| کد مطلب: ۱۰۰۰۴۶۴
لینک کوتاه کپی شد

کلیه o+ مرغوب تخفیف پای معامله

بهار اصلانی

-دکتر جان دیشب باز هم خواب میهمانی را دیدم.

+اتفاقا من هم خواب دیدم آنجا هستم. جلوی در بودم و مامی نگذاشت بیایم داخل تالار.

-اِ شما بودین دکتر؟! مامی گفت یک نفر آمده با مدرک طبابت جعلی‌‌‌ها!

دکتر سگرمه‌هایش در هم رفت و گفت: «تو که داری نتیجه درمان من‌رو روی خودت می‌بینی!»

-بله دکتر من که به شما ایمان دارم. توی این بیست باری که خوابم‌رو براتون تعریف کردم اونقدر همراه بودین که تلاش‌تون‌رو هم کردین به مهمونی بیاین و من‌رو تنها نذارین. دیشب هم جاتون خالی بود. اسکارشیندلر داشت به ون‌گوک نحوه استفاده از اپلیکیشن دیوار را آموزش می‌داد و می‌گفت: «ببین ون‌گوک حالا که تابلوهات فروش نمی‌ره، اینجا عکس کلیه چپت‌رو آپلود می‌کنی و یه کپشن خوب هم براش می‌نویسی. مثلا بنویس کم‌کارکرد بدون سنگ‌. یک عکس با نور خوب از همه زوایاش هم می‌ذاری. اگه بتونی با فیلتر B612 بگیری که سرخرگ و سیاهرگش بهتر مشخص باشه که خب طبیعتا زنگ خور آگهیت می‌ره بالاتر. من خودم دریچه میترالم رو همینجا توی دیوار فروختم. وگرنه تاحالا از گرسنگی و بدبختی مرده بودم.»

ون‌گوک گفت: «حیف که من قلب و روحم را در کارم گذاشتم و در این راه ذهنم را هم از دست دادم. اگر آنها را داشتم الان می‌توانستم همه‌شان را در دیوار بفروشم و با درآمدشان نان و رنگ و بوم بخرم.» حسین‌پناهی گفت: «صبر کن بمیری همه کارهات فروش می‌ره. من که جواب گرفتم.» هدایت گفت: «مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت می‌لولیم و به ننگین ترین طرزی در قید حیاتیم، مضحک آنجاست که تصور می‌کنیم بهترین زندگی را داریم!» خیام گفت: «صادق حتما باید وسط عیش ما بلولی؟! خوش باش دمی که زندگانی این است.» ماندلا گفت: «صادق درست می‌گه. با ادامه فــقر آزادی واقعی وجود نخواهد داشت.» رازی گفت: «ماندُلا؟» ماندلا گفت: «بله؟» رازی گفت: «صاف وایسا!» بعد خودش و خیام غش‌غش خندیدند.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار