گفتوگو با مهرنوش قربانعلی به مناسبت انتشار مجموعه آثارش
شعر پیشرو و ظرفیت ساخت لابیرنتهای تازه
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: مهرنوش قربانعلی، شاعر، منتقد ادبی و پژوهشگر ادبیات و دانش آموخته دکترای زبان و ادبیات فارسی است. او به عنوان شاعر پیشرو دهه 1370 به بعد مقالات و نقدهای ادبی و گفتوگوهایی با منتقدان و صاحبنظران شعر امروز را در کارنامه خود دارد.

شعرخوانی و سخنرانی در همایشهای ادبی کشورهای ترکیه، بحرین، هند و همچنین مسئولیت در مجلات و سایتهای ادبی، نیز از دیگر سوابق ادبی مهرنوش قربانعلی است، همچنین برخی آثار او به زبانهای انگلیسی، عربی، فرانسه، سوئدی، اردو و ترکی استانبولی ترجمه شده. مجموعه شعرهای «در ناتمامی خود»، «راه به حافظه جهان»، «تبصره»، «به وقت البرز»، «کوک تهران»، «بر دریا قدم میزنم»، گزیده اشعار «شهروند افتخاری جهان» و «چشمانداز شعر معاصر ایران۱۳۸۰-۱۳۰۱» عنوان آثار منتشر شده این شاعر و منتقد ادبی است و انتشار اخیر «بیرون قاب قدم بزنیم» (مجموعهی شش کتاب شعر) بهانهای شد برای گفتوگویی که در ادامه میخوانید.
اخیرا نشر هرمز کتابی از شما را زیر چاپ برد که دربردارنده چند دفتر است و «بیرون قاب قدم بزنیم» نام دارد. اگر اشتباه نکنم سالها پیش (در سال 1384) به انتشار قریبالوقوع مجموعه شعری بههمین نام اشاره کرده بودید. درست نمیگویم؟
در انتخاب عنوان کتاب مورد اشاره در این پرسش، تغییر و تحولی صورت گرفت، پرسش شما را میتوان بهنوعی درست دانست، چراکه ایده مجموعه شعری با نام «بیرون قاب قدم بزنیم» سالها پیش شکل گرفت و در همان زمان (۱۳۸۴) به انتشار آن اشاره شده بود. از سوی دیگر چنین نیست، زیرا روند نامگذاری آن کتاب بهگونهای دیگر پیش رفت: آن مجموعه در سال ۱۳۸۶ منتشر شد، ولی به دلیل حضور شعر بلند «به وقت البرز» که به حوزه ادبیات حماسی ملی و میهنی میپرداخت و با نگاهی تجربهگرا عناصر زبانی و لحنی این حوزه را بازتألیف میکرد، کتاب با عنوان «به وقت البرز» انتشار یافت.
نقدهای ادبی بسیاری بر این مجموعه نوشته شده است که طیفی از رویکردهای منتقدان و تحلیلگران را نشان میدهد، برخی از این موارد بازتاب دهنده این است که شعرهای کتاب «به وقت البرز» تاریخ و اسطوره را در متن امروز بازخوانی میکند و با طنزی ظریف نسبت به قطعیتها و جزمیتهای اسطورهای، ظرفیت بالایی برای تعامل با مخاطب معاصر پدید میآورد. در همین زمینه اشاره شده است که شعرهای این کتاب از منظر ساختار و زبان، گرایش غالب به استعاره و روایتگری دارند و روایت غالباً زنانه است، به گونهای که تجربه تاریخی و فرهنگی در ذهنیتی شخصی و ملموس بازآفرینی میشود. همچنین، ترکیب خیالانگیزی روایت و طنز ظریف باعث شده شعر هم غنای ادبی خود را حفظ کند و هم خواننده را به تفکر و تأمل دعوت کند. «به وقت البرز» در جایزه پروین اعتصامی منتخب شد و همزمان نامزد دو جایزه معتبر دیگر نیز بود. تاکنون بیش از ۴۰ نقد ادبی بر این مجموعه نوشته شده که نشاندهنده جایگاه و تأثیرگذاری آن در شعر معاصر است. پس از آن، کتاب «کوک تهران» در سال ۱۳۸۹ و گزیدهای از شعرهای من با عنوان «شهروند افتخاری جهان» در سال ۱۳۹۲ منتشر شدند، تا سرانجام مجموعه ششگانه شعرم با همان نام «بیرون قاب قدم بزنیم»، که جایگاه مشخصی در حافظه شعری مخاطبان یافته است، منتشر شود. «بیرون قاب قدم بزنیم» ثمره دفترهایی است که در طول سالها نوشته شده و هر کدام بخشی از مسیر شعری من را نمایندگی میکنند.
