سعید ناظمی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
طنز سیاه محصول جهان مدرن است
سعید ناظمی، شاعر و داستاننویس که تاکنون عناوینی چون «رنگها با آدم حرف میزنند»، «وصال عاشقانه»، «دار هفتادرنگ»، «خط چهارم» و «تقدیر من و سارا و لاک پشت» به قلم او انتشار یافته، تقدم و اولویتی بین شاعر و نویسنده بودن خود قائل نیست.
او به جامعیت ژانری در نویسندگی اعتقاد دارد و نوشتن در ژانرهای مختلفی را تجربه کرده است. طنز، یکی از کارکردهای قابل توجه در آثار ناظمی بهشمار میآید و معتقد است اگر طنز را حاصل یک نگاه منتقدانه و فارغ از هزل و هجو بدانیم، خلق اثر کار سختیست! هرچند که با طنز سیاه میانهای ندارد و میگوید: «جهان امروز هر چقدر هم سیاه باشد باز زیباییهایی دارد که باید آنها را هم دید.»
• شما را داستاننویس شاعر بدانیم یا شاعر داستاننویس؟
من داستاننویسی را از سال 1392 و بعد از نوبت دوم بیماری سرطانم شروع کردم. پیشتر من را به عنوان یک شاعر میشناختند. حسرت همیشگی من این است که چرا زمانی که شرایط سنی مناسبی برای حضور در کلاسهای حضوری مرحوم گلشیری و براهنی را داشتم، به داستاننویسی علاقهای نداشتم و وقتی علاقهمند شدم که دیگر این عزیزان در قید حیات نبودند. دکتری علوم ارتباطات اجتماعی دارم و سه مجموعه داستان کوتاه و سه مجموعه شعر و چند کتاب دیگر در حوزه نقد ادبی و مجموعه مقالات منتشر کردهام. من داستاننویس شاعر یا شاعر داستاننویس نیستم. من هم داستاننویس هستم و هم شاعر.
• بلندترین ساقینامه ادبیات فارسی هم متعلق به شماست و آن را هم به هنرمندان اصفهان تقدیم کردهاید.
شاید. «دار هفتادرنگ» که سالها سرودن آن طول کشید، در هزار و یک بیت شاید بلندترین ساقینامه ادبیات ما باشد. دوستان ادیب باید کمک کنند. من در چنین مقیاسی هیچ ساقینامه از هیچ شاعری سراغ ندارم. من به اصفهان مدیونم و هرچه الان هستم یا بعدا خواهم شد را مدیون اصفهان میدانم. این ساقینامه را هم به تمام هنرمندان اصفهان تقدیم کردهام.
• برگردیم به داستان. آخرین مجموعه داستان شما با استقبال خوبی از سوی علاقهمندان مواجه شد. در مورد آن برایمان بگویید.
«تقدیر من و سارا و لاک پشت» حاصل پنج سال نوشتن و بازنوشتن کارهای من است. این مجموعه بعد از «خط چهارم» و «رنگها با آدم حرف میزنند» سومین مجموعه داستان کوتاه من است. حاصل زحمات دوست خوبم مجتبا نریمان در انتشارات نریمان و محصول سال 1404 است. مجموعه متنوعی است از ژانرهای متفاوت. طنز، اجتماعی، سورئال، اسطوره و دیگر ژانرها. نظرم این است که مجموعه داستان کوتاه باید در انواع متفاوتی نوشته شود. 14 داستان کوتاه از 25 داستان را انتخاب کردم و بقیه را از بین بردم.
• چرا از بین بردید؟ این تفاوت نگاه شما از کجا میآید؟
چون وقتی اثری خلق میشود ابتدای امر باید صاحب اثر از خلق آن لذت وافی ببرد. و تا این امر محقق نشود حتما مخاطب هم با آن ارتباط برقرار کرده و از خوانش آن لذت میبرد. به همین خاطر داستانهایی که از خوانش آن لذت نبردم را برای همیشه از خاطرم حذف کردم. من اهل مکاشفهام. بیشتر میخوانم و میبینم تا بنویسم. اهل یادگرفتن هستم. هنوز دانشآموزم و تا آخر عمر دانشآموز خواهم ماند. تاریخ بیهقی و تاریخ طبری و بیشتر آثار قدما را چندین بار خواندهام. شاعر و نویسندهام و البته طنزنویس. روزنامهنگار هم هستم. مجموعه اینها برای متفاوت بودن کافی نیست؟ ادبیات مفهومی است برای زنده ماندن من و همه آن چه من از هستی میخواهم در ادبیات وجود دارد.
