غلامرضا رضایی (۱۳۴۱- مسجدسلیمان) دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی و مدرس دانشگاه است. او داستاننویسی را از قریب به چهار دهه قبل آغاز کرده و تاکنون آثاری چون «پشت برج»، «عاشقانهی مارها» و «شب بیمهتاب» به قلم او انتشار یافته است.
خبر سقوط رضا امیرخانی، نویسنده شناختهشده و پرخواننده ادبیات معاصر ایران، در روز یکشنبه نهم آذر، جامعه فرهنگی کشور را در شوک فرو برد.
طراشعر، بهعنوان یکی از جریانهای نوین شعر معاصر ایران، تجربهای چندلایه و چندحسی از شعر را به مخاطب ارائه میدهد. در این سبک، کلمات، تنها حامل صوت و معنا نیستند، بلکه با نشانهها و عناصر بصری، ترکیب میشوند تا تجربهای دیداری - شنیداری ایجاد کنند. چنین رویکردی، نه تنها محدودیتهای سنتی شعر را که عمدتاً بر ریتم و قافیه ی شنیداری مبتنی است، پشت سر میگذارد، بلکه امکان تعامل فعّال مخاطب با متن را نیز فراهم میکند. مخاطب طراشعر، همزمان با خواندن، میبیند و تجربهای چندسطحی از معنا و فرم دریافت میکند.
براساس دادههای مرکز تحقیقاتی پیو، حداقل 60 درصد ویزاهای «H-1B» از سال 2012 برای شغلهای حوزه کامپیوتر صادر شدهاند.
اشاره: محمد آزرم شاعر، منتقد و نظریهپرداز شعر متفاوط، در روزهای جنگ اخیر، شعری دیداری باعنوان «چاه، مذبح، نردبان» پدید آورده است. آزرم این شعر دیداری را نفوذ شعر به متن واقعیت جنگ و بازآفرینی آن در جهان شعر میداند و وجوه دور و نزدیک آن را بعد از آتشبس تحلیل کرده است که میخوانیم.
دکتر جلال خالقی مطلق: دربارهٔ روزِ تولّدِ شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادّعا شده فاقد اعتبار است
شاید در باور کمتر کسی میگنجید که هفتم نوامبر 1913 در شهرک موندووی الجزایر که در آن زمان از ملحقات فرانسه بود، فرزندی به دنیا بیاید که 44 سال بعد از آن برنده معتبرترین جایزه ادبی دنیا- نوبل- شود؛ فرزندی که هفده سالگی مبتلا به سل میشود، در بیست سالگی ازدواج میکند، تا پیش از جنگ جهانی دوم به مدت شش سال روزنامهنگاری را پیشه میکند و در همین اثنا مجموعه مقالات پشتورو را منتشر میکند.
«گفتار کورها بود و سکوت لالها، این انبوه درهم و برهم مردمی که در بندی از وحشت، اندوه و امید به هم پیوند خورده بودند، این کینه دلهای مردمی که به یک زبان حرف میزنند، اما به دلهای هم راه نمیبردند.» واسیلی گروسمان را صاحب نظران و عالیجنابان نقد و نظرهای ادبی تولستوی قرن بیستم ادبیات روسیه خواندهاند و پیکار با سرنوشتش را هم سنگ جنگ و صلح پیامبر ادبیات دانستهاند و این حرف و نظری ست بیتردید درست و بجا. گروسمان در این شاهکار ادبی با طرح زندگی دو خواهر که نفرین شده تقدیرند به دلیل اصالت یهودیشان، در لابهلای هزار و یک خرده روایت از زندگی اسیران روسی در اردوگاههای وحشت و نفرت هیتلر، قصهای تنیده چون تارهای عنکبوت، با دلیل و بیدلیل، درهم پیچیده و پای کوبان، برای آنان که از آن روزهای تاریخ تنها شنیدهاند و خواندهاند.
باید طرحی نو درافکند، اما مگر میشود با یک و دو بار و گاه بیشتر و بهراحتی از تاریخسازان ادبیات دو قرن نوزده و بیست گذشت؟ تاریخسازانی از جنس حماسه و تردید و ایمان، روایتهایی که طعم و عطر و بویشان انگار تا ابدیت ترد و تازه و سیال است، آثاری فخیم و گرانقدر و تاثرگذار. نه از منظر صاحبنظران و اهل فن، که تنها و تنها مخاطبان جدی ادبیات، تک تک این شاهکارها، هر کدام بسترساز تحول و نگرشی نوتر به جهان هستیاند، جهانی مالامال و آکنده از نفرت و غربت، تنهاییای که مدام باز و بسیطتر میشود و دست آخر، دژخیم بدکردار توتالیتاریسم، پشتکار و بداخمیاش فزونتر! آنچه برای نگارنده و پژوهشگرِ این قبیل سطرها و کتابها، مایهی دلگرمی و دلخوشیست، این است که با مرور و بازمرورشان میتوان کمی به فرداها امیدوارانهتر نگاه کرد، دنیاهای دیگری را در عالم تخیل آفرید، تجربههای زیستی این غولهای تکرار نشدنی را در زندگی جاری به کار بست و دستآخر نشست به تماشای منظرگاه دو هستی پیش و پس از این! باشد که چنین باد.
به ساعت تقویم نهم سپتامبر، زادروز بزرگ زادهای از اهالی ادب و ادبیات جهانیست که نثر بیهمتایش تجلی و تسری نور بود در جان بیرمق واژههایی که در اندک زمانی بهواسطه همنشینی با او تاریخساز شدند و زندگیسازتر، بلندمرتبه نامی که نگین پادشاهی قلم را از نامآوران عرصه ادبیات به اشارهای ربود و البته تاجش را برای آنان که شبانهروز در تشت بیقراریهای دیده شدن میسوختند و میساختند، فرو نهاد. تولستوی، بیهمانندی بود، در بیکران زلال و یخین شعور و اندیشه و ایمان آنجا که نخست تنپوش اشرافزادگیاش را از تن بیرون کرد و با پابرهنههای همعصرش بر سر یک سفره نشست تا به خاطر داشته باشد آذینبندی واژگان، با استعاره و تمثیل و عبارت آرایی به تنهایی برای کاستن از بیشمار دردها کارساز نیست.