نه تردید؛ نه تعلل
سیر تحولات منطقه و خاورمیانه بسیار سرعت گرفته است. با دومین سالگرد ۷ اکتبر و پاسخ وحشیانه اسرائیل به مواضع حماس و به طور کلی شهر غزه و کشتار غیر نظامیان و تخریب کلی شهر سرانجام سران حماس کلیات طرح را پذیرفته و مرحله اول آن بیست و یکم مهرماه با آزادی اسیران انجام شد.
برای امضای توافق آتشبس و صلح بین حماس و اسرائیل در شرمالشیخ مصر از سران بعضی از کشورها و از جمله ایران دعوت به عمل آمد اما این درخواست مورد موافقت ایران قرار نگرفت و در این نشست شرکت نکرد. به نظر میرسید که اگر ایران در مراسم امضای توافقنامه صلح حماس- اسرائیل حاضر میشد به احتمال زیاد تابوی عدم دیدار و مذاکره مستقیم ایران و آمریکا شکسته و راه برای توافق نسبتا هموار میشد. حماس نه از موضع تقابل مطلق، بلکه از موضع واقعگرایی وارد مذاکره شده و راه بقا را در مذاکره و تنظیم مجدد رابطه با جهان عرب و غرب دیده است. از دید اسرائیل این توافق یک دستاورد سیاسی محسوب میشود. دولت نتانیاهو که در داخل با بحران مشروعیت و فشار افکار عمومی روبهرو بوده، تلاش میکند بازگشت گروگانها و توقف جنگ را به عنوان پیروزی تبلیغ کند. در مقابل، ایران خود را تا حد ممکن از روند تحولات کنار کشیده و بر حمایت معنوی تاکید دارد هرچند برخی این کمتحرکی را به معنای دیگری تعبیر میکنند. حماس اکنون بهصورت رسمی در کنار میانجیگران عرب و تحت نظارت آمریکا عمل میکند و برخی کشورها تلاش دارند موجب فاصله بین ایران و حماس شوند. از منظر ژئوپلیتیک، این تحولات بیانگرگذار خاورمیانه از دوره جنگهای نیابتی به دوره جدیدی از دیپلماسی دولتمحور است. بهعبارت دقیقتر، مسأله دیگر صرفاً پایان جنگ غزه نیست، بلکه پایان یک الگوی سیاست خارجی است. الگویی که در آن تهران میکوشد از بحرانهای منطقهای برای کسب نفوذ و مشروعیت استفاده کند. خاورمیانه به سمت نظم جدیدی حرکت میکند که در آن قدرت، از توان میانجیگری، ظرفیت اقتصادی و هماهنگی با محورهای جهانی بهدست میآید. این لحظه برای جمهوری اسلامی میتواند واجد دو معنای متفاوت باشد؛ از یکسو عدم نتیجه در ستونهای راهبردی و از سوی دیگر فرصتی تاریخی برای فعالتر شدن و بازیابی ظرفیتهای ملی. در این وضعیت خطر حمله نظامی اندک است اما ادامه فشارهای سیاسی و اقتصادی افزایش خواهد یافت و احتمالا عجلهای نیز در میان نخواهد بود. در سوی دیگر ادامه مواضع و سرنوشت را به زمان سپردن، یعنی ادامه نه جنگ، نه توافق و ادامه تحریمها و یا در صورتِ بهکارگیری تدبیر سریع از سوی تهران، میتواند به فرصتی برای رسیدن به نتیجه تبدیل شود. مسیر عملی برای استفاده از این فرصت، روشن و در دسترس است: پذیرش واقعیت میدانی و باز تعریف اهداف. باید بهصراحت اعلام کرد که هدف اصلی ایران، حفظ موجودیت ملی، بازسازی اقتصاد و تضمین امنیت کشور است. این شفافسازی نخستین گام برای ورود به هر نوع گفتوگوی جدی است. در کنار این بازتعریف، استفاده از میانجیگران منطقهای و بینالمللی میتواند راهی برای رسیدن به هدف باشد. کشورهای دارای اعتبار جهانی مانند کشورهای اسکاندیناوی و به خصوص سوئیس، هند، کره جنوبی، عربستان، قطر و... ایران میتواند از همین کانالها برای شکلدهی به یک مسیر گفتوگو با غرب بهره بگیرد. باید توجه داشت که کاهش برخی فشارها، توجه به معیشت مردم و شفافیت در تصمیمگیریها، پایه هر مصالحه پایدار است. اکنون نه زمان تردید است و نه تعلل.
علیمحمد نمازی
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی
ارسال نظر