| کد مطلب: ۱۱۱۸۳۷۱
لینک کوتاه کپی شد

در گفت‌وگو با فیض شریفی مطرح شد:

شاعری که ناخودآگاه با آثارش دوست می‌شویم

آرمان ملی- هادی حسینی‌نژاد: سی‌ام اردیبهشت‌ماه، سالروز تولد زنده‌یاد احمدرضا احمدی (1319-1402) است؛ هنرمندی فراموش‌نشدنی که نامش به مدد چندده عنوان مجموعه شعر، رمان، نمایشنامه و قصه‌های کودکانه در تاریخ ادبیات ایران جاودانه شد. او با نخستین مجموعه‌اش به‌نام «طرح» که در سال ۱۳۴۰ به انتشار رسید، رسما در عرصه‌ شعر اعلام حضور کرد و در ادامه نقش او در تاسیس جریان «موج نو» که شاید مهم ترین اتفاق بعد از ظهور نیما بود، او را به چهره‌ای جدی و غیرقابل انکار در تاریخچه‌ شعر مدرن و پیشرو فارسی تبدیل کرد. در نخستین سالروز تولد پس از درگذشتش، دقایقی را با فیض شریفی (شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی) همراه شدیم؛ کسی که از علاقه‌مندان به اشعار احمدی است و می‌گوید: «شعر احمدرضا را که بخوانید، خود به خود با او دوست می‌شوید.» از نظر شریفی، احمدی تنها بنیانگذار موج نو است؛ اگرچه او را شاعری فاقد آنتولوژی و پیشینه‌ شعری می‌داند که در شاگردپروری نیز توفیقی نیافت.

شاعری  که ناخودآگاه با آثارش دوست می‌شویم

زنده‌یاد احمدرضا احمدی جز شعر، در داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی هم دستی داشت، اما با این همه کارنامه شعری او بیشتر مورد توجه است. شما نیز چنین نظری دارید؟

بله جان! احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مسئولیت داشت و نمایشنامه و داستان‌های کودک و نوجوانان در آن زمان بیشتر خریدار داشت. البته چیزی از اجرا شدن نمایشنامه‌های احمدی در آن مقطع به‌یاد نمی‌آورم؛ علتش شاید این باشد که مردم بیشتر نمایشنامه‌های برشت و بکت را دوست می‌داشتند. اما به هرحال داستان نویسی و نمایشنامه برای احمدرضا احمدی درآمد داشت.

نام احمدی در کنار نام‌هایی چون بیژن الهی و... به عنوان بنیانگذاران موج نو مطرح است؛ جریانی که بعدها از سوی چهره‌های دیگری مانند اسلامپور، اردبیلی و البته چالنگی دنبال شد. احمدی در موج نو چقدر سهم داشت و چرا چندان با این جریان نماند؟

بیژن الهی بنیانگذار شعر موج نو نیست. الهی و چالنگی تا حدودی جریان شعر دیگر را رهبری‌ می‌کردند. بیژن الهی از نگاه من یک شاعر برج عاج‌نشین بود و جریان‌های سیاسی بر او تاثیر نمی‌گذاشت. او یک شاعر صوفی و مرید و مرادی بود. وقتی الهی شعرهای هلدرلین را ترجمه کرد، بینشی فلسفی پیدا کرد. زبان الهی به تقریب نو بود، ولی اندیشه‌اش ارتجاعی بود. بنیانگذار شعر موج نو، فقط احمدی بود. احمدی از طریق سینمای موج نو، به شعر رسید و کتاب «طرح» را نوشت. این کتاب، مانیفست جریان موج نو است.

موج نو به دلیل موضعی که دربرابر شعر نیمایی داشت و به شعر منثور معروف بود، سرمنشا جریان‌های بعدی شعر مدرن فارسی شناخته می‌شود. نظر شما درباره این تأثیرگذاری چیست؟

از نگاه من احمدی، پیروان زیادی داشت؛ اگرچه الگو و آنتولوژی نداشت و شاگرد خوبی پرورش نداد. شعر احمدی با وجود این زیبا و دلرباست؛ خواننده را می‌فریبد ولی شعر او فرم مشخصی ندارد. او در هفت کتاب واپسین در جاهایی به فرم تصویری رسیده بود. من دفترهای آخر او را دوست دارم. زبان احمدی در این کتاب شفاف و صمیمی است. شعر احمدی تقطیع منثورانه‌ای دارد. اخوان ثالث راست می‌گفت که هنوز شعر نیمایی جان نگرفته بود که سر و کله‌ احمدی پیدا شد.

