| کد مطلب: ۱۰۷۹۵۲۰
لینک کوتاه کپی شد

صادق خلخالی در محاکمه و اعدام شب و روز نداشت؟!

مهرداد خدیر به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب، مروری بر زندگی او داشته است.

صادق خلخالی در محاکمه و اعدام شب و روز نداشت؟!

در بیستمین سال‌گرد درگذشت شیخ صادق خلخالی نکاتی را می‌توان یادآور شد که به بهانۀ آنها بخش‌هایی از رخ‌دادهای بعد از پیروزی انقلاب هم به تبع یا بالطبع مرور می‌شود.

۲۰ سال قبل و در ۵ آذر ۱۳۸۲ صادق خلخالی در حالی درگذشت که در انزوای کامل بود و از بیماری پارکینسون هم رنج می‌برد اما اشتهار او چنان بود که درباره خبر درگذشت او بارها بر شبکه تلویزیونی الجزیره این عبارت نقش بست: "وفاه الشیخ الصادق الخلخالی رییس المحاکم الانقلابیه الاسلامیه سابق".

او نخستین حاکم‌شرع و رییس اولین دادگاه انقلاب ۵۷ است و با این که شمار کسانی که به فرمان او اعدام شدند از اعدام شده‌ها با احکام افرادی چون آیت‌الله محمدی گیلانی بسیار کمتر است اما چون محکومین دادگاه‌های خلخالی بسیار مشهور بودند و از همه بیشتر امیر عباس هویدا با سابقه ۱۳ سال نخست‌وزیری در رژیم پهلوی و ژنرال‌ها و مقامات درجه اول گذشته نام او بیشتر بر سر زبان‌ها افتاد خاصه بعد از آن که سلطنت‌طلبان از رسانه‌های فرامرزی گسترده برخوردار شدند.

در واقع برخورد قضایی خلخالی با سه گروه بود: نخست فرماندهان و امرای ارتش شاه و کارگزاران ارشد رژیم پهلوی. دوم آنچه در کردستان و مشخصا پاوه انجام داد و سومین مأموریت او مبارزه با قاچاق مواد مخدر بود. اما از سال ۶۰ و با استقرار آیت‌الله بهشتی و موسوی اردبیلی دیگر هیچ سمتی در دستگاه قضایی نداشت و وارد سیاست شد. در سال ۵۸ حتی سودای ریاست جمهوری هم داشت و اگر امام روحانیون را از کاندیداتوری منع نکرده بود نامزد می‌شد.

نکتۀ قابل توجه این که به رغم اشتهار بنی‌صدر به عنوان چهره‌ای لیبرال و خلخالی به خشونت‌طلبی او از بنی‌صدر حمایت کرد و اتفاقا پایگاه مردمی و اجتماعی هم داشت و چه بسا در موفقیت بنی‌صدر هم اثر گذاشت کما این‌که خود خلخالی هم بارها با رای مردم نماینده مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری شد در روزگاری که نظارت استصوابی در کار نبود و این یعنی کارنامه او نزد بخش هایی از جامعه مثبت بوده است و جنس داوری مانند امروز نبوده است.

در نظر داشته باشیم هر بار که یکی از ژنرال‌ها و شکنجه‌گرها یا کاربه‌دستان رژیم سابق را اعدام می‌کرد نخستین گروهی که برای او هورا می‌کشید و او را "نمایندۀ قهر انقلابی خلق‌های ستم‌کشیدۀ ایران" می‌دانستند مارکسیست‌ها بودند نه اسلامی‌های سنتی. این حمایت تا جایی بود که حزب توده ایران رسما از کاندیداتوری او در مجلس برررسی نهایی قانون اساسی ( خبرگان قانون اساسی)حمایت کرد. حزب جمهوری اسلامی اما او را در فهرست خود قرار نداد و نامزد حزب توده باقی ماند!

جایگاه او به عنوان نماینده قهر انقلابی توده‌ها نزد گروه‌های چپ اما بعد از خبر اعدام افراد منتسب به گروه خلق ترکمن فرو ریخت و سازمان‌های مارکسیستی هم در مقابل او قرار گرفتند چون دیدند قهر انقلابی دامان خود آنها را گرفته! حزب توده البته به این قافله نپیوست.

رابطه بنی‌صدر با خلخالی نیز بر سر تخریب آرامگاه رضاشاه پهلوی در شهرری شکرآب شد اگرچه اولین رییس جمهوری از او به سبب ماجرای دادگاه هویدا - اعدام زودهنگام یا کشتن قبل از اعدام رسمی- هم ناخرسند بود.