• شما اولین کارتان را با ناداستان شروع کردید. «خط چهارم» بیش از اینکه یک مجموعه داستان کوتاه باشد یک مجموعه ناداستان است. چقدر تفاوت بین داستان و ناداستان قائل هستید؟
شاید هیچ تفاوت چندانی با هم نداشته باشند. ناداستان فقط فاقد عنصر تخیل است. شاید بتوان آن را از خانواده جستار دانست. ناداستان روایت میکند. به رئالیسم هم پهلو میزند ولی فاقد تخیل است. داستان اما زاییده ذهن و ساخته تخیل نویسنده است. نویسنده در داستان میتواند از بسیاری از مرزها عبور کند اما ناداستان امکان چنین آزادی عملی ندارد. اولین مجموعه داستانی یا بهتر بگویم ناداستان تحت نام «خط چهارم» این گونه است. وقایعی که روایت آن فاقد عنصر تخیل و حاصل تجربه زیستی من است. و البته به خاطر تجربه ژورنالیستی من بیشتر روایتی گزارشی است. غیر از داستان «شهر خاکستری» که فضایی کافکایی و سوررئال دارد بقیه آن واقعگرایانه است.
• همان داستانی که در آن فکرکردن و اندیشیدن جرم محسوب میشود؟
بله. جهانی خلق شده در یک پادآرمان شهر که در آن انسانها هر روز مورد اسکن فکری قرار میگیرند و چنانچه در ذهن خود به اندیشهای پرداخته باشند مورد مؤاخذه قرار میگیرند.
• «رنگها با آدم حرف میزنند» دومین مجموعه داستان کوتاه شماست. که قبل از آن دو مجموعه شعر هم منتشر کردید. «وصال عاشقانه» که یک ترکیببند عاشورایی است و «رقص باد صبا» که مجموعه غزلی است که شما آن را به استاد محمدرضا شجریان تقدیم کردید. از رنگها با آدم حرف میزنند برایمان بگویید و اینکه کدام داستان آن را بیشتر دوست دارید؟
این مجموعه داستان را پس از حضور در کلاسهای استاد ورجانی نوشتم. به نظر خودم و به نظر کسانی که آن را خواندهاند مجموعه داستان خوبی است. با ژانرهای متفاوت. از بین آن داستانها باغ ارم را بیشتر دوست دارم. چون یکی از داستانهای کوتاه در ژانر رئالیسم جادویی است. کمتر داستان کوتاهی آن زمان در این نوع نوشته میشد ضمن این که زبانی پاکیزه و شاعرانه دارد و در بین خطوط این داستان میتوان رگههایی از اسطوره، فرهنگ، هنر قالی بافی و ردیفهای موسیقی کلاسیک ایرانی دید.
• به رغم استقبال از آثارتان تیراژ کتابهای شما پایین است و به چاپ دوم نمیرسد. علاقهمندانی هستند که میخواهند کتاب شما را داشته باشند، اما امکان خرید برای آنان فراهم نیست. آیا در این خصوص تدبیری اندیشیدهاید؟
در زمان حاضر همیت پانصد جلد تیراژ برای من کافی است. چون همین تعداد خواننده برای من کافی است. با وضعیتی که مافیای نشر، مافیای فرهنگ و مافیای کتابهای دیجیتال دارند احساس حقارت دارم که بخواهم برای انتشار کارهایم به آنها رجوع کنم. برای من همین تعداد مخاطب کفایت میکند. امروز که مردم کمتر کتاب میخوانند مخاطب کیفی حکم کیمیا را دارد. این که کتاب مرا بخرد و وقت بگذارد و بخواند و پس از آن با من شرح و بسط داشته باشد برای من غرورآفرین است.
• شما یک طنزنویس هم هستید. آیا تفاوتی بین طنزنویسی در نظم و داستان وجود دارد؟
داستان طنز، نوع ادبی سختی است. کار هرکسی نیست؛ البته اگر طنز را به عنوان یک نگاه منتقدانه بدانیم. استاد شفیعی کدکنی طنز را اجتماع نقیضین میداند و من طنز را نگاه منتقدانه و جدی به جامعه میدانم. طنز هم کاستیها را باید ببیند و هم راهکار ارائه بدهد. طنز نقد وضع موجود است بدون استفاده از هزل یا هجو. به همین خاطر نوع سخت نوشتن است. طنزنویس غیر از هنر نوشتن باید به جامعه شناسی، روانشناسی و فرهنگ عامه مسلط باشد. دایره واژگانی یک طنزنویس از یک داستان نویس بیشتر است. در شعر هم به همین گونه است. شاعران طناز نگاهی منتقدانه به جامعه زیستی خود دارند حال ممکن است این طنز مثل طنز حافظ، فاخر و معناگرا باشد خواه مثل طنز عبید عریان و عیان. طنز ابزاری دارد که در جامعه فعلی به بسیاری از آنها نمیتوان تمسک جست. کمدی انتقادی ارحام صدر هنرمند فقید و شاخص عصر حاضر امروز قابل اجرا نیست هرچند هنرمندی مثل ارحام صدر یا هم پای او دیگر وجود خارجی ندارد. طنزنویسی امروز به مراتب از گذشته سختتر است. ضمن آنکه در جهان مدرن طنز تعریف دیگری پیدا کرده است.