احمدی بعد از موج نو، مشخصا در قالب گروه و نحله‌ شعری خاصی قرار نگرفت. کارنامه شعری او در دهه‌های اخیر را چطور ارزیابی می‌کنید؟

من فکر می‌کنم شاعران ما عجله می‌کنند .آنها هنوز شعر رمانتیک را درک نکرده بودند که وارد شعر رئالیسم و سمبولیسم و سوررئالیسم می‌شدند. شاعرانی از این لون، زیاد مطالعه‌ نمی‌کردند. شعر موج نو، تکرار بسیار دارد. احمدرضا احمدی از سزان نقل قول می‌کند: «من تمام عمر فقط نقش یک سیب را می‌کشیدم.» از نگاه من احمدی هم تمام عمر یک شعر با زوایای مختلف و با تکنیک متفاوتی سرود. احمدی زود آمد و زود هم رفت؛ چون موج‌ها و جریان‌های زیادی از سر او گذشت. احمدی حدود پنجاه کتاب شعر دارد. بعضی از شعرهای او مخاطب را مجذوب و مرعوب می‌کند. از نگاه من حدود ۲۵ شعر احمدی هنوز ماندگار است و شاید در آینده شعرهای زیادی از او بماند. من کتاب قطوری درباره‌ احمدی نوشته‌ام و شعرها و دفترهای خوب او را نام برده‌ام و بر آنها نقد مفصلی نوشته‌ام.

نظرتان درباره کارنامه فعالیت‌های احمدی در حوزه کودک و نوجوان چیست؟

تا آن جا که من می‌دانم، احمدی با همان نگاه و زبان سوررئال با کودکان سخن می‌گوید. داستان‌های کودکانه‌ او در خارج بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است و تا آنجا که من می‌دانم، چند جایزه کسب کرده است.

در داستان‌نویسی چطور؟

داستان‌های او بیشتر کودکانه و صمیمانه است. احمدی چند داستان برای بزرگسالان نوشته که مورد توجه قرار نگرفته است؛ چون در آن زمان ما داستان‌نویسان حرفه‌ای و بزرگی داشتیم. احمدی در سایه‌ چوبک، هوشنگ گلشیری، احمد محمود و دولت‌آبادی قرار گرفته بود. چون داستان‌های احمدی مضامین سیاسی نداشت... او اعتقادی به سیاست منفی نداشت.

اینکه می‌گویید؛ آنتولوژی نداشت، مقصود چیست؟

پیشینه‌ شعری نداشت. بعضی‌ها او را آنتولوژی هوشنگ ایرانی می‌دانند؛ درصورتی که احمدی این نظریه را نمی‌پذیرد. او می‌گوید: «در شعرهای هوشنگ ایرانی درد نیست. من این درد را در نیما دیده‌ام. من از این زاویه طرفدار نیما بودم.» از نگاه من، احمدی از راه‌های نکوفته وارد شعر معاصر شده بود. احمدی کلاسیک و نیما را به خوبی نخوانده بود. شاید همین مسأله باعث شد که او تحت تأثیر هیچ شاعری نباشد. پیش از احمدی، نصرت رحمانی در این فضا و کوچه پسکوچه‌ها قدم می‌زد. احمدی کتاب «ترمه» نصرت رحمانی را خیلی دوست می‌داشت .

احمدرضا احمدی به تقریب از خودش شروع کرد، او را نمی‌توان دقیقا نسب‌شناسی کرد که از کجا آمده، کجا بوده و چرا هنگامی که شعر نیمایی داشت جان می‌گرفت، کتاب «طرح» را بر روی میز نشاند. شاید سینمای موج نو اروپا و ایران، مهرجویی، کیمیایی و شهیدثالث بر شعر او اثر گذاشته باشد، شاید شعر نصرت رحمانی، بی‌تاثیر نبوده است. او خودش می‌گوید که هیچ وقت شعرهای هوشنگ ایرانی و تندرکیا را جدی نگرفته، چون در آنها دردی نیست، تازه بعدا شعر نیما را خوانده، حتی دکلمه کرده. او پانزده سال با شاملو رفت و آمد داشته ولی هیچ وقت درباره‌ شعر با او چیزی نگفته. او می‌گوید؛ آن زمان من «ترمه‌» نصرت رحمانی را می‌خواندم. در شعرهای رحمانی در آن زمان اصلا نماد نبوده، اجتماعیات و سیاست بسیار در حاشیه بوده. رحمانی وقتی می‌گوید: «سکوت بود و جنون بود، فضا براده‌ آهن، ستاره‌ لکه‌ خون بود ... چه دردناک شبی بود».

