فقدان آب؛ پایان تمدن
حکایت آب تا حدی شبیه همان ضربالمثل خودکرده و تدبیر است. سالهاست که بسیاری از مشکلات حوزه آب، کشور را در معرض خطر قرار داده اما متاسفانه گوش شنوایی وجود نداشته است. سالهاست که برخی تصمیمها در کشور، متاثر از سه عامل است. عامل اول؛ بیتوجهی نسبت به تهدیدهایی است که بقا و حیات را در این کشور مورد هجوم قرار داده و اخطارهایی که از سوی دلسوزان و کارشناسان همین مملکت داده شده اما یا نادیده گرفته شده یا راهحل نامناسب بوده و منابع زیرزمینی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است.
درواقع یکی از عوامل مهم اتخاذ سیاستهای غلط یا غیر اصولی بوده که به کشور تحمیل شده است. عامل دوم؛ طمع است که میتوان آن را در برخی بخشها دنبال کرد که به بهانههای اقتصادی به منابع کشور دستدرازی شده است. سومین عامل؛ هم به مسائل مربوط به نفوذ ارتباط دارد. پیش از این هرگاه از نفوذ سخن به میان میآمد، چنان که شایسته این مهم بوده، توجهی صورت نمیگرفت و هنوز هم در برخی زمینهها جدی گرفته نشده است. نفوذ فقط این نیست که در نهادهای خاص وجود داشته باشد بلکه میتوان آن را در سیاستهای اقتصادی هم مورد توجه قرار داد. وقتی سیاستهای غیر اصولی اتخاذ میشود، زمانی که در نتیجه آن سیاستها منابع کشور به غلط توزیع میشود و یا جایابی غلط برای سرمایهگذاری صورت میگیرد، میتوان با توجه به اتلاف منابع اساسی کشور، خط نفوذ را مشاهده کرد یا نسبت به وجود آن حساس شد. طی سالهای بعد از جنگ و حتی در دهه اول انقلاب، برخی جایابیها بدون توجه به اصول صورت گرفته است، مثل فولاد مبارکه در منطقه خشک اصفهان مستقر میشود و یا صدها کارخانه آببر دیگر فاجعه بزرگی را برای کشور رقم زده است. اگر جایی آب نباشد، تمدن به پایان میرسد و متاسفانه بعد از انقلاب اسلامی، در مواردی شاهد نفوذ عناصر جاهل، طماع و نفوذی بودهایم. ایجاد کارخانههای فولاد و پتروشیمی در مناطق شرقی کشور و در مناطق غربی خشک کشور همه غیر اصولی بوده، اگر نگوییم خیانت و متاسفانه کماکان هم این برنامهها ادامه دارد. به واسطه همین امر زندگی در کشور و تمدن هفت هزار ساله این منطقه مورد تهدید قرار گرفته است. از حالا به بعد حداقل باید از این اتفاقات ناگوار جلوگیری شود. سدهای متعددی در کویرها ساخته شده و جاهایی که اصلا قدرت تحمل حفظ آب را ندارد. اکوسیستم منطقه را بههم زده و اتلاف منابع عظیمی از کشور صورت گرفته است. در این رابطه قطعا باید این سیاستها را مهار کرد و اجازه نداد که تا این حد به مملکت ضربه و آسیب بزند. به نظر میرسد یک نگرش جدید لازم است تا بتواند یک تغییری در این فرآیند تخریب منابع نیرویی بهوجود بیاورد. امروز مسئله آب یکی از مصادیق روشن فقدان سرمایهگذاری در تولید است. گفته میشود که میزان آب مصرف خانوارها شش درصد از کل مصرف آب کشور است و سیاستهای غلط حفر چاههای آب برای تولید محصولات باغی به منظور صادرات باعث شده که دریاچه ارومیه خشک شود و خیلی از دریاچههای دیگری که حافظ زیست بوم طبیعی مناطق بودند با آسیبهای جدی روبهرو شدهاند. از این رو یک بازنگری اساسی با حضور نهادهای مدنی لازم است تا عموم مردم که هیچ نقشی در این تخریبها نداشتهاند، منافع آنها در نظام تصمیمگیری دیده شود.
حسین راغفر
اقتصاددان
ارسال نظر