• شما در داستانهایتان به سمت کدام نوع طنز رفتهاید و چرا؟ آیا طنز سیاه به سمت موضوعاتی همچون تابو و موقعیتهای بیمارگونه،خشونت و پوچی میرود؟
جهان ما غیر از طنز سیاه، زیباییهای زیاد دیگری هم دارد که باید آنها را دید. بله ابزورد نویسی هم نوع ادبی دیگری است در جهان مدرن فعلی، اما تقسیم جهان دو قطبی به خیر و شر عملا مفهوم خود را از دست داده است. طنز سیاه محصول جهان مدرن است. شاخصهای زندگی متفاوت شده است. و البته به دنبال جهان مدرن پوچی و بیهویتی ناگزیر است. فرایند پیشرفت اطلاعات و عصر خبرزدگی مردم را به سمت شبکههای اجتماعی سوق میدهد که ارمغان آن در عمل تنهایی و بیهویتی است. مکاتب سیاسی جهان هم دلیل دیگری بر آفرینش طنز سیاه دارند. مثلا رمان «تانگوی شیطان» نوشته «لسلوکراسناهورکایی»، عناصر شادی، مذهب، کمدی سیاه، سیاستها و فرهنگ عامه مجارستان را در هم میآمیزد و تصویری سرد از جامعه آن روز این کشور ارائه میکند. پوچی و بیهویتی. انسانهای منفعل در انتظار ظهور فردی آخرالزمانی، اما من طنز سیاه را نمیپسندم. جهان امروز هر چقدر هم سیاه باشد باز زیباییهایی دارد که باید آنها را هم دید.
ناداستان فقط فاقد عنصر تخیل است. شاید بتوان آن را از خانواده جستار دانست. ناداستان روایت میکند. به رئالیسم هم پهلو میزند ولی فاقد تخیل است. داستان اما زاییده ذهن و ساخته تخیل نویسنده است
• گرایش شما در مجموعه داستان «تقدیر من و سارا و لاکپشت» به سمت رئالیسم جادویی است یا سورالیسم و چرا؟
مجموعه داستان تقدیر من و سارا و لاکپشت مجموعهای از ژانرهای متفاوت است. پیشتر هم گفتم مجموعه داستان کوتاه به نظر من باید جامعیت ژانری داشته باشد. یعنی با سلایق مختلف هم خوانی داشته باشد. در این مجموعه داستان هم به این مهم پرداخته شده. طنز، رئالیسم جادویی، رئالیسم، سوررئالیسم، اسطوره و ادبیات گمانه زن. هرکدام از این داستانها بارها و بارها بازنویسی شده و معمولا تلفیقی از چند ژانر ادبی است. در این مجموعه به ایده، زبان و پایان بندی اهمیت بیشتری دادهام. برخی از این داستانها در جشنوارههای داستان کوتاه به مراحل پایانی راه یافتهاند و البته این دلیلی بر خوب بودن آنها نیست. برخی شأن نزول داشتهاند و برخی سالها در ذهن من حضور داشتهاند. داستان خود پس از نگارش است که به سمت و سویی که باید برود میرود. عناصر داستان خمیرمایه نویسنده هستند که میتوانند جهان داستانی و ذهنی نویسنده را بسازند از همین رو این که داستان بعدا رئال بشود یا سورئال این بحث دیگری است.
• شما در جشنواره یا جوایزی هم برگزیده شدهاید؟
من علاقهای به شرکت در جشنوارههای دولتی ندارم. و حتی رتبه آن هم برای من اهمیتی ندارد. ولی در جشنوارههای خصوصی در شعر و داستان کوتاه و عکس رتبههایی در کشور کسب کردهام، اما همان طور که قبلا گفتهام کسب رتبه در جشنوارهها هیچ مزیتی محسوب نمیشود. چون جهان هنر یک امر احساسی است و ذهن هنرمند هیچ گاه معطوف به حضور در جشنواره و کسب رتبه نیست. مخصوصا جشنوارههای ما که امر انتخاب آثار برتر در آن بیشتر سلیقهای است.
• و سوال آخر اینکه کاری در دست چاپ یا انتشار دارید؟
بله مجموعه داستانی متفاوت که البته تصورم این است هیچ وقت مجوز چاپ پیدا نکند. مجموعهای از رباعیات و تاریخ طنز مطبوعات ایران. اگر زمان به من فرصت بدهد این کارها را انجام خواهم داد اگرنه طرح نخستین رمانم هم در حال اتمام است. رمانی بسیار متفاوت با آنچه تاکنون از من خواندهاید. اگر خودم به این نتیجه برسم که کار خوب و متفاوتی خواهد شد چاپش خواهم کرد در غیر این صورت به دنیا نخواهد آمد.
ارسال نظر