یعنی می‌گویید شعر احمدی؛ ارجاعات نمادین ندارد و همه‌چیز، آنطوری است که عنوان می‌شود؟

بله؛ ما در شعر او نماد نمی‌بینیم. وقتی نیما می‌گوید: «کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ خود را»، «شب» نماد اوضاع اجتماعی است ولی «شب» نصرت رحمانی خودِ شب است. وقتی رحمانی در ادامه آن شعر می‌گوید: «سپیده پنجره را شست» در ادامه می‌گوید: «کلاغ‌ها برگشتند» مقصود شاعر این است که آن شب، شب دردناکی بود. تازه وقتی صبح می‌شود نمی‌خواهد بگوید «پایان شب سیه سفید است». می‌گوید: «صبح که شد کلاغ‌های سیاه» به کوچه‌‌ ما آمدند. حالا به این شعر احمدی نگاه کنید: «من به تنهایی/ می‌گفتم:/ بگذارید/ آسمان در صافی شب/ متولد می‌شود/ سپیده زده بود/ که من پرده‌ها را/ کنار زدم/ من می‌خواستم/ از چهره‌‌ام پرده‌ها را/ کنار بزنم/ که صبح کامل شد». این شب و سپیده و صبح، همان شب و سپیده و صبح رحمانی است. وقتی شاعر می‌گوید: «صبح کامل شد»، مقصودش این نیست که به پیروزی کامل رسیده است و مملکت گل و بلبل شده است. احمد رضا احمدی، همین را می‌خواهد. او می‌خواهد خواننده را سر کار بگذارد و بگوید نجات‌دهنده‌ خودم هستم.

شما پیش از این در مصاحبه‌ها و مقاله‌های متعددی به شعر احمدرضا احمدی پرداخته‌اید. همانطور که اشاره کردید، کتابی هم در این باره منتشر کرده‌اید. درمجموع، ماحصل دیدگاه و حسی که به سردمدار موج نو و آثارش دارید،‌ چیست؟

ای کاش همان زمان که احمدرضا احمدی زندگی می‌کرد، این کتاب را چاپ و منتشر می‌کردم. در آن زمان سرم شلوغ بود، داشتم داستان زمانه‌ ما را می‌نوشتم و درباره‌ چند شاعر کار می‌کردم. همیشه دیر می‌شود. من شاید در میان شاعران معاصر ما، فقط احمدرضا را از نزدیک ندیدم. از این که ایشان را احمدرضا صدا می‌زنم، پوزش می‌خواهم. بعضی‌ها با آدم چنان رفتار می‌کنند که آدمی زود با این‌ها اخت می‌شود و جرأت می‌کند، آنها را با نام کوچک صدا بزند. من از سال ۵۶ شاگرد شفیعی کدکنی بوده‌ام و بعد از چند دهه‌ دوستی با ایشان نمی‌توانم ایشان را محمدرضا صدا بزنم؛ در حالی که بسیار ایشان را دوست دارم و پرورده‌ نعمات ایشان هستم. اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم؛ شعر احمدرضا را که بخوانید، خود به خود با او دوست می‌شوید. احمدرضا احمدی نه نامی از قهرمانان افسانه‌ها می‌آورد و نه در شعرش از اسطوره‌ها استفاده می‌کند و نه طنطنه‌ کلام حمیدی شیرازی را دارد. او حتی چند شعر هم درباره‌ شهید دارد. کتابی‌ را از او هم ساواک خمیر کرد ولی بعد از آن دوران پر شور و شر و شورش‌‌های اجتماعی سال ۳۲ سرش به لاک خودش بود. او از سیاست متنفر بود؛ هرچند گاه ناخواسته درگیر سیاست می‌شد .از نگاه من ، او شعر اجتماعی بسیار دارد، اما تپش حسی‌اش بالا نیست .

منبع : آرمان ملی
نویسنده : هادی حسینی نژاد

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار