| کد مطلب: ۱۱۸۳۹۶۲
لینک کوتاه کپی شد
جایی برای دفن مردگان نیست!

مواجهه با مرگ و فراموشی در:

جایی برای دفن مردگان نیست!

آرمان ملی- بیتا ناصر: مریم نفیسی‌راد که پیشتر او را با اثر تالیفی «هادس»، ترجمه‌ آثاری چون «هزار خورشید تابان» اثر خالد حسینی، «سرزمین پرتقال‌های غمگین» اثر غسان کنفانی، «چه اتفاقی برایت افتاد؟» اثر اپرا وینفری و بروس دی پری و... نزد اهالی کتاب شناخته می‌شد، این‌بار با ترجمه رمان «جایی برای دفن مردگان نیست» از کارینا ساینس بورگو، نویسنده‌ ونزوئلایی ورود تازه‌ای به بازار کتاب داشته است.

رمانی که «در یک سرزمین خیالی آمریکای لاتین اتفاق می‌افتد؛ جایی که خشونت، فقر و یک بیماری همه‌گیر ناشناخته زندگی مردم را ویران کرده است. بیماری حافظه‌ی انسان‌ها را از بین می‌برد و به نوعی مرگ زودهنگام برای هویت و گذشته تبدیل می‌شود... » با خواندن این مصاحبه، بیشتر با ترجمه‌ جدید نفیسی‌راد آشنا می‌شوید.

این‌بار برای ترجمه سراغ رمانی تحسین‌شده از کارینا ساینس بورگو با عنوان «جایی برای دفن مردگان نیست» رفته‌اید. کدام‌یک از ویژگی‌های داستان‌نویسی او را پررنگ‌تر دیده‌اید؟ چطور؟

کارینا ساینز بورگو نویسنده‌ای است که داستان‌نویسی‌اش در مرز میان واقعیت و استعاره شکل می‌گیرد. مهم‌ترین ویژگی او توانایی‌اش در ترکیب دو عنصر است: شدت واقعیت اجتماعی و لطافت زبان شاعرانه. او گزارشگر بحران نیست، بلکه از بحران، متنی ادبی می‌سازد که همزمان خواننده را تکان می‌دهد و مسحور می‌کند. در جایی برای دفن مردگان نیست، بورگو نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از دل یک تجربه‌ی عمیقاً شخصی، رنجی جمعی و جهانی را روایت کرد. شخصیت اصلی یعنی آنجوستیاس، مادری که فرزندان نوزادش را از دست داده، به‌تنهایی بار روایت را به دوش می‌کشد. اما در واقع، او بیش از یک شخصیت است: صدای او صدای همه‌ی زنانی است که در میانه‌ی فروپاشی اجتماعی بار زندگی و مرگ را بر دوش می‌کشند.

ویژگی برجسته‌ دیگر بورگو، توانایی او در خلق مکان‌هایی است که مرز واقعیت و نماد را می‌شکنند. «کشور سوم» نمونه‌ بارز این مهارت است. این گورستان بی‌قانون، هم مکانی عینی در دل بحران است و هم استعاره‌ای از برزخ انسان معاصر. چنین فضاسازی‌ای باعث می‌شود که رمان، فراتر از روایت یک کشور خاص، معنایی جهان‌شمول بیابد. زبان بورگو نیز وجه مهمی از سبک اوست. او از استعاره‌هایی بهره می‌گیرد که بار معنایی سنگینی دارند، اما هرگز از شدت واقعیت نمی‌کاهند. جمله‌هایی مانند: «باد بوی اجساد را از کوچه‌ای به کوچه‌ دیگر می‌برد». نمونه‌ بارز این زبان است: تصویری شاعرانه که همزمان وحشت را عمیق‌تر می‌کند. به این ترتیب، پررنگ‌ترین ویژگی داستان‌نویسی بورگو را می‌توان چنین خلاصه کرد: او از دل سیاهی و مرگ، مرثیه‌ای شاعرانه می‌سازد که هم گزارش واقعیت است و هم تجربه‌ای وجودی. یکی از ویژگی‌های شاخص جایی برای دفن مردگان نیست، شاعرانگی عمیق آن است. بورگو زبانی را به کار می‌برد که بیشتر به شعر شبیه است تا به روایت نثر. اما این شاعرانگی نه در وصف مناظر زیبا یا لحظه‌های عاشقانه، بلکه در بطن فضایی تیره، مرگ‌آلود و وهمناک جریان دارد.

گفته می‌شود که بورگو در سرتاسر رمان شاعرانگی محض را در فضای ترسناک به کار می‌برد. دراین‌باره بگوئید.

شاعرانگی در این رمان چند کارکرد دارد: الف) افزایش شدت تجربه‌ حسی: وقتی آنجوستیاس از جعبه‌های کفش به عنوان تابوت نوزادان سخن می‌گوید، این تصویر شاعرانه‌ـ‌نمادین، درد را چند برابر می‌کند. چون سادگی و بی‌پناهی این استعاره بیش از هر گزارش سردی بر قلب خواننده می‌نشیند. ب) خلق حالتی آیینی و جمعی: تکرار تصاویر مرگ و خاک، لحن رمان را به مرثیه‌ای جمعی بدل می‌کند. خواننده در جایگاه کسی قرار می‌گیرد که در مراسمی سوگوارانه شرکت کرده است. ج) ایجاد فاصله و نزدیک‌شدن همزمان: شاعرانگی باعث می‌شود خواننده هم از شدت واقعیت فاصله بگیرد و هم عمیق‌تر درگیر آن شود. زیبایی زبان، وحشت را تحمل‌پذیرتر می‌کند، اما در همان حال آن را ماندگارتر هم می‌سازد. برای مثال، آنگوستیاس در جایی می‌گوید: «مرگ مثل باران بود؛ روی همه می‌ریخت». این جمله، هم زیباست و هم ترسناک. باران استعاره‌ای است آشنا و شاعرانه، اما وقتی با مرگ پیوند می‌خورد، هراسی عمیق می‌آفریند. بنابراین، شاعرانگی در این رمان تزئین نیست، بلکه ابزار اصلی روایت است. بدون آن، شدت وحشت و عمق تراژدی به این حد نمی‌رسید.

درباره‌ی موضوع‌، درونمایه‌ و طرح داستان «جایی برای دفن مردگان نیست» بیشتر توضیح دهید. فکر می‌کنید مهمترین دغدغه‌های نویسنده در این کتاب، پرداختن به چه مسائلی بوده است؟

موضوع اصلی رمان، مواجهه‌ انسان با مرگ و فراموشی در دل یک جامعه‌ فروپاشیده است. این مواجهه در سطح فردی با آنجوستیاس آغاز می‌شود و در سطح جمعی به وضعیت یک ملت گسترش می‌یابد. درون‌مایه‌های مهم رمان عبارت‌اند از: مرگ به‌عنوان حضوری روزمره و فراگیر، فراموشی به‌عنوان خطری بزرگ‌تر از مرگ، تبعید و مهاجرت به‌عنوان سرنوشت ناگزیر، مقاومت به‌عنوان تنها امکان زیستن. طرح داستان به ظاهر ساده است: انگوستیاس، زنی که فرزندانش را از دست داده، در میانه‌ی خشونت و هرج‌ومرج به دنبال مکانی برای دفن و معنایی برای ادامه‌ حیات می‌گردد. او در مسیرش با شخصیت‌هایی چون ویسیتاسیون سالازار، گورکنی که اجساد را به خاک می‌سپارد، روبه‌رو می‌شود. این سفر بیرونی، همزمان سفری درونی است؛ سفری از رنج فردی به درکی عمیق‌تر از رنج جمعی و انسان معاصر. «کشور سوم» به‌عنوان گورستان بی‌قانون، نقطه‌ی اوج طرح داستان است. مکانی که نه خانه است و نه مقصد، بلکه برزخی میان بودن و نبودن. این طرح ساده اما عمیق، به رمان ساختاری آیینی می‌دهد.

