توافقی بسیار دشوار
روابط میان ایران و ایالات متحده آمریکا در طول چهار دهه گذشته، از جنس ویژهای بوده است؛ نه تنها پرتنش، بلکه متأثر از گرههایی تاریخی، ایدئولوژیک و ساختاری که هرگونه تعامل یا گفتوگوی سازنده را به امری دشوار، زمانبر و شکننده تبدیل کرده و دو طرف نسبت بههم بیاعتماد شدهاند.
اکنون که برای رسیدن به توافق دور جدیدی از مذاکرات ایجاد شده، گفتوگوها به واسطه عمان انجام میشود. این سطح از بیاعتمادی، در کنار اظهارنظرهای غیر اصولی و نیندیشیده درباره ایران، فضای مذاکرات را تیره کرده است. بسیاری از مقامات نظامی و امنیتی ایران با حساسیت بالا نسبت به مواضع ترامپ واکنش نشان میدهند؛ چنانکه در جریان سفر اخیر وی به عربستان، قطر و امارات، بسیاری از مسئولان ایرانی، بدون تأخیر، جملات او را محکوم کرده و حملاتی رسانهای را ترتیب دادند. اگر این روند ادامه داشته باشد، میتواند نشاندهنده نوعی بیمیلی به نزدیکشدن و ناتوانی در مدیریت اختلافات تعبیر شود. در واقع، ترامپ همچنان با ذهنیت یک تاجر و مدیر بنگاه اقتصادی، با مقوله سیاست خارجی برخورد میکند و تفاوت میان ریاستجمهوری ایالات متحده و مدیریت یک تجارتخانه را درک نکرده است. او بارها درباره برنامه هستهای ایران، عملکرد هیاتهای مذاکرهکننده، و سیاستهای منطقهای ایران اظهارنظر کرده، بیآنکه به پیچیدگیها و ظرایف دیپلماسی توجه کند. این رویکرد، بهویژه در شرایطی که مذاکرات بسیار حساس و شکننده هستند، میتواند بهراحتی تمام مسیر را به بنبست بکشاند. افزون بر این، نمیتوان از نقش تخریبی رژیم اسرائیل و شخص نخستوزیر آن غافل شد. با این حال، راهحلهای منطقی و عاقلانهای برای عبور از این وضعیت دشوار وجود دارد. به اعتقاد نگارنده، ابتدا باید شناخت متقابل ایران و آمریکا از یکدیگر بهروزرسانی شود. تصویری که مقامات دو کشور از هم دارند، اغلب مبتنی بر دادههایی قدیمی، کلیشهای و تحریفشده است. در گام بعد، شرایط منطقهای باید با دقت بیشتری تحلیل شود. ایران و آمریکا هر دو منافع راهبردی در منطقه دارند و رقابت میانشان در کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان و یمن ادامه دارد. اما راهحل این منازعه را نباید صرفاً در اعمال قدرت سخت یا تحریم و فشار جستوجو کرد، بلکه نیازمند نگاهی همهجانبه، چندبُعدی و همراه با مدارا است. در مورد مسئله هستهای نیز، اگر نگرانی اصلی غربیها، بهویژه آمریکا، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است، باید پذیرفت که راهحل آن در نابودی کامل زیرساختهای هستهای ایران نیست. چنین درخواستی زیادهخواهانه تلقی میشود و به جای اعتمادسازی، به تحقیر و تحریک ایران میانجامد. ایران در چارچوب برجام، غنیسازی ۳ تا ۴ درصدی را پذیرفت و تحت شدیدترین نظارتها قرار گرفت. طبیعی است که اگر ایران به غنیسازی نیاز نمیداشت آن را انجام نمیداد. مذاکرات معطوف به نتیجه و بدون اتلاف وقت، از الزامات اساسی برای پیشبرد مسیر صلح است. ایران و آمریکا در نهایت باید با پذیرش تفاوتها و درک واقعبینانه از ضرورتهای امروز، گامهایی محتاطانه اما جدی در مسیر بازسازی اعتماد بردارند. نکته مهم دیگر، هشدار اقتصادی نهفته در سفر اخیر ترامپ به سه کشور ثروتمند منطقه است. برخلاف سنت معمول که روسای جمهور آمریکا سفرهای منطقهای خود را با اسرائیل آغاز میکردند، اینبار محور سفر بر اقتصاد و سرمایهگذاری استوار بود و اسرائیل از برنامه حذف شد. امضای قراردادهای چند صد میلیارد دلاری میان آمریکا و کشورهای حاشیه خلیجفارس، زنگ خطری جدی برای ایران است. کشوری که قرار بود بر اساس سند چشمانداز، از همسایگان خود پیشی بگیرد، اکنون در حال عقبماندن از قافله سرمایهگذاری و تجارت جهانی است. اما همهچیز هنوز از دست نرفته است. طراحی بسته اقتصادی ۱۰۰۰ میلیارد دلاری توسط تیمی نخبه در ایران و ارائه آن در میز مذاکرات، نشانهای امیدوارکننده است. این اقدام نشان میدهد که ایران توانسته نیاز و ذائقه طرف مقابل را بشناسد و در صورت رسیدن به توافق، ظرفیت تغییر جدی در مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را دارد. با چنین بستری، نهتنها میتوان از بنبست فعلی عبور کرد، بلکه زمینه ارتقای روابط به سطحی راهبردی نیز وجود دارد.
* علیمحمد نمازی
فعال سیاسی
ارسال نظر