ناامنی نسلی
یکی از اساسیترین مشخصهها برای پیشرفت و بقای هر نهاد (از نهادهای کوچک مثل یک خانواده تا نهادهای بزرگ مثل یک دولت و جامعه)، داشتنِ امنیت و یکی از وظایف اصلی سیاستگذاران هر نهاد، برقراری و افزایش امنیت است، چون طبق هرم آبراهام مازلو یکی از مهمترین نیازهای انسان بعد از غذا و آب، داشتن امنیت جسمی و روانی است.
امنیت در یک تعریف کلی یعنی احساس و واقعیتِ وجود نظم و ثبات بهواسطه برقراری اعتماد و آرامش که افراد را از تهدیدهای مادی و روانی حفظ میکند. پس دو ستون اصلی ایجاد امنیت، وجود اعتماد و آرامش هستند؛ اعتماد باعث میشود افراد به نهادها، قوانین و یکدیگر اطمینان کنند و رفتارها پیشبینیپذیر شوند. از طرف دیگر، آرامش نتیجه این اعتماد و نظم است و زمینهای میسازد که مردم بدون ترس یا تنش، در جامعه زندگی و در امور مختلف مشارکت کنند؛ بنابراین، امنیت بدون اعتماد و آرامش، واقعی و پایدار نخواهد بود. یکی از انواع مهم امنیت بهخصوص در سطح کلان، بحث امنیت نسلی است. امنیت نسلی یعنی تضمین رفاه، فرصتها و برقراری عدالت برای نسلهای مختلف بهگونهای که هیچ نسلی احساس تهدید، تبعیض یا ناپایداری نداشته باشد. بزرگترین ناامنی امروز جامعه ما که منجر به بیماریهای مزمن در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... شده همین وجود ناامنی نسلی (عدم وجود امنیت نسلی) است. با بررسی دو ستون اعتماد و آرامش نسلی میتوان به سست بودن بنیان امنیت نسلی در کشور ما واقف شد. مشخصه اعتماد اجتماعی باور به درستکاری و خیرخواهی نهادها و نظام اجتماعی است؛ یعنی افراد باور دارند که افراد و ساختارها طبق قواعد عمل میکنند و قابل اتکا هستند. وقتی در اصلیترین نهادهای جامعه و سیاستگذاریها، نشانی از تصمیمگیران جوان و حتی افکار متمایل به نسل جوان دیده نمیشود، جوانگرایی و جوانسازی در حد شعار باقی میماند (که همین شعاری بودن منتج به افزایش بیاعتمادی میشود) و حضور پررنگ و تاثیرگذار نسل کهنسال به چشم جوانان میآید، تبعیض، بیعدالتی و پیچیدگیهای ناشی از این رفتار به اوج خود رسیده و بیاعتمادی نسلی پایهگذاری میشود. همانطور که نیکلاس لومان میگوید: اعتماد، سازوکاری برای کاهش پیچیدگیهای اجتماعی است؛ بدون اعتماد، زندگی اجتماعی عملاً ناممکن است. پس وقتی اعتماد اجتماعی از بین برود مشارکت در امور و فعالیت در جامعه ناممکن خواهد شد و در اینجا یک بیاعتمادی نسلی بهوجود میآید که منجر به انزوای نسل جوان و افزایش نزاع بیننسلی میشود. در این مکانیسم، فقدان اعتماد نسلی، منجر به تنش و از بین رفتن آرامش نسل جوان میشود چون عدم فعالیت و مشارکت، هم به کاهش اعتمادبهنفس ختم خواهد شد و هم دستاوردهای مادی را به حداقل خواهد رساند و همین دو مورد برای از بین بردن آرامش نسل جوان کفایت میکنند. حتی اگر با خوشبینی میزان دستاوردهای مادی نسل جوان فعلی، همتراز با نسلهای جوان قبلی باشد دو موضوع کیفی باعث میشوند که نحوه رسیدن به همین مقدار دستاورد مادی هم باعث تنش شده و آرامش را از نسل جوان بگیرد؛ اول اینکه باتوجه به سختیها و مصائب کاریابی و کارآفرینی در دوره فعلی و بیثباتی عجیب در پایداری شغلی، میزان تنش بسیار بالاتر از دورههای قبل است، دوم اینکه باتوجه به فاجعه شکاف طبقاتی که بهصورت دروننسلی هم قابل مشاهده است، سرخوردگی ناشی از توزیع ناعادلانه ثروت و تبعیض و تنش برخاسته از آن فقط با قرصهای اعصاب برطرف میشود. وقتی دو ستون عدم اعتماد نسلی و عدم آرامش نسلی، در بین جوانان پایهگذاری میشود بنایی بهنام ناامنی نسلی شکل میگیرد که منجر به بروز بیماری مزمن در همه بخشهای جامعهای میشود که اساس آن بر نسل جوان استوار است، پس این ناامنی نسلی منجر به آسیبهای فراوان در کل جامعه خواهد شد. در پایان خوب است که به توصیه اخلاقی آلوین تافلر که همپوشانی دقیقی با رعایت امنیت نسلی دارد اشاره شود. تافلر میگوید: وظیفه اخلاقی ما این نیست که جلوی آینده را بگیریم، بلکه این است که آن را شکل دهیم. ما باید مسیر سرنوشت خود را به جهتهایی انسانی متمایل کنیم و سختیگذار را کاهش دهیم.
امید علیبابایی
فعال رسانه
ارسال نظر