شرط بقای مذاکره ایران و آمریکا
شنبه گذشته و قبل از آغاز اولین دور مذاکره ایران و آمریکا در مسقط نوشتم «این مذاکره، شکست ندارد!» و دلایلم را هم گفتم.
الان هم در ادامه همان یادداشت و در آستانه دومین «شنبههای گفتوگو» بنا دارم برای تمام کسانی که دل در گروی ترک این مخاصمه تاریخی دارند، از «شرط بقا» و رعایت نبایدهایی بنویسم که میتوانند به مصداق «خشت اول»، این مذاکره را یا به سازهای کج و شکننده تبدیل کنند یا بنایی مستحکم و ماندگار! البته مدل منار جنبان هم داریم که از این قاعده مستثنی است و در آینده از آن خواهم نوشت. شرط بقای مذاکرات ایران و آمریکا از نگاه نگارنده، رعایت نبایدهای زیر است:
۱- موضوع جدید
مذاکره ایران و آمریکا نباید به هیچ عنوان - لااقل فعلا- وارد موضوع جدیدی شود. روند این مذاکره با نامه ترامپ آغاز شده و با موضوع پیشنهادی آمریکاییها که مورد توافق ایران هم قرار گرفت، پیگیری شد و نتایج مثبتی هم ایجاد کرد. پس یقینا مخالفان این مذاکره تلاش خواهند کرد با القای مسائلی مشابه برجام ۲ و ۳، موضوعات چالش برانگیزی را وارد روند این مذاکرات کنند که به هیچعنوان نباید به آن ضریب رسانهای داده شود. بالاخص در مجلس، رسانهملی و.. تریبونهای مهم بهویژه در مشهد و اهواز و... البته موضوعات فرهنگی از این قاعده مستثنی هستند که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
۲- شریک جدید
مذاکره ایران و آمریکا نیاز به شریک جدید ندارد. این مذاکرات، ۳ ذینفع اصلی دارد. ایران، آمریکا و روسیه. البته ذینفعان فرعی در این مذاکره بسیارند، ولی نباید شریک جدیدی برای این مذاکرات تلقی شوند، چراکه خطر «شریک جدید» از خطر «موضوع جدید» هم بیشتر است. مثلا «اتحادیه اروپا» مهمترین مصداق ممنوعیت شریک جدید در مذاکره ایران و آمریکا است که شاید بهتر باشد حتی به عنوان میزبان مکانی هم در این مذاکرات سهیم نشوند. دلیلش هم بیش از ۲۰ سال تجربه ناموفق و فرسایشی اروپاییهاست در مذاکرات هستهای؛ از ۸۲ تا امروز. پس چرا مذاکرات جدید را به میزبانان جدیدی نسپریم که هم زیادند، هم مشتاق و هم موثر. از «توکیو و پکن و سئول» گرفته تا منامه و مسقط و مدینه. البته که نهایتا روزی مذاکره ایران و آمریکا به میزبانی نیویورک یا تهران منتهی خواهد شد، اگر ترامپ همچنان به مدیریت هوش مصنوعی بر تصمیماتش، پایبند بماند و بداند که راه موفقیتش در نبرد «پادشاهی اقتصاد جهان» از کشورِ «نصف جهان» میگذرد.
۳- ممنوعیت جدید
مذاکره ایران و آمریکا نیازی به تصویب ممنوعیتهای جدید ندارد و هرگونه اقدامی از سوی مجلس نظیر تصویب قانون «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران» که در مقابل برجام و عدم شفافیت آن انجام شد، در مذاکرات شفاف ایران و آمریکا، نتیجه عکس میدهد. امروز مذاکره ایران و آمریکا در ریل «دیپلماسی بدون دیپلمات» افتاده و ابتدا رهبران دو کشور به یک توافق ضمنی برای ترک مخاصمه میرسند و بعد دیپلماتها مینشینند و نحوه اجرای آن را ترسیم میکنند. پس نیازی به تقابل مجلس شورای اسلامی با کنگره آمریکا، در حال حاضر وجود ندارد. رئیس مجلس و رسانهملی هم باید بسیار هوشیار باشند تا در دام «تخریب مسیر مقام رهبری» با نام «دفاع از رهبری» نیفتند. نظیر آنچه در ماجرای تلخ پیرامون ابلاغ قانون عفاف و حجاب رخ داد تا همه متوجه شوند که افراطیها «هیچ التزام عملی و قانونی» نداشته و نخواهند داشت.
