نوشته بود ژنرال اویسی 5 هزار نفر را در بصره آموزش داده و منتظر حمله صدام به ایران هست تا آنها را بهکار ببرد. در همان هواپیما گزارشی در این باره نوشتم و هشدار دادم که بزودی صدام حمله را علیه ایران شروع میکند. روز بعد که به وزارت امور خارجه آمدم این گزارش را به مرحوم احمد آقا خمینی که رابط بین وزارت و شورای انقلاب بود دادم و کلی سفارش کردم که این خبر از اهمیت فراوانی برخوردار است. اما نزدیک به ده روز گذشت و خبری از آن گزارش نشد. دوباره از احمد آقا سراغ نتیجه گزارش را گرفتم که گفت در شورای انقلاب توجه کسی را جلب نکرد و همگی معتقد بودند صدام جرات حمله به ایران را ندارد زیرا توسط شیعیان سرنگون میشود. بدین ترتیب در کمتر از دو هفته، صدام حمله سراسری به خاک ایران با بمباران بیش از ده فرودگاه اصلی کشور را در 31 شهریور شروع کرد. این هزینه سنگین به ما چه میآموزد؟ اینکه وقایع را جدی نمیگیریم؟ شاید هم برداشتهای خودمان را از تحولات و وقایع، عین صحت میدانیم؟ و دست آخر اینکه قدرت طرف مقابل را ناچیز و در مورد توانایی خودمان مبالغه میکنیم؟ قطعا دلایل جنگ، تک عاملی نبوده و دهها عامل کنار هم آمدهاند تا جنگ محقق شده است ولی ما موظف هستیم تک تک عوامل را شناسایی و جداگانه به همه آنها رسیدگی و درمان کنیم که مشابه چنین جنگ خانمانسوزی دامن کشور و مردم ایران را دوباره نگیرد. آیا امروز آنتنهای ما با کسب تجربه از 42 سال پیش بهاندازه کافی حساس شده که اگر کریدور استراتژیک بین ایران و ارمنستان قرار است اشغال و ایران را از منافع ژئوپلیتیک خود محروم سازد، ما جدی بگیریم و قبل از وقوع حادثه به پیشگیری آن بپردازیم؟ اگر پاسخ مثبت است از جنگ 8 ساله درس گرفتهایم.