به هویدا اشاره شد و جا دارد یادآوری شود بخش قابل توجهی از شهرت صادق خلخالی به خاطر محاکمه امیر عباس هویدا و صدور حکم اعدام برای او بی‌توجه به توصیه‌های مهندس بازرگان و تلاش‌های بنی‌صدر است و مهم‌تر از همه معمای مرگ هویدا ساعتی بعد از صدور حکم. حال آن که قاعدتا سحرگاه روز بعد باید اجرا می‌شد. خلخالی می‌دانست هر لحظه ممکن بود دستور توقف اجرای حکم بیاید.

توجه جهانی به محاکمه هویدا چنان بود که ۷ نخست‌وزیر سابق فرانسه که در میان آنها نام ژاک شیراک رییس جمهوری فرانسه هنگام مرگ خلخالی هم بود درباره او نامه‌ای سرگشاده یا سرگشوده خطاب به شخص امام خمینی نوشتند و در آن تصریح کردند: «تقاضا داریم دادرسی امیرعباس هویدا که با ما دوستی نزدیک داشته با اصول انسانیت و انصاف و عدالت - همچنان که از آن ماست از آن اسلام نیز هست- انجام شود».

این مکاتبه‌ها اما بیش از آن که هویدا را نجات دهد به زیان او تمام شد زیرا خلخالی و همفکران او را به این نتیجه رساند که هر روز که بگذرد احتمال اعدام هویدا کاهش می‌یابد و نگران بود نزدیکان امام خصوصا بنی‌صدر یا نخست‌وزیر دولت موقت از امام در این باره دست‌خط بگیرند یا شورای انقلاب دخالت کند.

از این رو شتاب کرد و هویدا ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ و تنها یک هفته بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی تیرباران یا کشته شد در حالی که او در همه‌پرسی شرکت کرده بود ولی مانند عبدالله ریاضی رییس مجلس شورای ملی و عباس‌علی خلعت‌بری وزیر امور خارجه نگفت رأی آری به صندوق انداخته بلکه تصریح کرد: رأی هر کس باید مخفی باشد.

هر چند نزد اقشاری از مردم خلخالی نماد عمل انقلابی و قاطعیت بود اما هر چه هیجانات اولیه فروکاست نامحبوبیت خلخالی هم سال به سال بیشتر شد تا جایی که اعضای مجمع روحانیون مبارز محترمانه از او خواستند از عضویت در این تشکل کنار بکشد و ترجیح داد در قم مدعی مرجعیت تقلید شود و حتی رساله هم نوشت.

هر چه سن بیشتری از او گذشت و خاصه بعد از امام که از حاکمیت حذف شد از گفتار و رفتار قبل بیشتر فاصله گرفت اما هیچ‌گاه ابراز پشیمانی نکرد. این قول هوادارانی دارد که اگر مجاهدین خلق یا کمونیست‌ها به قدرت رسیده بودند شمار بسیار بیشتری از سران رژیم شاه و امرای ارتش را به جوخه‌های آتش می‌سپردند و بیشتر انتقادهای داخلی بر سر حکم هویدا و حساسیت خارجی به خاطر اعدام حاج حبیب‌الله القانیان رییس انجمن کلیمیان تهران بود که موجب تنش شدید در روابط ایران و آمریکا در بهار ۱۳۵۸ و اعتراض سناتورهای آمریکایی شد.

خلخالی در خاطرات خود می‌گوید:

«‌دادگاه انقلاب با قاطعیت کار خود را شروع کرد و در بدو امر افراد سرشناس رژیم مانند مهندس ریاضی، علامه وحید،سرلشکر پاک‌روان، سرلشکر نادر جهان‌بانی، جواد سعید نایب رییس محلس شاه، دانشیان و سرهنگ زمانی شکنجه‌گر زندان قصر، خواجه‌نوری دادستان کل ارتش، سرلشکر بیدآبادی فرماندار نظامی تبریز، سرلشکر یزدجردی فرماندار نظامی مشهد، کوچصفهانی رییس شکنجه‌گرهای ساواک در زندان اوین و تعداد زیادی از روسای ساواک مراکز استان‌ها و فرماندار نظامی نجف‌آباد و جهرم و بعضی از نمایندگان شاه و افراد وابسته به انها محاکمه انقلابی و جوخه اعدام سپرده شدند و در این کار ما شب و روز به خود راه ندادیم.

شب‌ها تا صبح بیدار بودیم و من می‌دانستم اگر جو فروکش کند دست‌وپای ما را خواهند بست. لذا تا مجال داشتیم به حرف هیچ‌کس گوش فراندادیم و با همان حکمی که در دست داشتیم همه ‌آنها را به حکم قرآن و تحت عنوان مفسدین فی‌الارض به جزای عمل خود رساندیم.»