بورگو در این اثر و در موضوعاتی که به آن اشاره کردید، در واقع چه مفاهیم و پیامی را ارائه می‌دهد؟

بورگو در این رمان مفاهیم متعددی را مطرح می‌کند: مرگ و فراموشی: او نشان می‌دهد که ترس حقیقی نه از مرگ، بلکه از فراموشی است. همان‌طور که ویسیتاسیون سالازار می‌گوید: «اگر به خاک نسپاریمشان، انگار هرگز نبوده‌اند». قدرت و فساد: شهردار، فرماندار و «بی‌قاعده‌ها» تجسم قدرتی هستند که از مرگ مردم تغذیه می‌کنند. مرگ در این رمان نه یک رویداد طبیعی، بلکه ابزاری سیاسی است. زن و مقاومت: بار اصلی روایت بر دوش زنان است. انگوستیاس با روایت، و سالازار با دفن اجساد، حافظان حافظه‌اند. این پیام رمان روشن است: زنان، ستون‌های مقاومت در برابر فراموشی‌اند. ادبیات به‌عنوان مقاومت: خودِ رمان نیز این پیام را می‌دهد که نوشتن و روایت کردن شکلی از مبارزه است. در جهانی که مردگان حتی جایی برای دفن ندارند، کلمات می‌توانند خاکی باشند که بر یاد آنان ریخته می‌شود.

به نظر شما «جایی برای دفن مردگان نیست» تا چه میزان داستان جامعه‌ امروز و مسائل پیرامون آن بوده و انسان امروزی در ارتباط است؟

رمان بورگو اگرچه ریشه در بحران ونزوئلا دارد، اما فراتر از مرزهای جغرافیایی معنا می‌یابد. انسان امروز در هر کجای جهان با مسائلی مشابه روبه‌روست: مهاجرت اجباری، بی‌خانمانی، تبعید، و تجربه‌ی خشونت دولتی یا شبه‌نظامی. آنگوستیاس می‌تواند تصویر هر مادری باشد؛ چه در کاراکاس، چه در حلب، چه در غزه. درد او جهانی است چون فقدان فرزند، بی‌خانمانی و ترس از فراموشی مرزی نمی‌شناسند. «کشور سوم» نیز استعاره‌ای است که به سادگی به اردوگاه‌های پناهندگان، گورستان‌های بی‌نام مهاجران در مدیترانه، یا حتی شهرهای فروریخته در جنگ‌های معاصر تعمیم می‌یابد. به همین دلیل، رمان بورگو بیش از یک داستان محلی، بازتابی از بحران‌های جهانی امروز است.

همان‌طور که اشاره شد «جایی برای دفن مردگان نیست» داستان مهاجرت، مرگ و سوگواری و استقامت است که در فضایی وهم‌آلود روایت می‌شود. از این منظر درباره‌ بهره‌مندی از ژانر و کارکردهای آن برای روایت این داستان توضیح دهید.

بورگو در روایتش از ترکیبی از رئالیسم اجتماعی و رئالیسم جادویی بهره می‌گیرد. این آمیزه باعث می‌شود که جهان او هم ملموس باشد و هم وهمناک. طاعونی که حافظه را می‌بلعد، استعاره‌ای وهم‌آلود است، اما بازتاب واقعی جامعه‌ای است که مردمش تاریخ و هویتشان را از دست می‌دهند. گورستان کشور سوم، مکانی واقعی به نظر می‌رسد، اما در عین حال تمثیلی از برزخ انسان است. این ژانر و فضاهای وهمی، به رمان عمقی چندلایه می‌دهند. خواننده هم با واقعیت اجتماعی روبه‌روست و هم با استعاره‌های فلسفی. این انتخاب ژانری باعث می‌شود که رمان نه تنها به بحران ونزوئلا بپردازد، بلکه به تجربه‌ی انسان معاصر در کلیت خود اشاره کند.