۴- فرهنگ جدید
از نگاه نگارنده هرگونه مذاکرهای با غرب، نباید از سطوح سیاسی و اقتصادی به سمت مسائل فرهنگی و اجتماعی کشیده شود. سرمایهگذاری پیشنهادی آمریکایی - هر رقمی باشد- به هیچ عنوان نباید به ایجاد فروشگاهها، رستورانها، بانکها و حتی کمپانیهای خودرو سازی منتهی شود. سرمایهگذاری آمریکاییها باید مسیری صرفا اقتصادی را دنبال کند و به حوزههای کلان و استراتژیک نظیر نفت و گاز و پترپشیمی محدود شود. که اگر موازنه فرهنگ- سیاست در مذاکره ایران و آمریکا رعایت نشود، همین موضوع پاشنه آشیل توفیق اجرایی توافقات مذاکره ایران و آمریکا میشود. من قبلاً در یادداشت «موازنهسازی میان مصالحه و مقاومت» نوشتم، مصالحه امروز شرط بقای مقاومت فرداست و الان هم متذکر میشوم موازنه سازی میان سرمایهگذاری اقتصادی غرب و گسترش فرهنگی شرق در ایران، مهمترین شرط بقای مذاکره ایران و آمریکا و عملیاتی شدن مفاد توافقات است.
۵- تردیدنگاری جدید
مذاکره جدید جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در سازوکار و فضایی جدید و ادبیاتی جدید به پیش میرود و هیچ نیازی به طرح تردید نگاریهای جدید ندارد. تردیدنگاریهای که بهجای تحلیلهای مبتنی بر واقعگرایی، کاملا به دوقطبی سپید و سیاه منتهی شده که از دل آن یک افراط گفتمانی متولد شده است. اتفاقا شخصیتهای از هر دو جناح سیاسی کشور در تولید این افراط گفتمانی سهیماند چون با عبور از تحلیلهای خاکستری، یا شعار بازگشایی فوری سفارت آمریکا را میدهند یا وعده استخر فرح را. البته سالهاست فضای تحلیل سیاسی در کشور جای خود را به «جنگ تردیدها» داده است. ولی امروز وقت بازگشت به تحلیلهای خاکستری برای عبور از جنگ تردیدهاست. مذاکره اخیر ایران و آمریکا یکی از شفافترین مذاکرات دو کشور است که دو طرف باید در کمترین زمان ممکن، نظر خود را درباره آن اعلام کنند. آنچه تاکنون رخ داده نشان از این دارد که ایران و آمریکا حداقل فعلا بنایی برای ایجاد تردیدهای جدید ندارند ولی با این وجود، تردیدنگاران داخلی و خارجی همچنان مشغول کار هستند. البته که کسی حریف اینها نمیشود، نه در ایران و نه در آمریکا و نه در هیچ جای دیگر. ولی لااقل ما میتوانیم که در بازنشر تحلیلهای تردید گرا در جراید، رسانهملی، تریبونهای رسمی و غیررسمی و حتی صفحات شخصی خود، نکوشیم.
حرف آخرم اینکه، امیدوارم چراغ این «شنبههای گفتوگو» روشن بماند و چشم ایرانیان را بیش از پیش به «فردایی بهتر» روشن کند. این همان آرزوی دیرین و ابدی «هاشمی» بود که در انجامِ بهنگامِ «بایدها» و ایستادن مقابل «نبایدها» برای «بقای ایران»، لحظهای از پا ننشست و همیشه آماده بود تا جان بدهد ولی ایران بماند. هاشمی امروز نیست، ولی یقینا اگر بود هم از «بایدها» و «نبایدهای» بقای مذاکره با آمریکا میگفت و هم از ضرورت پایان جنگ سرد با عربستان. آنهم نه برای بقای خودش که، برای«بقای ایران.» تهدید هم اگر میشد، که شد. از این بیت ملک الشعرای بهار مدد میگرفت و پاسخ میداد که؛ «آنگاه نیوشند سخنهای مرا خلق/ کز خون من آغشته شود، پیرهن من.»
* محمد محمودی
فعال رسانهای
ارسال نظر