با انتشار این کتاب، در واقع مراحل و دورههای مختلف شعری خود را کنار هم چیدهاید. اگر بخواهید شناسهای از هر دوره به همراه توضیح کوتاه ارائه کنید، آن توضیحات چه خواند بود؟
نگاه به مجموعه آثار، فراتر از گردآوری شعرها، فرصتی برای بازخوانی سیر اندیشه، زبان و تجربههای شاعر در طول زمان فراهم میآورد. این نگاه نشان میدهد هر کتاب در کنار ارزش فردی خود، بخشی از یک کلیت بزرگتر است و وقتی در کنار دیگر آثار قرار میگیرد، مسیری روشن از فراز و فرودها، جستجوگریها و تحولهای شاعرانه را پیش چشم ما میگذارد. مجموعه آثار هر شاعر فقط یک گردآوری از شعرها نیست، بلکه نوعی مسیر فکری و هنری او را نشان میدهد. از خلال این مجموعه میتوان دید شاعر چطور با جهان اطرافش روبهرو شده، زبان و تصویر را تجربه کرده و دغدغههای شخصی یا اجتماعیاش را بازتاب داده است. شعرهای آغازین معمولاً بیشتر بر کشف هویت شاعرانه و آزمون فرمها و تصاویر تازه تمرکز دارند، در میانه راه بازتاب تجربههای انسانی و اجتماعی پررنگتر میشود و در دورههای اخیر، شعر اغلب به سمت تجربهگرایی حرکت میکند تا زبان تازهای برای بیان مسائل پیچیده امروز پیدا کند.
در همین راستای جستوجوگری که در پرسش شما هم مطرح شد، بد نیست اشاره کنم که درباره آثار من سه کتاب مستقل در حوزه پژوهش، تحلیل و نقد و بررسی منتشر شده است: «واکاوی حافظه جهان» نوشته سعید نصاریوسفی، «در برابر دستهای جاودانگی» تألیف و گردآوری زندهیاد سهراب رحیمی و «جهان از سطرهای تو برمیگردد» به گردآوری رضا شالبافان. کتاب اخیر نزدیک به صد نقد و بررسی از منظر منتقدان و پژوهشگران را در بر میگیرد که نشان از این دارد که آثارم در سالهای گذشته در معرض گفتوگوهای متعددی قرار گرفته و از زوایای گوناگون خوانده شدهاند. اصولاً در تاریخ شعر معاصر هم مجموعه آثار شاعران، همیشه نه فقط بهعنوان شعر، بلکه بهعنوان اسنادی زنده از تحول اندیشه و زبان شعر فارسی دیده شدهاند. از همین رو هر مجموعه، هم روایت شخصی شاعر و هم بخشی از تاریخچه بزرگتر شعر معاصر است.
