| کد مطلب: ۱۰۸۳۲۴۴
لینک کوتاه کپی شد

محمد آزرم در گفت‌وگو با آرمان ملی:

دروغ‌نمایی «شاملو» و «براهنی» به سبک گوبلز

آرمان ملی- هادی حسینی‌نژاد: مدعی برای اثبات حقانیت، تاریخ را به نفع خود مصرف -روایت- می‌کند: یک استراتژی کم‌خطر با احتمال اثرگذاری بالا؛ چراکه هم قضاوت‌شوندگان دستشان از دنیا کوتاه است و هم بخش قابل توجهی از مخاطبان امروز، درک و شناخت درستی از سوژه‌های تاریخی ندارند.

دروغ‌نمایی «شاملو» و «براهنی» به سبک گوبلز

 پس فرصت مناسبی ا‌ست که از پشته، کوه بسازند و از شاعر، اژدهای سه‌سر! محمد آزرم، شاعر، منتقد و نظریه‌پرداز شعر «متفاوط» در گفت‌وگویی که به‌مناسبت زادروز زنده‌یادان احمد شاملو و رضا براهنی انجام شد؛ به بیان نظرات خود پرداخت؛ ازجمله اینکه: «شخصیت ادبی یا روشنفکری شاملو و براهنی در تغییر حوادث اجتماعی یا رویدادهای سیاسی هیچ نقشی نداشته، چرا که مخاطبان آثارشان به نسبت جمعیت کشور بسیار ناچیز بوده‌اند.» او که این دو چهره‌ را «ذخیره ارزشمند تاریخ فرهنگ ایران» می‌داند، در واکنش به برخی موج‌افکنی‌ها و موج‌سواری‌های رسانه‌ای گفت: «موج رسانه‌ای در حال ساختن چهره‌ای منفی با تاثیرگذاری بسیار بالا از شخصیت‌های نامدار شعر امروز در وقایع مهم تاریخی است و دقیقا از تکنیک گوبلز استفاده می‌کند.»

ابتدای ‌امر؛ مختصری درباره جایگاهی که برای احمد شاملو و رضا براهنی، این دو چهره‌ سرشناس در ساحت‌ ادبیات و البته تاریخ فرهنگی اجتماعی معاصر قائل‌اید، صحبت کنید.

احمد شاملو شناسنامه بخش بزرگی از شعر امروز فارسی است. پس از مرگ نیما یوشیج، از آغاز دهه 40 خورشیدی تا پایان دهه 60، زبان شعرش، معیار شاعرانگی هر نوشته چاپ شده‌ای بود. اصطلاح «شعر سپید شاملویی» یا «زبان شاملویی» در فرهنگ اصطلاحات شعر معاصر، میراث همین دوران است. زبان شعر شاملو، ترکیبی از زبان نثر قرن چهارم فارسی، ادبیات کتاب مقدس و زبان روزمره است. ترکیبی که ساخت آن یکباره و ناگهانی حاصل نشد و نزدیک به 2 دهه از زندگی شعری شاملو را به خود اختصاص داد. شعر شاملو از رخدادهای زمانه‌اش تاثیر بسیاری گرفته و بر فرهنگ و ادبیات معاصر، تاثیر بسیاری گذاشته است. اگر شاملو، شعر شاعران چپ جهان را به فارسی ترجمه کرده، شعر شاعرانی مثل «پابلو نرودا»، «گارسیا لورکا»، «پل الوار»، «یانیس ریتسوس» و «ناظم حکمت»، در عوض به همه این ترجمه‌ها، زبان شاملویی خودش را بخشیده؛ طوری که مترجمان میانسال شعر، خواسته و ناخواسته، هنوز هم برای شعر شدن ترجمه‌هایشان به زبان شاملویی متوسل می‌شوند. اما تاثیری که شاملو از این شاعران پذیرفته، چشم‌اندازی است که از آن به «تعهد اجتماعی» و «تغزل عاشقانه» در شعرش نگاه می‌کند.