او در ادامه از کارشکنی‌های بسیار سخن می‌گوید که روشن است به دخالت‌های مهندس بازرگان و در مواردی بنی‌صدر اشاره دارد تا روند را آهسته کنند.

یکی از مشهورترین تصاویری که از صادق خلخالی در اذهان ثبت شده همان است که بعد از شکست عملیات طبس برای نجات گروگان‌های آمریکایی در اردیبهشت ۵۹ خلخالی خود را به آنجا رساند و با چوب به جسدهای سوخته ضربه می‌زد و تصویر آن روی جلد چند نشریه معتبر دنیا نشست.

با این همه و اگرچه مدعی بود در مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۸ یکی از پیشنهاد دهندگان رهبر جدید بوده ( و گویا آقای هاشمی رفسنجانی هم در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی در تیر ۶۸ به این امر اشاره کرده) اما در دهه دوم جمهوری اسلامی کاملا برکنار و منزوی بود و به همین سبب نام کتاب خاطرات خود را ایام انزوا و در صفحه نخست این شعر نیما را گذاشت:

نازک‌آرای تن ساقه گلی

که به جانش کِشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می‌شکند

موضوعی که خلخالی را بیش از هر امر دیگر رنج می‌داد این بود که اعدام‌های او در سال‌های نخستین یا مربوط به سران رژیم سابق بوده یا قاچاقچیان مواد مخدر و زیر بار آن مورد ترکمن صحرا هم نمی‌رفت و با این که از سال ۶۰ به بعد دیگر دخالتی نداشت اما نماد اعدام‌های بعد هم شناخته شد و رسانه‌های سلطنت‌طلب به این انگاره دامن زدند و در حالی خون‌خواه هویدا شدند که خود شاه او را به زندان انداخته و کیفرخواست را هم پیش از پیروزی انقلاب علیه او صادر کرده بودند.

درباره محاکمه‌ها به سه نکته اشاره و افتخار می‌کرد: نخست این که همه محاکمه‌ها علنی بوده و هیچ‌کس را غیر علنی محاکمه نکرده و آنان نزد مردم هم به این جرایم مشهوربودند. دوم این که کسانی را محاکمه و محکوم کرده که پیشتر مردم محاکمه کرده بودند. در واقع خود را نماینده مردم انقلابی و نه حکومت می‌دانست. درست است که استناد او به حکم حاکم شرع از رهبر فقید انقلاب بود اما خود را به جای مردم انقلابی می‌نشاند و متهمان را جلوه‌های مختلفی از حکومت ساقط شده می‌دید. سوم این که روزنام‌های آزاد سال ۵۸ با آب و تاب تصاویر و گزارش‌های اعدام ها را منتشر و مردم هم حمایت می‌کردند و انتقاد و اعتراضی در روزنامه‌های آزاد سال ۵۸ نمی‌بینیم. کما این که سه دوره پیاپی با رأی بالا نماینده قم و در دوره اول خبرگان نیز نمایندۀ آن مجلس شد.

اگرچه رفتارهای خلخالی در ۱۰ سال آخر عمر متفاوت شده بود اما باز همه او را با اعدام‌های دو سال اول به یاد می‌آوردند نه آن رفتارها و فاصله گرفتن‌ها و خاصه به خاطر آن پاسخ صریح به خبرنگار بی‌بی‌سی (صادق صبا) که پرسید: آیا شب‌ها سر راحت بر بالین می‌گذارید یا نه و گفت: بله. آسوده‌تر از آنچه شما تصور می‌کنید.

یکی از رفتارهای دور از انتظار او در سال های انزوا حضور در مراسم تدفین مهندس بازرگان در قم بود. در حالی که هیچ قرابت فکری با او نداشت و چالش‌های این دو در مجلس اول زبان‌زد همگان بود. در سوز سرمای آرامگاه بیات قم در بهمن ۱۳۷۳ و دور از جمعیت، کسانی یک روحانی را دیدند که عبا بر سر نظاره می‌کند. او همان شیخ صادق خلخالی بود با نام واقعی صادق‌گیوی و شاید خیلی‌ها ندانند خانم اهل اندیشه و مداراجویی که در رسانه‌ها هم گاه گفت‌وگو می‌کند دختر اوست و هر چه می‌خواهد به پدر نپردازد انگار نمی‌شود.

از کتاب خاطرات صادق خلخالی به جز شعر نیما در جلد نخست این جمله او در جلد دوم هم در یادها مانده: « به قول فرانتس فانون انقلاب فرزندان صادق خود را می‌خورد. چه رسد به من که نامم هم صادق است!»

 

منبع : عصر ایران

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار