کاش توافق نشود اگر...
این روزها یکی از اصلیترین صحبتها در محافل مختلف بهخصوص در کف خیابان و بین مردم عادی، بحث مذاکرات بین ایران و آمریکا و اتفاقاتی است که بعد از به نتیجه رسیدن این مذاکرات خواهد افتاد.
عموم افراد با خوشبینی به این مذاکرات نگاه میکنند و نتیجه آن را توافقی مثبت بین دو کشور پیشبینی کرده که به ایجاد تحول و دستاوردهای عظیم اقتصادی منجر خواهد شد و حتی ماحصل آن را تبدیل شدن ایران به یکی از بهترین و قویترین اقتصادهای منطقه و مرفهترین کشورهای جهان میدانند. نشانه تاثیرگذاری محسوس این مذاکرات را هم کاهش ۲۰ درصدی قیمت دلار در پی چند جلسه مذاکره عنوان کرده و حتی تخمین دلار زیر ۵۰ هزار تومان را اولین خبر بعد از توافق دانستهاند. اینها نظرات مردم و کسبه خرد است که حتما شما هم نمونههای فراوان آن را در این چند روز دیدهاید اما در نقطه مقابل، افراد دیگر و کسبهای که در بطن بازار هستند موضوع را از زاویهای متفاوت بررسی میکنند، آنان دلار ۵۰ یا ۶۰ هزار تومانی را اتفاق غیرقابل دسترسی نمیدانند اما متفقالقول میگویند که شیب کاهش قیمتها بسیار کندتر از شیب کاهش قیمت دلار خواهد بود. در بین سازندگان و دلالان مسکن طی این چند روز صحبتهای جالبی مطرح میشود که با خوشحالی از کاهش قیمت دلار صحبت میکنند و نتیجه این کاهش قیمت را سرازیر شدن پولهای مردم به سمت خرید مسکن و جهش خیرهکننده قیمت مسکن تا پایان سال میدانند. اگر به فرض ابتدای مطلب که توافق مثبت و تسهیل امور اقتصادی بهواسطه آن بود برگردیم و آن را مدنظر بگیریم، بررسی میکنیم چرا نباید آنقدر هیجانزده با این توافق برخورد کرد و چرا این توافق یکدهم چیزی هم که تصور میشود در زندگی مردم عادی و اقشار غیرمرفه تاثیری نخواهد داشت: ۱- طبق شنیدهها و مطالبی که در رسانهها ردوبدل میشود، پیشنهاد ایران برای آمریکا برای سرمایهگذاری کلان در صنایع نفتوگاز، هواپیمایی و... است. در تمامی دنیا چنین صنایعی جزو دستهای محسوب میشوند که هزینه ایجاد آنان نسبت به تعداد ایجاد شغل، بسیار بالا بوده و بهطور مشخص جزو صنایع اشتغالزا که به کاهش بیکاری کمک کنند محسوب نمیشوند زیرا این هزینه بالا در بخشهای پاییندستی و بالادستی این صنایع نسبت به سایر حوزهها بالاتر است، بهطور مستقیم و غیرمستقیم تاثیر محسوسی بر کاهش آمار بیکاری نخواهند داشت و از طرف دیگر در هر سطحی نیاز به سرمایهگذاری بسیار زیاد دارد که مختص قشر مرفه جامعه و شرکای اقتصادی بسیار ثروتمند است. ۲- اگر به آمریکاییها اجازه داده شود مستقیم و با پیمانکاران خرد و کلان آمریکایی و کثرت نیروهای خودشان وارد صنایع ایران شوند و نیروهای ایرانی در سطوح مختلف، نتوانند مشارکتی در بخشهای اقتصادی، فنی و... داشته باشند منجر به سرخوردگی خواهد شد و قطعا تهدیدی برای امنیت و استقلال ایران خواهد بود. ۳- اگر آمریکاییها فقط بهعنوان سرمایهگذار وارد ایران شوند و مجبور باشند برای انجام امور مختلف از پیمانکاران و نیروهای ایرانی استفاده کنند (که حرکتی مرسوم و منطقی است) باید با نظارت دولت و مشورت هلدینگهای بزرگ اقتصادی، پیمانکاران خود را تعیین کنند و از آنجا که پیمانکاران و هلدینگهای بزرگ حال حاضر ما، بیشترشان بهواسطه اقتصاد رانتی و در نقش کاسبان تحریم به چنین جایگاهی رسیدهاند، مسئولیتهای جدید بعد از توافق را همانها بهدست خواهند گرفت و کاسبان تحریم در لباس جدید به کاسبان توافق تبدیل خواهند شد، عنان امور را در دست خواهند گرفت و داستان دیروز و امروز در قالبی جدید، فردا هم ادامه پیدا خواهد کرد. 4- فرض بعدی این است که آمریکاییها وارد ایران شوند و در عین اینکه سرمایهگذاری کنند، اختیار انتخاب پیمانکار و شرکای اقتصادی و فنی خود را از بین پتانسیلهای داخل ایران بر عهده بگیرند و سیستم نظارتی داخلی تنها کنترل کننده آنان باشد. اول اینکه چنین حالتی بهخاطر تخاصمی که بین دو کشور محسوس است و مشکلات فراوانی که بینشان وجود دارد قابل اجرا نخواهد بود. از طرف دیگر شرکتهای آمریکایی قطعا تحت کنترل دولت ترامپ و مشاوران و همکارانش که در این دوره بیشتر آنان مثل خود او جزو ثروتمندان و فعالان اقتصادی هستند با نگاه سرمایهدارانه به انتخاب شریک ایرانی خواهند پرداخت و از آنجا که فردی مثل ترامپ در هر جایگاه حقیقی و حقوقی، منفعت مادی اولویت اول و آخر اوست، شرکای ایرانی ثروتمند مثل خودش را انتخاب خواهد کرد تا زودتر و بهتر به سود سرمایهگذاری خود دست پیدا کند و همانطور که اشاره شد بیشتر قدرتمندان اقتصادی ایران، حلقهای مشخص هستند که در هر شرایطی در زمین بازی اقتصاد حاضر شده و حتی دولت را هم مجبور به همکاری میکنند و حتی برخی از آنها در حالی که پرونده فساد اقتصادی آنان مفتوح است و در حال گذراندن محکومیت هستند با افتخار قراردارد چند ده هزار میلیارد تومانی با دولت منعقد کرده و میگویند سالی خواهیم داشت که قدرت اقتصادی جایگزین قدرت سیاسی میشود! پس این فرضیه هم تنها به قدرتمندتر شدن رانتیها کمک خواهد کرد و سلطه آنان بر اقتصاد را افزایش خواهد داد. با تمام این اوصاف و فرضیات، ایجاد توافقی مثبت، باعث آغاز بهبود فرآیندها و شرایط مختلف خواهد شد و در ابتدا هم بهواسطه موج روانی مثبت بهصورت مقطعی منجر به بهبود آسایش و آرامش جامعه میشود اما اگر دولت و مسئولین با همین فرمان جلو بروند، جلوی ثروتمندان رآنتیرا نگیرند و فضا را برای کسبوکارهای کوچک و متوسط فراهم نکنند، قطعا وضعیت فردا به لحاظ اختلاف طبقاتی، تجمیع ثروت، میزان فقر و... سختتر از امروز خواهد شد.
* امید علیبابایی
پژوهشگر
ارسال نظر