تنوع و چندصدایی، دهه هفتاد را به یکی از زندهترین و تأثیرگذارترین مقاطع تاریخ شعر معاصر تبدیل کرد
انتشار نخستین مجموعه شعر و معارفه شما در این وادی، به دهه 70 برمیگردد؛ دههای که به عنوان نقطه عطف شعر معاصر از آن یاد میکنیم. نسبت شما و شعر شما با شناسههایی که از این دوره میشناسیم، چیست و آیا شعر خود را در آن مسیر توسعه دادهاید؟
دهه هفتاد، نقطه عطفی در شعر معاصر ایران بود؛ دورهای که هم تجربههای تازه در زبان و فرم شعری ظهور یافت و هم دغدغههای اجتماعی و فرهنگی با وضوح بیشتری در شعر مطرح شد. من فعالیت حرفهای شعر خود را در سالهای پایانی دهه شصت آغاز کردم، سالهایی که میتوان آنها را سکانس افتتاحیه ورود به شعر دهه هفتاد و جریانهای تازهی آن دانست. شعر دهه هفتاد در طیفی از چندصدایی و تنوع شیوههای شعری و اندیشهورزیهای گوناگون شکل گرفت؛ «شعر هفتاد»، تئوری «زبانیت» «رضا براهنی» و شاگردان کارگاه او، «شعر متفاوط»، «پسانیمایی»، «شعر حرکت» و... ، هر یک از این شاخهها با گرایشها و زیباییشناسیهای خاص خود، فضایی تازه برای تجربهی شعری فراهم کردند و در دورههای بعد، با استمرار حضور، پویایی و خلاقیت شاعران، دامنه خود را گسترش دادند. این تنوع و چندصدایی، دههی هفتاد را به یکی از زندهترین و تأثیرگذارترین مقاطع تاریخ شعر معاصر تبدیل کرد.
اکنون نیز شاعران دهه هفتاد نه فقط بهعنوان پدیدآورندگان یک تجربهی مشترک، بلکه بهمثابه یک مبدأ تاریخی شناخته میشوند؛ مبدائی که استمرار حضور، پویایی جاری و توسعه فردی در خلاقیتهای شعری داشته است. آنها توانستهاند مسیر خود را از صرفاً نوشتن شعر فراتر ببرند و در حوزههای مکملی چون نقد ادبی، ترجمه، نظریهپردازیهای مرتبط با شعر مدرن و پژوهشهای شعری حضوری فعال داشته باشند و بهعنوان قطب شعری مطرح شوند. همین ویژگی باعث شده است که دههی هفتاد نه تنها در حافظه شعری معاصر باقی بماند، بلکه بهعنوان نقطه مراجعه جدی برای نسلهای بعدی شاعران و پژوهشگران نیز مطرح شود. بدین ترتیب، میراث شعری این دهه پیوسته در حال بازخوانی و بازآفرینی است و امکان گفتوگویی زنده میان گذشته، اکنون و آینده شعر فارسی را فراهم میآورد. در شکلگیری این تحولات، طیفی از شاعران نقش داشتند و هر یک در این چندصدایی سهمی ایفا کردند. ما نیز در بطن و شکلگیری شعر این دهه حضور داشتیم . نسبتهای شعر این دوره با تکاپوی شاعران آن تعریف شده است. درباره مولفههای شعر دهه هفتاد، من گفتوگوهای متعددی انجام دادهام که مجموعهی آنها در کتاب «غایب ژنریک شعر» با مقدمه و گردآوری «سعید نصاریوسفی» و توسط نشر «کتاب هرمز» به چاپ رسیده است و نگاه من به این دهه را منعکس میکند.
شناسههای دهه هفتاد مانند: توجه به تجربه فردی، بازنمایی جامعه و کشف زبان تازه، در آثار من حضور دارند، اما همواره با نگاهی شخصی و آزمونگرایانه به آنها نزدیک شدهام. مسیر توسعهی شعرم از آزمایشهای زبانی و فرمهای تازه آغاز شد، با بازتاب تجربههای انسانی و اجتماعی گسترش یافت و در نهایت به ترکیبی از روایت و استعاره، طنز و بازخوانی تاریخ رسید که در آثار اخیرم، بهویژه در مجموعه «بیرون قاب قدم بزنیم»، مشهود است. برای من همواره اهمیت داشته و دارد که جریان تازهای به شعر موجود بیافزایم؛ تلاشی که از دهه هفتاد آغاز شد و تا امروز ادامه یافته است. این جریان افزوده شامل یافتههای فردی من در حوزهی زبان، فرم و اندیشهورزی شخصی است، همچنین بازتابهای اجتماعی و فرهنگی آنها را در بر میگیرد. برای نمونه، در شعر بلند «به وقت البرز» علاوه بر تحولات فرمی، میتوان بازتاب بافت جغرافیایی، فرهنگی و تأثیر آن بر تجربه انسانی و اجتماعی را نیز مشاهده کرد. هدف من این است که شعر نه تنها بازتابدهنده تجربه شخصی باشد، بلکه به میراث شعری پیشین لایهای تازه بیفزاید، امکانات نوینی برای مخاطب امروز و فردا فراهم کند .