رضا براهنی مجمع هنر شاعری، نویسندگی، نقادی و نظریه‌پردازی در ادبیات امروز فارسی است، دانای کل ادبیات و مساله‌ساز شعر با دو رویکرد بیانگرایی تشدید شده و گرایش به نابیانگرایی است که یک سویش کتاب «ظل الله» (1354) و سوی دیگرش کتاب «خطاب به پروانه‌ها» (1374) قرار دارد. هر دو رویکرد شعری او موثر و نفوذپذیر بوده و تاثیرش را در نسل‌های متاخر شعر مشاهده می‌کنیم. مهم‌ترین دستاورد شعری براهنی در حوزه نظری، تئوری «زبانیت» است. زبانیت، نامی بنیادین برای شعر است. هر امری که به شعر نسبت می‌دهیم، فیگوری از زبان است. انتخاب این نام برای شعر، شکلی از بازگشت ابدی شعر به زبان است و می‌دانیم که زبان مدام در حال تغییر است و شعر می‌تواند مقاطع زمانی از آن را بردارد و در حال خود ترکیب کند و شکل‌هایی تازه بسازد. براهنی در توضیح زبانیت در یکی از قطعات «چهارده قطعه نو برای رویا و عروسی و مرگ» نوشته است که در دو سطر «آب را و، کافى را ترکیب مى‌کنند/ گل مى‌چکد به روى نمى‌دانم.» و دو سطر جداگانه «با هم که دوست‌داشتنىتر از از نیست»؛ و «وقتى مرا به سمرقند هم نخواهد برد.» دوستی از او پرسیده «یعنى چى؟» و براهنی گفته سئوال درست نیست، چون که من در این قطعات به معنى زبان کارى ندارم، بلکه به «زبانیت زبان» کار دارم. «آب» و «کافى» را، یکى اسم، دیگرى صفت، فقط در زبان ترکیب مى‌کنند، و وقتى که «گل» به روى «نمى‌دانم» بچکد ما با زبانیت سروکار داریم. حتى اگر تصویر «گل مى‌چکد» حضور تصویرى داشته باشد، از تصویریت آن سلب اصالت مى‌شود، تا چکیدن آن «به روى نمى‌دانم» زبان را به تصویرى که به خارج از زبان قابل ارجاع باشد، بچرخاند.» در کل، برای شاعر و نظریه‌پرداز امروز، نقد دیدگاه‌های براهنی اجتناب‌ناپذیر است. این نکته را هم بگویم که شاملو و براهنی، ذخیره و محتوای ارزشمندی در شعر فارسی و تاریخ فرهنگ ایران هستند. فضای عامه و زیست جهان در شعر شاملو نه فقط دو قطبی است؛ بلکه یکدست و همگون هم نیست. ستیزِ موجود در بین طبقات اجتماعی، گروه‌ها و لایه‌های عمیق جامعه، با آفرینش شعری احمد شاملو، به‌تمامی بازتاب یافته و شعر شاملو مثل آیینه‌ای است که بخشی از تاریخ این مرز و بوم را در آن می‌توان دید.

با توجه به پیشینه تحولات و تحرکات دهه‌های گذشته در عرصه اجتماع و رویدادهای سیاسی، تعریف شما از «جریان روشنفکری» و طرح نام چهره‌های ادبی در این سیاهه چیست؟

روشنفکر، شخصیتی است که با تفکر انتقادی، به تحقیق و تأمل در مورد واقعیت جامعه می‌پردازد و راه‌حل‌هایی برای مشکلات هنجاری جامعه پیشنهاد می‌کند. بدیهی است که روشنفکر چه برای دفاع از یک مساله ملموس و چه برای محکوم کردن یک بی‌عدالتی، در سیاست‌ورزی مداخله می‌کند و معمولاً با نفی، تولید یا بسط یک ایدئولوژی و یا با دفاع از یک نظام ارزشی، این کار را انجام می‌دهد و میان شاعران و نویسندگان از دهه 1340 چنین اشخاصی کم نبوده‌اند. واقعیت این است که از ابتدای جریان روشنفکری در ایران تا دوره معاصر، از «طالبوف» گرفته تا شاملو و براهنی، روشنفکران اهل نوشتن و تفکر بوده‌اند و این مساله در جامعه‌ای که سواد داشتن و مطالعه کتاب، درصد آماری پایینی داشته، جای تامل دارد.