رمان بورگو اگرچه ریشه در بحران ونزوئلا دارد، اما فراتر از مرزهای جغرافیایی معنا می‌یابد. انسان امروز در هر کجای جهان با مسائلی مشابه روبه‌روست: مهاجرت اجباری، بی‌خانمانی، تبعید، و تجربه‌ی خشونت دولتی یا شبه‌نظامی

با توجه به موضوع، فضا و موقعیت‌های این کتاب و همچنین نوع روایت آن، از تجربه‌ ترجمه‌ این اثر بگوئید.

ترجمه‌ این رمان تجربه‌ای دشوار و در عین حال لذت‌بخش برایم بود. دشوار از آن جهت که زبان بورگو پر از استعاره‌های شاعرانه و تصاویر مرگ‌آلود است. هر جمله ترکیبی از زیبایی و وحشت است، و یافتن معادل‌هایی که این دو را همزمان منتقل کنند، کار ساده‌ای نبود. برای مثال، ترجمه‌ی جمله‌ی: «مرگ مثل باران بود؛ روی همه می‌ریخت». باید هم سادگی باران را حفظ کند و هم سنگینی مرگ را منتقل سازد. یا در تصویری دیگر: «جعبه‌های کفش تابوت‌های کوچک من بودند». من باید هم بی‌پناهی تصویر و هم تکان‌دهندگی آن را بازآفرینی می‌کردم. اما در عین حال، ترجمه‌ی چنین متنی فرصتی بود برای تجربه‌ی زبانی تازه. من می‌بایست میان زبان گزارش و زبان مرثیه پلی می‌زدم، استعاره‌های جدید خلق می‌کردم و مرزهای زبان فارسی را گسترش می‌دادم. ترجمه‌ی این اثر نه تنها یک کار فنی، بلکه تجربه‌ای عاطفی و وجودی بود؛ نوعی سوگواری با کلمات. جایی برای دفن مردگان نیست رمانی است که از دل بحران ونزوئلا زاده شده، اما معنایی جهانی دارد. ویژگی داستان‌نویسی بورگو، شاعرانه‌کردن وحشت است. موضوع و طرح داستان حول مرگ و فراموشی می‌چرخد و پیام نهایی آن این است: تنها راه مقاومت، روایت و یادآوری است. این رمان بازتابی از جامعه‌ی امروز است؛ جامعه‌ای پر از مهاجر، تبعیدی و بی‌خانه. با بهره‌گیری از ژانرهای رئالیستی و وهم‌آلود، بورگو فضایی می‌آفریند که هم واقعی و هم استعاری است. ترجمه‌ی آن تجربه‌ای دشوار اما ارزشمند است؛ چراکه من نیز در این فرآیند به پاسدار حافظه بدل شدم. در نهایت، رمان بورگو مرثیه‌ای است برای انسان، اما مرثیه‌ای که خود بدل به سرود مقاومت می‌شود.

در پایان، آیا خبر تازه‌ای هم برای مخاطبانتان دارید؟

ان‌شاءا... دو رمان از نویسنده‌ مصری احمد خالد توفیق با نام‌های فال روزانه (حظک الیوم) و یوتوپیا (یوتوبیا) با ترجمه من منتشر می‌شود. رمانِ رفقای من تازه‌ترین اثر فردریک بکمن را از زبان انگلیسی ترجمه کرده‌ام و کارهای انتشارش دارد انجام می‌شود. در حال نگارش رمان خودم در ژانر علمی‌تخیلی هستم.

 

 

 

 

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار