گزارش «آرمان ملی» از دومین شهید محیطبان گلستانی در سال جاری
پارک گلستان، شکارگاه دومین محیط بان شد
آرمان ملی – شفق محمدحسینی: پیکر محمودشهمرادی در حالی روز جمعه، در مینودشت استان گلستان تشییع شد، که هنوز محیط بانان پارک ملی گلستان، داغدار کاظم مصدق بودند، که همین چندماه قبل، به دلیل اصابت گلوله مستقیم شکارچیان، جان عزیزش را از دست داد. هربار اتفاقی تلختر از دیگری، دل طبیعت و حافظانش را میلرزاند و خانواده بزرگ ایران را داغدار عزیزانی میکند، که تنها گناهشان، حفاظت از طبیعتی است، که زیست بوم همه مردمان این سرزمین است. هر ذره خاکی که از دست میروند و هر حیوانی که غیرقانونی شکار میشود، زیست یک منطقه و ساکنانش را با تبعاتی جبران ناپذیر روبهرو میکند. صدای این حافظان طبیعت را که جان عزیزشان را در دست میگیرند، و در دل تاریکی و سکوت طبیعی ناهموار، تپهها و سنگلاخها را پشتسر میگذارند، تا آنکه به جان این طبیعت افتاده است را دستگیر کنند، کسی نمیشنود.

حالا محیط بانی بهخصوص در پارک ملی گلستان، شبیه به قماری شده است برای محیط بانانی که زندگیشان را در درست گرفتهاند و در دست دیگر سلاحی را به همراه دارند، که به آنها اجازه شلیک نمیدهد. این درحالی است که شکارچیان غیرمجاز، به راحتی زل میزنند در چشمان حافظان طبیعت و شلیک میکنند به سمت محیط بانی که در دل شب، با کمترین امکانات و تجهیزات، مشغول حفاظت از مناطقی گاه صعب العبور هستند.
پیکر محیط بان کشته شده در حادثه پارک ملی گلستان، که پس از کاظم مصدق که در اردیبهشت ماه، براثر شلیک مستقیم شکارچی متخلف جان باخت، روز جمعه (۱۷ مرداد ماه) در شهرستان مینو دشت استان گلستان تشییع و به خاک سپرده شد.
این مراسم روز جمعه (۱۷ مرداد ماه) درروستای«الفجر» از توابع بخش مرکزی شهرستان مینودشت برگزار شده است.
مرحوم شهمرادی بعدازظهر روز چهارشنبه ۱۵ مردادماه در درگیری با شکارچیان غیرمجاز در منطقه حفاظت شده پارک ملی گلستان مورد اصابت گلوله مستقیم یکی از شکارچیان مُتخلف قرار گرفت و در همان لحظه به شهادت رسید. این درحالی است که هیچ کدام از مسئولان پارک ملی گلستان، حاضر به گفتوگو دراین باره نشدند و اطلاعات بیشتری را در اختیار ما نگذاشتند. به محیط بانان هم گفته شده بود که صحبتی نکنند. هرچند حالشان بدتر از آن بود که بخواهند کلمهای بر زبان بیاورند.
«محمود شهمرادی»، دومین شهید پارک ملی گلستان پس از شهید «کاظم (یاسر) مصدق» در سال جاری است که به دست شکارچیان غیرمجاز و با شلیک مستقیم گلوله جانباخته است.
درست در ساعت پنج عصر بود
فیلمی در فضای مجازی پخش شده است، که محیط بانان دیگر را در کنار پیکر بیجان محمود شهمرادی که صورتش را به دستمالی فروپوشیدهاند، نشستهاند و درخواست حمایت دارند، اما کسی صدایشان را نمیشنود و تنها پیام تسلیتی بعد از مرگشان و بازدید از خانوادههای داغدار، تنها کاری است که از عهده مسئولان برمیآید. حوالی پنج عصر، درست در ساعت پنج عصر 15مرداد بود، که محیط بانی دیگر به دلیل درگیری با شکارچیانی که بیهیچ واهمهای اقدام به شلیک به محیط بانانی میکنند، که هیچ جرمی ندارند، جز پاسداری از طبیعت. حالا دیگر کارد به استخوانشان رسیده است، نه حقوق آنچنانی دارند و نه یک دقیقه آرامش؛ این نتیجه کار در محیطی سخت است، که نه تنها برایشان هیچ امتیازی قائل نیست، که مجبور به تن دادن حداقلی حقوق و مزایا هستند.
