دیداری که همزمان با سفر پیشین نتانیاهو به آمریکا رخ داد و در همان مقطع، حملات اسرائیل به ایران آغاز شد. از همان زمان این گمانه تقویت شد که نتانیاهو در شش ماه گذشته کوشیده است موضوع حمله به ایران را زنده و «داغ» نگه دارد و با برجستهسازی برنامه هستهای ایران، بازسازی توان موشکی و القای تهدید دائمی، پروژه ایرانهراسی را بهعنوان محور اصلی سیاست خارجی خود دنبال کند. واقعیت آن است که اسرائیل در جنگ ۱۲روزه به اهداف خود دست نیافت و همین ناکامی سبب شد نتانیاهو تلاش کند پنجره فرصت برای حمله مجدد به ایران را همچنان باز نگه دارد؛ وضعیتی معلق میان «نه جنگ و نه صلح» که بیش از هر چیز کارکردی روانی دارد.
این تعلیق، فشار را بر ایران تشدید میکند؛ فشاری که فقط نظامی نیست، بلکه تابآوری اقتصادی، اجتماعی و روانی جامعه را نشانه میگیرد. تحریمها، تهدیدها و فضای دائمی نااطمینانی، بخشی از همین جنگ روانی فرساینده است. با توجه به این سابقه، طبیعی بود که تصور شود نتانیاهو در سفر تازه خود به آمریکا در پی جلب رضایت واشینگتن برای حملهای دیگر به ایران باشد. حتی اگر این رویکرد در عمل به مرحله اجرا نرسد، نفس طرح و تکرار آن، اثرات روانی عمیقی در عرصه سیاسی ایران و معادلات منطقهای بر جای میگذارد؛ اثراتی که تاکنون نیز قابل مشاهده بوده است. اکنون در شرایطی بسر میبریم که نه جنگی رسمی در جریان است و نه صلحی پایدار. آتشبسی که برقرار شده، آتشبسی شکننده است که عملاً با درخواست ترامپ اعمال شد و بیش از آنکه حاصل توافقی پایدار باشد، نتیجه مصلحتی مقطعی است. در شش ماه گذشته، مقامات نظامی و امنیتی ایران بارها تأکید کردهاند که کشور برای پاسخ به هرگونه حملهای آماده است.
این آمادگی نظامی واقعیتی انکارناپذیر است، اما نمیتوان از تأثیر سیاستهای ایرانهراسانه نتانیاهو و ترامپ بر فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور بهسادگی عبور کرد. این تأثیرات امروز در بازار ارز، در نوسانات اقتصادی و در افزایش نگرانیهای عمومی بهوضوح دیده میشود. متأسفانه در حوزه اقتصادی و سیاسی، سیاستهای کلان و اقناعی مناسبی برای مواجهه با این جنگ روانی اتخاذ نکردهایم. نوعی بیعملی و کمتحرکی در تصمیمگیریها، فضای روانی جامعه را ملتهب و مبهم کرده و افزایش قیمت ارز، بهعنوان شاخصی ملموس، آثار مستقیم خود را بر زندگی مردم گذاشته است.
اگر قرار است در برابر سیاستهای جنگافروزانه نتانیاهو و ترامپ ایستادگی شود، این ایستادگی باید از درون آغاز شود. مهمترین گام آن است که خودمان را تحریم نکنیم. بسیاری از اقداماتی که میتواند امید اجتماعی ایجاد کند، الزاماً پرهزینه نیست؛ بلکه بیش از هر چیز به جسارت، شجاعت سیاسی و اراده برای اصلاح نیاز دارد. بهبود رابطه دولت و مردم، بازسازی اعتماد عمومی و ایجاد افق روشن، بخشی جداییناپذیر از امنیت ملی است. واقعیت تلخ آن است که در عرصه سیاست داخلی و خارجی، تصمیمات متناسب با شرایط بحرانی کشور اتخاذ نشده و همین امر انباشت نارضایتی را درپی داشته است. تأخیر در تصمیمگیری، هزینهها را بهمراتب سنگینتر خواهد کرد و دامنه تبعات آن، در صورت تداوم، میتواند بسیار گستردهتر شود. بازدارندگی صرفاً مفهومی نظامی و امنیتی نیست. بخش مهمی از آن به تابآوری مردم، انسجام اجتماعی و توان جامعه در تحمل فشارهای اقتصادی و سیاسی بازمیگردد. ادراکی که امروز در تلآویو و واشینگتن شکل گرفته این است که ایران در شرایط ضعف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار دارد و همین شرایط، فرصت مناسبی برای وارد کردن ضربات جدید تلقی میشود. جنگ ۱۲روزه نیز بر پایه همین ادراک شکل گرفت، همانگونه که حملات پیشین به مراکز نظامی و هستهای ایران نیز از همین منطق پیروی میکرد.
هر جنگی، دیر یا زود پایان مییابد؛ پرسش اساسی این است که برای «پس از جنگ» چه برنامهای داریم؟ چگونه میخواهیم جامعه را در برابر فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی مقاوم کنیم؟ اگر این تصمیمات بهموقع گرفته نشود، شرایط برای حملهای دیگر فراهم خواهد شد. آمریکا و اسرائیل در صورت اقدام مجدد، با آگاهی از هزینهها وارد عمل خواهند شد و سطحی از آسیبپذیری را خواهند پذیرفت، به این امید که بتوانند ضربات شدیدتر و کاریتری به ایران وارد کنند. در چنین شرایطی، اتکای صرف به توان نظامی کافی نیست. بازدارندگی واقعی در پیوند میان قدرت دفاعی، انسجام ملی و مدیریت هوشمندانه اقتصاد معنا پیدا میکند. آنچه امروز علیه ایران در جریان است، جنگی ترکیبی و روانی است؛ جنگی که در آن گلولهها خاموشاند، اما فشارها بیوقفه ادامه دارد. تورم فزاینده، نوسانات بازار و فرسایش امید اجتماعی، نشانههایی روشن از این واقعیتند. اگر این جنگ روانی بهدرستی مدیریت نشود، دشمنان با این تصور که فشارهایشان مؤثر بوده، اهداف حداکثری خود را با جسارت بیشتری دنبال خواهند کرد. از این رو، توجه همزمان به ابعاد نظامی، اقتصادی، اجتماعی و روانی بحران، ضرورتی انکارناپذیر برای عبور از مقاطع حساس است.
مرتضی مکی
تحلیلگر مسائل بینالملل