ارتباط شاعر و جامعه و تجلی دریافتهای اجتماعی و تاریخی در شعر، یکی از مسائل مطرح و قابل توجه بوده اما در ورطههایی، نوعی فردیت که خالی از کلنجارهای فلسفی و هستیشناسانه نیست، جریانهای شعری را به انزوایی خودخواسته میبرد. تعبیر و تفسیر شما از کارکرد و ماهیت اجتماعی شعر پیشرو در دهههای اخیر چیست؟
زبان و نشانههای شعری خود ابزاری اجتماعی هستند؛ هر واژه، تصویر و نماد شعری حامل معناهای جمعی و فرهنگی است و میتواند گفتوگو میان شاعر و جامعه را ممکن کند. زبانشناسی مدرن نشان میدهد که زبان صرفاً وسیلهای برای انتقال پیام نیست، بلکه چارچوبی برای شکلدهی تجربه و ادراک انسانی است. برای مثال، زبانشناسانی مانند فردیناند دو سوسور نشان دادهاند که معنی کلمات وابسته به ساختار و روابط آنهاست و این معنا در زمینه اجتماعی شکل میگیرد. در شعر پیشرو، این بدان معناست که انتخاب واژه، ترکیب آنها و ساختار جملهها نه تنها بیانگر تجربه فردی شاعر، بلکه بازتابدهنده تجربه جمعی و فرهنگی نیز هست. از منظر فلسفه روز، به ویژه فلسفه زبان و فلسفه معاصر، زبان به عنوان کنشی فعال دیده میشود که جهان را بازآفرینی میکند و تعامل میان فرد و جامعه را ممکن میسازد. فیلسوفانی مانند هابرماس بر ارتباط میان زبان و کنش اجتماعی تأکید دارند و نشان میدهند که زبان میتواند زمینهی توافق، نقد و فهم مشترک را ایجاد کند. در شعر پیشرو، شاعر با بهرهگیری از این فهم، تجربههای فردی را در متن جامعه بازتاب میدهد و امکان گفتوگو و تفکر انتقادی برای خواننده فراهم میکند.
شعر پیشرو میتواند جلوههای مختلفی از ماهیت اجتماعی داشته باشد. برخی از این جلوهها شامل نقد و تحلیل شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است؛ شعری که با بازخوانی واقعیتها و ساختارهای موجود، زمینهساز گفتوگو و تأمل جمعی میشود و خواننده را به بازاندیشی در جامعه و زمانهاش دعوت میکند. علاوه بر این، شعر میتواند تجربههای تاریخی را بازتاب دهد؛ با بازخوانی رویدادهای جمعی، تاریخ، اسطورهها یا خاطرههای جمعی، شعری شکل میگیرد که تجربهی جمعی را به زبان امروز منتقل میکند و پیوندی میان گذشته و اکنون ایجاد میکند. شعر پیشرو همچنین نقش انتقال فرهنگی و هویتی را ایفا میکند؛ بازنمایی هویتهای محلی، فرهنگی یا زبانی، انتقال ارزشها، تجربهها و وجوه فرهنگی به دیگران و نسلهای بعدی، و ایجاد حس تعلق و شناخت نسبت به محیط و جامعه، بخشی از کارکرد اجتماعی آن است. علاوه بر آن، گاهی نشانههای رویکرد اجتماعی شاعر خیلی مستقیم و ملموس نیستند؛ برای نمونه، انتخاب یک واژه یا تصویر خاص که به یک رویداد جمعی، فرهنگ محلی یا یک نماد تاریخی اشاره دارد، شکل ساختار یا ترتیب شعر که بر خوانش و تفکر جمعی تأثیر میگذارد، و یا طنز و فاصلهگذاری انتقادی در روایت که خواننده را به تأمل در جامعه وا میدارد. این نشانهها گرچه آشکار نیستند، اما نشاندهنده نگرش اجتماعی شاعر و تعامل او با محیط و جامعه هستند.
