کمال اطهاری در گفتوگو با «آرمان ملی» مطرح کرد:
عبور از انحصار گرایی برای رسیدن به توسعه
آرمان ملی- احسان انصاری: چرا بحرانهای اجتماعی در ایران شکل پیچیدهای به خود گرفته است؟ چه موانع مهمی در زمینه توسعه جامعه وجود داشته که به جای کم شدن چالشهای اجتماعی و اقتصادی با چالشهای بیشتری مواجه شدهایم؟
چرا ایران هنوز نمیتواند خود را به صورت منطقی و علمی با پروسه جهانی شدن همراه کند؟ «آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات با کمال اطهاری پژوهشگر توسعه و اقتصاد گفتوگوکرده است. اطهاری معتقد است: «در اغلب مقاطع کسانی که مدیریت جامعه را در اختیار داشتند برای اینکه کشتی با سرعت بیشتری حرکت کند روشنفکران را از کشتی بیرون انداختهاند و اجازه ندادهاند در قدرت سهمی داشته باشند. نگاه این گروههای انحصارگر به روشنفکران غیررسمی تنها به عنوان «میرزا بنویس» بوده است. این در حالی است که امروز که این کشتی سوراخ شده، همین گروههای انحصارگر از روشنفکران تقاضا میکنند که برای حل کردن مشکلات جامعه به آنها کمک کنند. با این وجود این کمک خواهی نیز برای پیدا کردن مسیر صحیح کشتی و پیدا کردن راه حل منطقی و علمی نیست و تنها برای پرکردن سوراخ و غرق نشدن کشتی است». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*چرا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه ما روز به روز شکل جدیتری به خود گرفت؟
مشکلات امروز جامعه ایران بیشتر به دلیل کجکارکردی و نقص نهادی است. به همین دلیل نیز در شرایط کنونی ما شاهد نوسانهای شدید اقتصادی، بحرانهای اجتماعی و آسیبهای محیط زیست هستیم. از سوی دیگر هنوز جریانهای سیاسی کشور که هر کدام در یک مقطع سکان هدایت کشور را در اختیار داشتهاند نتوانستند یک دستگاه نظری کامل را برای کشور ایجاد کنند که کشور براساس این دستگاه نظری و فکری به توسعه دست پیدا کند. به نظر من مهمترین دلایل عدم تحقق برنامههای توسعه جمهوری اسلامی، اپوزیسیون خارج از کشور و گروههای متعارض داخلی نیستند، بلکه مهمترین دلیل این مسأله فقدان یک دستگاه منسجم فکری و نظری برای توسعه است. تحریم اقتصادی کشورهای خارجی دلیل توسعه نیافتگی و بحرانهای اجتماعی ایران نیست و بلکه تحریم اندیشه و فقدان تئوری دلیل اصلی این اتفاق بوده است. این در حالی است که یک جریان سیاسی نیز در کشور حضور دارد که تمایل به انحصارگری دارد و در مقاطعی اجازه نداده برنامههای توسعه به خوبی در کشور اجرا شود. در نتیجه در نظام اندیشه ایران برای توسعه نوعی جنگ نرم وجود دارد که این جنگ نرم اجازه نداده کشور به یک جمعبندی کاربردی در زمینه توسعه و حل مشکلات جامعه برسد. به صورت طبیعی در همه کشورهای جهان نوسانهای اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. با این وجود در کشور ما از حالت نوسان خارج شده و شکل زلزله به خود گرفته است. در هر کشوری که آزادیهای فکری و سیاسی به اندازه لازم وجود نداشته باشد بحرانهای اجتماعی و اقتصادی شکل جدیتری به خود میگیرد. این در حالی است که در جوامعی که آزادیهای سیاسی و مدنی در شکل مطلوبی وجود دارد نوع وپیامدهای بحرانهای اجتماعی و اقتصادی متفاوت است. مسأله آزادی در ایران همواره دارای اهمیت زیادی بوده به شکلی که میرزای نائینی در جنبش مشروطه به صراحت به تفسیر این موضوع پرداخته است.
*چرا در دهههای اخیر اراده جدی برای منسجم کردن دستگاه فکری هدایت کننده جامعه وجود نداشت؟
روشنفکران غیررسمی و رسانههای ما در زمینه به وجود آوردن آزادی نه تنها موفق نبودهاند؛ بلکه به صورت نسبی هم موفق عمل نکردهاند. این در حالی است که در دهههای گذشته روشنفکران رسمی همواره در دانشگاهها و پژوهشکدههای رسمی حضور داشتند و بخشی از این روشنفکران در دولت نیز حضور داشته و برای جامعه تصمیمگیری کردهاند. با این وجود در اغلب مقاطع کسانی که مدیریت جامعه را در اختیار داشتند برای اینکه کشتی با سرعت بیشتری حرکت کند روشنفکران را از کشتی بیرون انداختهاند و اجازه ندادهاند در قدرت سهمی داشته باشند. نگاه این گروههای انحصارگر به روشنفکران غیررسمی تنها به عنوان «میرزا بنویس» بوده است. این در حالی است که امروز که این کشتی سوراخ شده، همین گروههای انحصار گر از روشنفکران تقاضا میکنند که برای حل کردن مشکلات جامعه به آنها کمک کنند، اما این کمک خواهی نیز برای پیدا کردن مسیر صحیح کشتی و پیدا کردن راهحل منطقی و علمی نیست و تنها برای پرکردن سوراخ و غرق نشدن کشتی است. جریانهای سیاسی نیز به این وضعیت کمک کردهاند و یکی تنها نامهربانتر از دیگری بوده است. جریانهای سیاسی خود را «دانای کل» خطاب میکنند و گمان میکنند برای همه مشکلات جامعه پاسخ مناسب را دراختیار دارند. اصلاحطلبان در مقاطعی تلاش کردند ازروشنفکران برای توسعه جامعه استفاده کنند، با این وجود جریان انحصارگرا حتی حاضر نبود نگاه «میرزا بنویسی» به روشنفکران داشته باشد و تنها به عنوان «نوکر» به روشنفکران نگاه میکرد. به همین دلیل نیز در شرایط کنونی جامعه ما مانند انسانی است که بخشهایی از مغز خود را به دلیل اینکه روشنفکران را از چرخه مدیریت جامعه خارج کرده از دست داده است.
دولت هنوز نمیداند درباره عدالت و اشتغال چه رویکردی داشته باشد. این در حالی است که جریان انحصارگرا در مقابل هرگونه تغییر جدی مقاومت میکند و اجازه نمیدهد برای مشکلات کشور راهحل تخصصی پیدا شود
آیا مشکل از فضای درونی روشنفکران نبوده است؟
من در این زمینه جمله «کاردوسو» را درباره جامعه برزیل نقل میکنم که عنوان میکند ما سالهای طولانی از یک سو درگیر اندیشههای چریکی و از سوی دیگر درگیر دیکتاتوری بودهایم و به همین دلیل نیز موفق نشدهایم به یک دستگاه فکری منسجم برای توسعه دست پیدا کنیم. به همین دلیل نیز ما باید قبل از آنکه وارد حوزه سیاسی مدیریت جامعه شویم در زمینه «اندیشه» برنامههای خود را تدوین کنیم. از سوی دیگر جنگ هشت ساله ایران با عراق و همچنین فروپاشی شوروی نیز در عدم انسجام روشنفکران در پس از انقلاب تأثیرگذاشت. روشنفکران قبل از انقلاب به جای برنامه هدف داشتند و اغلب نیز با نوعی سیاستزدگی مواجه بودند. روشنفکران قبل از انقلاب فاقد یک مدل کاربردی برای توسعه بودند. به عنوان مثال بسیاری از روشنفکران دهه چهل با اصلاحات ارضی محمدرضا شاه به دلیل سیاسی مخالف بودند و آن را یک حربه آمریکایی برای مدیریت کشاورزی ایران تلقی میکردند. با این وجود همین اصلاحات ارضی به شکلی دیگر در پس از انقلاب مطرح شد و برخی تلاش کردند در نوع کشت و زراعت کشاورزان تغییرات جدی به وجود بیاورند. هنگامی که یک جامعه فاقد دستگاه فکری منسجم برای توسعه باشد با یک فاجعه عینی مواجه خواهد شد و تنها در تئوری خلاصه نخواهد شد. با سیاستزدگی و شعارهای سیاسی نمیتوان به توسعه دست پیدا کرد و بلکه مقوله توسعه نیاز به پیش زمینههای علمی و خرد جمعی برای تصمیمگیری دارد. به نظر من در شرایط کنونی نیز وضعیت جامعه ما به همین شکل شده است. چند سال است مسئولان عنوان میکنند قصد دارند برخی از مشکلات مهم اجتماعی و اقتصادی را حل کنند، اما مسائل جهانی این فرصت را از ما گرفته و اجازه نمیدهد ما مشکلات داخلی را به صورت ریشهای حل کنیم.
