوگو تمایل دارد. اما از نگاه آمریکا این اقدامات برای پیشبرد مذاکرات کافی نیست. کشورهای اروپایی با پیششرطهایی چون توقف کامل غنیسازی، محدودسازی برنامه موشکی و قطع حمایت از گروههای مقاومت عملاً مسیر مذاکره را مسدود کردهاند. برنامه موشکی ایران جنبه دفاعی دارد و نمیتوان انتظار داشت کشوری خود را خلع سلاح کند. گروههای مقاومت نیز در منطقه ضربات سنگینی متحمل شدهاند و شرایط متفاوت شده، با این حال آمریکا مانند تروئیکا اروپا، همچنان این محور را بیتوجه به تغییرات میدانی و واقعیتهای جدید منطقه در مذاکرات برجسته میکند. سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز با واشینگتن هماهنگ هستند و تأکیدشان بر مذاکره بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. آنها با طرح گفتوگو تلاش میکنند افکار عمومی را قانع کنند که اهل جنگ نیستند در حالی که شرایط مذاکره را به گونهای تنظیم میکنند که طرف مقابل باید تسلیم شود. زمانی دیپلماسی به نتیجه میرسد که دو طرف بپذیرند دیپلماسی یعنی دادوستد و چیزی میدهید و چیزی میگیرید. اما طرفها فعلاً بر مواضع خود ایستادهاند و این یعنی گفتوگو به معنای واقعی هنوز آغاز نشده است.
ارسال نظر