با این حال، برخی عوامل میتوانند رویکردهای اجتماعی در شعر را به انزوا بکشانند؛ از جمله تمرکز افراطی بر تجربه فردی بدون پیوند با جامعه، تقلید صرف از فرمها و شیوههای موجود بدون بازاندیشی در زبان، و یا بیتوجهی به مسائل و دغدغههای فرهنگی و اجتماعی زمانه. برای برطرف کردن این انزوا، شاعر میتواند با ایجاد تعادل میان تجربه فردی و اجتماعی، بهرهگیری از زبان و نشانه بهعنوان ابزار گفتوگو، و بازخوانی و بازتاب فرهنگ، تاریخ و مسائل اجتماعی، شعر خود را همزمان خلاقانه و مرتبط با جامعه نگه دارد. همچنین تحلیل نشانهها و سمبلهای شعری به ما میآموزد که چگونه معانی چندلایه ایجاد میشوند و خواننده را به کشف روابط میان فرد، جامعه و تاریخ دعوت میکنند. بدین ترتیب، شعر پیشرو اجتماعی با بهرهگیری از زبان، فرم، تصویر و نشانه، تجربه فردی و جمعی را در هم میآمیزد و همزمان استقلال هنری و خلاقیت شاعر را حفظ میکند، به گونهای که این تعامل میان فرد، جامعه و تاریخ بتواند تولید لابیرنتهای تازه در شعر امروز پدید آورد.
همانطور که مستحضرید، مختصات جهان و پارامترهای آن روزبهروز در حال تغییر و تحولاند. کارکرد رسانهها، شبکههای اجتماعی، تکنولوژی و هوش مصنوعی و... موقعیت زیست و آیندهنگری انسان را دگرگون کرده و میکند. به نظر شما شعر آوانگارد و تجربهگرا در این شرایط، چطور نسبت خود را با جهان بیرون، تبیین میکند؟
شعر تجربهگرا و آوانگارد همواره در موقعیتی حساس میان فرد و جهان قرار داشته است و در مواجهه با تغییرات سریع جامعه و تکنولوژی، به بازخوانی و بازتعریف تجربه انسانی میپردازد. رسانهها، شبکههای اجتماعی و ابزارهای دیجیتال باعث شدهاند که دسترسی به اطلاعات، روایتها و تجربههای زیستی گستردهتر و همزمان پیچیدهتر شود؛ شعر تجربهگرا با بازتعریف فرم، زبان و تصویر میتواند این تغییرات را بازتاب دهد و برای مخاطب ابزار تفکر و تأمل فراهم کند.
یکی از فرصتهای مهمی که تکنولوژی و هوش مصنوعی در اختیار شاعر میگذارند، امکان تجربههای چندرسانهای و بینارشتهای است. ترکیب شعر با تصویر، صدا یا حرکت دیجیتال، شیوهای نو برای بازنمایی تجربههای اجتماعی و فرهنگی ارائه میدهد که شعر سنتی به تنهایی قادر به انجام آن نیست. این ابزارها همچنین در اجرای پرفورمنسهای شعری کاربرد دارند؛ به طوری که شاعر میتواند شعر را با عناصر صوتی، تصویری و حرکتی دیجیتال تلفیق کند و تجربهای زنده و چندحسی برای مخاطب خلق نماید. این رویکرد میتواند شعر را در تعامل فعال با جامعه و مخاطب امروز قرار دهد و امکان خلق جهانهای نوین شعری را فراهم آورد.