*آیا عدم توانایی انطباق جامعه ما با پروسه جهانی شدن سبب به وجود آمدن چالشهای مهم جهانی و اخلال در تعاملات بینالمللی جامعه ایران شد؟
مدیران جامعه ما و روشنفکران رادیکال و ارتودوکس مدتهاست گرفتار «تلهبنیانگذاران» شدهاند. در دهههای گذشته اگر کسی از پروژه جهانی شدن و همراهی با این پروسه سخن میگفت گروههای رادیکال و ارتودوکس مقابله میکردند و عنوان میکردند به دلیل اینکه پروسه جهانی شدن سیاسی است و منشأ امپریالیستی دارد باید در مقابل آن ایستادگی کرد. این گروههای رادیکال پروسه جهانی شدن را یک توطئه تلقی میکردند. این در حالی است که بجز پروسه جهانی شدن، این مقاومت در مقابل دیگر جنبههای توسعهیافتگی نیز وجود داشت و گروههای رادیکال اغلب این موارد را توسعه امپریالیست قلمداد میکردند. در نتیجه امروز ما با «تله اندیشه» در کشور مواجه شدهایم. این در حالی است که در کشوری مانند ویتنام که مورد تهاجم آمریکا نیز قرار گرفته بود هیچگاه نسبت به پروسه جهانی شدن مقاومت نکردند و خیلی زود با جهانی شدن همراه شدند. نکته جالب این بود که حزب کمونیست این کشور با سیاستهای «سوسیالیسم بازار» با پروسه جهانی شدن همراهی کرد و دیگر گروههای اجتماعی نیز با این حزب همراهی کردند. به همین دلیل نیز این کشور خیلی زود رشد کرد و در مسیر توسعه قرار گرفت. نکته قابل توجه اینکه همه مدیران جامعه درباره پیشرفت کشورهایی مانند ویتنام سکوت کردند و حتی اپوزیسیون نیز در مقابل این پیشرفتها سکوت کرد.
* ادامه وضعیت موجود به چه نتیجهای منجر خواهد شد؟
در مرحله نخست ما باید این واقعیت را بپذیریم که اگر این وضعیت ادامه داشته باشد جامعه به سمت فروپاشی حرکت خواهد کرد. این در حالی است که اتحاد جماهیر شوروی نیز در حالی که در اوج سیاسی و نظامی قرار داشت از هم فروپاشید و نه در حضیض. اتحاد جماهیر شوروی هم دچار «تله بنیانگذار» شده بود و به همین دلیل نمیتوانست وارد دوران پساصنعتی شود. امروز دولت هنوز نمیداند درباره عدالت و اشتغال چه رویکردی داشته باشد. این در حالی است که جریان انحصارگرا در مقابل هرگونه تغییر جدی مقاومت میکند و اجازه نمیدهد برای مشکلات کشور راه حل تخصصی پیدا شود. در نتیجه مهمترین دلیل فروپاشی جامعه انحصارگری است و تا زمانی که این نوع انحصار وجود داشته باشد نمیتوان نسبت به تحول جامعه امید داشت.
ارسال نظر