محیط بانان دل و دماغ گفتوگو کردن ندارند. با هرکدامشان که تماس میگیرم، میگویند حرف تازهای برای گفتن نداریم. مسئولان خودشان میدانند که مشکل از کجاست و چه راهکاری باید اندیشیده شود و چه تصمیمهایی گرفته شود. اینکه ما مدام این حرفها را تکرار نمیکنیم دردی را دوا نمیکند. نه همکاران شهیدمان را زنده میکند و نه از شهادت محیطبان بعدی در مواجهه با شکارچی بعدی، که اسلحه به دست، در چشمان محیطبان زل زده و ماشه را میچکاند دارد. نه او کوچکترین تردیدی به دلش راه میدهد و نه تضمینی برای اینکه نفر بعدی هرکدام از ما باشیم هست.
کمبود نیرو
پارک ملی گلستان با وسعت 92 هزار هکتار به گفته مسئولانش تنها با 31 محیطبان میگردد. این 31 محیطبان هم 15 روز هستند و 15 روز نیستند. از این تعداد هم ممکن است که یکی گرفتار یا بیمار شود و نتواند همان 15 روز را هم در منطقه باشد.
حالا این 15 نفر چگونه میخواهند در 92 هزار هکتار پایش منطقه را انجام دهند؟ این سوالی است که سالهاست از دست اندرکاران محیط زیست ایران و نهادهای مرتبط با آن پرسیده میشود، اما همچنان کسی پاسخی برایش ندارد. با این تعداد شهادت نیروهایی که هرکدام خانه و خانوادهای داشتند که حالا شب و روز، نگران جان عزیزان خود هستند، که به سلامت به خانه بازمیگردند یانه. همه این مسائل در کنار تجهیزاتی که اصلا وجود ندارد! محیطبانان با دست خالی از طبیعتی دفاع میکنند، که حتی برای ورود به آن به سادهترین ابزار هم تجهیز نیستند.
حالا مسئولان به پیام تسلیت فرستادن و بازدید از خانوادههایی که هنوز داغدار عزیزشان هستند هم عادت کردهاند. انگار از دست هیچکسی کاری برنمیآید، برای فرمان ایست دادن به شکارچیانی که بیترس از عقوبت شلیکی که گریبانشان را خواهد گرفت، ماشه را میچکانند. شکارچیانی که شاید آنقدر در چشمان شکار خود زل زدهاند وبوی خون سرخ شکار در مشامشان مانده است، که دیگر برایشان تفاوتی ندارد، قربانی یک آهوی بیقرار باشد، تا انسانی که خانوادهاش چشمشان به در است، تا از راه برسند. با شهادت دومین محیطبان پارک ملی گلستان در ماههای اخیر، حالا طبیعت هم به سوگ قهرمانانش نشسته است. قهرمانانی که نامشان در هیچ کتاب درسی نیست و در خاموشی شبها و تاریکی که از آن ترسی نداشتند، زل زدند در چشمان مرگ و جانشان را در حالی از دست دادند، که به گفته محیطبانان میشود با الزام به قوانین سفت و سختتر، کاری کرد تا دیگر بالای سر جنازههای همشهریان و همکارانمان زار نزنیم. کاری که میشد انجام شود اما نشد. و باز پیکری دیگر، در میان شلوغی جمعیتی تشییع شد. کاش یادمان نرود چشمان نگران محیطبانانی را که حالا در هر شیفت کاری خود، انگار از مرگ میگریزند و خانوادههای آنها، چشمهایشان هر شب به در دوخته میشود، تا خانوادهای دیگر، عزادار مردش نشود. کاش حواسمان به کودکانی باشد که این چندماه، پدرانشان را از دست دادند و تسلیت گفتن و تسلی دادن، جای پدر از دست رفته برای همیشه آنها را نمیگیرد.
ارسال نظر