علاوه بر این، رسانهها و شبکههای اجتماعی امکان ارتباط مستقیم و گسترده با مخاطب را فراهم میکنند؛ شاعر میتواند آثار خود را با بازخورد جمعی بسنجد، ایدههای جدید دریافت کند و گفتوگوی زندهای میان شعر و جامعه شکل دهد. این فرآیند میتواند به تولید تجربههای چندلایه و همزمان جمعی و فردی منجر شود. ابزارهای دیجیتال و هوش مصنوعی میتوانند همچنین تحلیل محتوا و نمایش الگوهای معنایی در آثار گذشته و امروز را تسهیل کنند؛ این امر به شاعر امکان میدهد سبکها، تمها و تحولهای تاریخی در شعر را مطالعه کند و بر اساس آن، زبان و فرم تازهای خلق نماید. به این ترتیب، بهرهگیری کارآمد از تکنولوژی و هوش مصنوعی، نه به عنوان جایگزین خلاقیت شاعر، بلکه به عنوان ابزار گسترش زبان، فرم، تعامل با جامعه و حتی اجرای پرفورمنسهای زنده، میتواند شعر تجربهگرا و آوانگارد را در مواجهه با جهان امروز فعال و پویا نگه دارد.
بهجز «بیرون قاب قدم بزنیم» اخیرا کتابی تحت عنوان «غایب ژنریک شعر» نیز به کوشش سعید نصاریوسفی منتشر شده که حاوی مصاحبههایی با شماست. در پایان این گپ و گفت، کمی درباره کم و کیف مبانی و محتوای این کتاب نیز توضیح دهید.
کتاب «غایت ژنریک شعر» را میتوان در ادامه مسیری دانست که گفتوگو و بازاندیشی درباره شعر معاصر ایران در آن نقش محوری دارد. این کتاب مجموعهای منتخب از مصاحبهها و گفتوگوهای من با منتقدان، روزنامهنگاران و پژوهشگران است که در سالهای مختلف انجام شده و اکنون با گردآوری سعید نصاری یوسفی در قالب اثری مستقل منتشر شده است. مقدمهی کتاب رویکردی به خاصیت ژنریک شعر دارد و از زاویهای نظری به ظرفیتهای چندوجهی آن مینگرد. در این مقدمه، علاوه بر طرح اهمیت گفتوگوها، به رهیافتی پویا از ساحت زبان و نیز به نقش موتیفهای اجتماعی و فرهنگی در شکلگیری تجربههای شعری اشاره شده است. این نگاه نشان میدهد که شعر تنها یک بیان فردی نیست، بلکه بستری است که لایههای مختلف زبان و اجتماع را در خود بازتاب میدهد.
در ادامه، بر چندصدایی و تنوع تجربههای شعری دههی هفتاد تأکید شده و نشان داده میشود که این جریان از تنش میان سنت و نوآوری زاده شد. از نگاه گردآورنده، همین چندصدایی و گفتوگومندی است که «غایت ژنریک شعر» را به قطبی برای شناخت و بازتعریف شعر امروز بدل میکند. از سوی دیگر، در تحلیلهایی که در کتاب آمده، بر استقلال شاعر از کلیشههای متداول ـ چه در سطح جنسیتی و چه در سطح اجتماعی ـ تأکید شده است. به این معنا که شعر نه در دام سوگسراییهای رایج گرفتار میشود و نه در کلیشههای جنسیتی محدود، بلکه با تمرکز بر کرامت انسانی، تجربه فردی و حساسیتهای زبانی راهی تازه میجوید. در واقع، او اشاره میکند، شاعر کوشیده است همزمان از وابستگیهای بیرونی رها بماند و در عین حال با پاساژهای معنایی و پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، با مخاطب تعامل کند. مقدمه کتاب «غایت ژنریک شعر» خود به نوعی یک اثر تحلیلی به شمار میآید، این کتاب نه فقط یک گردآوری گفتوگو است، بلکه همزمان میتواند یکی از متونی باشد که برای شناخت ظرفیتهای چندوجهی شعر امروز راهگشا باشد.
ارسال نظر