نباید فراموش کنیم کنش‌های اجتماعی شاملو و براهنی، بنابر مسیرها و اهداف مشترکی انجام گرفته که کنشگران در موقعیت‌های خاص یا فضای اجتماعی و بر مبنای تفسیرهای مشترک و متقابلی که خودشان در چنین فرایندی پدید آورده‌اند، رخ داده است. بنا بر باور جامعه‌شناسی انتقادی، که آدمی را مسئول وضع تاریخی خودش می‌داند، کنش در هر شکلی به سهم آدمی از وضع یا موقعیت تاریخی او برمی‌گردد. گذشته از این، شاملو و براهنی هر دو به‌خوبی می‌دانستند که دموکراسی، پیش از آنکه نیازمند مشارکت صوری شهروندان در انتخابات عمومی باشد، محتاج مشارکت برابر و همگانی آنان در مباحثات عمومی است. هدف اصلی دموکراسی، این است که نزاع اندیشه‌ها را جایگزین نزاع دشمنان کند. در نزاع دشمنان، انسان‌ها کشته می‌شوند و در نزاع اندیشه‌ها، انسان‌ها آگاهی می‌یابند. و مگر کاری که این دو شاعر کرده‌اند، جز حضور در نزاع اندیشه‌ها بوده است؟

شاملو و براهنی به‌خوبی می‌دانستند که دموکراسی، پیش از آنکه نیازمند مشارکت صوری شهروندان در انتخابات عمومی باشد، محتاج مشارکت برابر و همگانی آنان در مباحثات عمومی است

به گواه تاریخ، جریان‌های ادبی از اتفاقات سیاسی نظیر کودتای 28 مرداد و اتفاقات ریز و درشت دیگر، تاثیر پذیرفته‌اند. با این اوصاف؛ چقدر به تاثیرگذار متقابل جریان‌های ادبی بر موقعیت سیاسی و اجتماعی کشور معتقدید؟

در بیشتر نظریه‌ها، ارتباط ادبیات و جامعه به صورت بازتاب، نفوذ و کنترل مطرح می‌شود. ادبیات می‌تواند بازتاب‌‌دهنده هنجارها و ارزش‌ها، آشکارکننده اخلاق و فرهنگ و همین‌طور فرایندهای مبارزه طبقاتی و برخی از واقعیت‌های اجتماعی باشد. البته نفوذ دقیقا معکوس بازتاب نیست، چرا که ثبات اجتماعی و آرمان‌های فرهنگی هم در آن دخیل هستند. با این همه، کنترل اجتماعی در جوامع پیچیده و پویا تا اندازه‌ای با نسخه‌ای از بازتاب مرتبط است. کارکرد اساسی نظریه بازتاب این است که کیفیت و عظمت ادبیات و فرم‌های آن را به صورت اجتماعی و تاریخی و نه فردی نشان دهد. یک فرضیه این است که ادبیات بازتاب‌دهنده جامعه است. فرض دیگر این است که ادبیات بر جامعه تاثیر می‌گذارد و به آن شکل می‌دهد. فرضیه سوم این است که ادبیات از نظر اجتماعی برای حفظ و تثبیت و نه توجیه و تقدیس نظم اجتماعی عمل می‌کند که می‌توان آن را کنترل اجتماعی نامید. می‌توان گفت، سبک‌های هنری، بیشتر از هر چیز دیگری بازه زمانی تمدن را اندازه‌گیری و رشد یا انحلال آن را مشخص می‌کنند. ادبیات می‌تواند چارچوب‌های تفسیری مرجعی ارائه دهد که همتای خود را در نگرش‌های زندگی واقعی دارند. هرچند رابطه الگوهای ادبی با فرهنگ‌های بزرگ‌تر پیچیده است و به خوبی درک نشده اما فرض بر این است که این الگوها به شیوه‌های مهم و مشخصی، نگرش‌ها و تجربیات مشترک در جامعه را بازتاب می‌دهند. به نظر می‌رسد بین ادبیات و سایر محصولات فرهنگی هم روابط خاص و‌ متقابلی وجود دارد؛ بدون این‌که هیچ تلاش سیستماتیکی برای تعیین اصول حاکم بر تعامل آنها صورت گیرد. در نتیجه ادبیات و دیگر هنرها می‌توانند شاخصی از تغییرات فرهنگی باشند اما نمی‌توانند تغییرات در ذهنیت را توضیح دهند. به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که عواملی منفعل و ایستا هستند. شعر شاملو، تحسین انسانیت است و تقبیح سلطه است تا مدیریتِ جامعه عرصه را برای مباحثه و مفاهمه طرفین با یکدیگر باز نگاه دارد و فضای خواص به فضای عامه انتقال یابد. نقشی که شاملو آن را بیشتر متوجه خود مردم می‌داند. در دیدگاه شاملو، «زبان» نه تنها ابزار ارتباطی، که ابزار سلطه بشر بر طبیعت است. انسان موجودی است ابزارساز و دارای زبان؛ به این معنا که عنصر اصلی آن زمینه اجتماعی یا همان محورافقی و نه صرفاً قواعد و ضوابط دستوری زبان است. شاملو «زبان شعر» را نه فقط برای نوشتن شعر؛ بلکه به‌عنوان ابزار ارتباطی بین اعضای جامعه در نظر می‌گیرد که انگار مناسب‌ترین ابزار برای ایجاد کنش ارتباطی در فضای عامه و زیست جهانِ انسان‌هاست. بنابراین از چنین منظری، شعر شاملو بیشتر بازتاب دهنده اجتماع است تا کنترل کننده یا نفوذ کننده به آن.

در تئوری زبانیتِ براهنی هم شعرى هست که نه تنها زبان، بل زبانیت زبان را به رخ مى‌کشد. هر شعرى زبان را به رخ مى‌کشد و یا آن را به جلوصحنه مى‌آورد، به آن صورتى که در طبقه‌بندى مسائل از زمان فردینان دسوسور، بویژه رومن یاکوبسون تا به امروزداشته‌ایم. ولى مسئله‌ زبانیت، سوداى دیگرى است که نه تنها هرمنوتیک مدلول‌ها، بلکه هرمنوتیک دال‌ها را هم مى‌شکند، تفسیرپذیرى را تعطیل مى‌کند، زبان را به شیوه‌ تشکیل و تشکل برمى‌گرداند، جمله‌ خالى از معنا و بى‌معنا را هم بخشى از وجود زبان مى‌شناسد، یعنى با پوزیتیویسم زبانشناختى درمى‌افتد و در بسیارى از موارد، بى‌ آن که معنى یا ساختارى نحوى داشته باشد، حضور می‌یابد. به نوعی اجرایی از انسانی‌ترین وجه انسان ارائه می‌کند. اگر عبارات زبان را همچون افراد جامعه در نظر بگیریم، آن وقت زبانیت عین ارتباط است.

مشخصا یک شاعر یا نویسنده -همانند شاملو یا براهنی- در آن مقطع (دهه‌های 30 تا 50) چقدر می‌توانسته (توانسته) در تغییر حوادث و رویدادهای سیاسی نقش داشته باشد؟

شخصیت ادبی یا روشنفکری شاملو و براهنی در تغییر حوادث اجتماعی یا رویدادهای سیاسی هیچ نقشی نداشته، چرا که مخاطبان آثارشان به نسبت جمعیت کشور بسیار ناچیز بوده‌اند. در شعرهای شاملو یا کتاب «ظل الله» براهنی بیشتر با بازتاب واقعیت‌های جامعه سروکار داریم و خبری از تاثیرگذاری مستقیم بر مخاطب نیست. البته نفوذ فرهنگی و القاء زیباشناختی فرم شعرها، حرکتی بسیار کُند و بطئی‌ست و نهایتا باورهای ذهنی مخاطبان را در پذیرش شعر مدرن فارسی، ارتقا داده است. حتی سخنرانی یا چاپ مقاله این شاعران به مثابه یک اقدام اجتماعی، فقط در محدوده مخاطبانی که اکثرا شاعرانی آماتور بوده‌اند، اثرگذار بوده که پیداست هیچ بُردی در وقوع یک حادثه اجتماعی یا رویداد سیاسی نداشته است. برعکس؛ تغییرات سیاسی و جنبش‌های سیاسی سال‌های 1330 سازنده پایه‌های اجتماعی-سیاسی شعر مدرن فارسی بوده‌اند. در آن سال‌ها اکثر جوانان و فعالان سیاسی و روشنفکر، «چپ» بودند و به علت احساس شکست بعد از کودتای 28 مرداد 32، تلخی و اضطراب را در شعرهای خود بروز می‌دادند. طغیان هم کرده بودند. خودشان را به نهیلیسم زده بودند، همه‌ چیز را انکار می‌کردند. شعری که در دهه چهل تجلی‌ کرد، شعری بود که از طغیان این نسل خسته می‌آمد. «عقلانیتّی» در شعر شاملو وجود دارد که نه عقل محض و فلسفی است و نه عقل ابزاری؛ بلکه عقلانیت جمعی است، اصالت با جمع است. در شعر شاملو عملی عقلانی است که در خدمت نوع بشر و اجتماع بشری باشد.

آنچه اخیرا در سازمان‌های رسانه‌ای مختلف شاهد آن هستیم، خوانش‌های تند و تیز و قضاوت‌های صفر تا صدی از اهالی شعر و داستان معاصر است. این رویکرد چه تبعات و یا دستاوردهایی را می‌تواند به همراه داشته باشد؟

این موج رسانه‌ای در حال ساختن چهره‌ای منفی با تاثیرگذاری بسیار بالا از شخصیت‌های نامدار شعر امروز در وقایع مهم تاریخی است و دقیقا از تکنیک گوبلز استفاده می‌کند. در این تکنیک، کوشش می‌شود تا مخاطب، به سمت یک فضای روانی متفاوت با واقعیت سوق داده شود. این فضای درونی باید به گونه‌ای ساخته و پرداخته شود که مخاطبان هدف، بدون مقاومت، در آن فضا قرار گیرند و مفاهیم و علائم انتقالی، مورد قبول و پذیرش آنان باشد. وجه دیگر این قضاوت‌های یکسویه، حاد کردن فضای رسانه برای باقی ماندن در خبرهاست.

با درنظر گرفتن مختصات، پارامترها و سویه‌هایی که برای شعر امروز و شعر فردا متصورید، از منظر اجتماعی و حتی سیاسی، چه کارکرد‌هایی را می‌توان برای شعر پیشروی جهان در این زمینه قائل بود؟

شعر می‌تواند فقط با خلاقیت و کار تجربی، دنباله‌روی نکردن، احضار کردن، کلاژ کردن و نفوذ به منظرهای اجتماعی و سیاسی اتفاق بیفتد. این دغدغه‌ مهمی است که فضاهای سیاسی اجتماعی را، تصرف و تسخیر و از آنِ شعر کنیم. آن هم در آینده‌ای که برای نوشتن شعر، هوش مصنوعی از تکنیک‌های مختلفی مثل یادگیری ماشینی، یادگیری عمیق و شبکه‌های عصبی استفاده می‌کند.

 

 

منبع : آرمان ملی
نویسنده : هادی حسینی‌نژاد:

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار