داستان تلخ ایران در رقابت کریدورها
کریدورها در قرن بیستویکم، دیگر صرفاً مسیرهای حملونقل نیستند؛ آنها بازیگران خاموش قدرت، تجارت و امنیتند. کشوری که در مسیر کریدورها قرار دارد، فقط کالا و انرژی منتقل نمیکند، بلکه سیاست و قدرت نیز جابهجا میکند. ایران با قرار گرفتن در قلب فلات اوراسیا، در موقعیتی نشسته است که میتوانست آن را به «هاب» همهچیز بدل کند: از ترانزیت کالا گرفته تا گاز، برق، اینترنت و حتی مسافر. اما امروز با تأسف، بیشتر نقشههای ترانزیتی جهان، یا ایران را دور میزنند یا نقش آن را کمرنگتر از آنی ترسیم میکنند که جغرافیایش ایجاب میکرد. ایران با استقرار بنادر مهمی در امتداد خلیج فارس و دریای عمان، جایگاه ترانزیتی برجستهای دارد. بازیگران اصلی منطقه یکییکی بجد برخاستهاند. ترکیه با اتصال به اروپا و قفقاز، تبدیل به مسیر میانی آسیا ـ اروپا شد. آذربایجان با ساخت خط باکو ـ تفلیس ـ قارص، بخشی از قطارهای چین به اروپا را از خود عبور میدهد.
امارات با بندر جبلعلی، مسیر اصلی توزیع کالاست. عربستان با مشارکت در کریدور IMEC، میخواهد بازیگر کلیدی هند به اروپا شود. عراق بندر فاو را با سرمایه میلیاردی احیا کرده تا تجارت جنوب خلیجفارس را از ایران منحرف کند. حتی اسرائیل، در تریبون سازمان ملل، نقشهای به جهانیان نشان داد که در آن کریدور پیشنهادیاش فقط تضعیف ایران بود. در چنین شرایطی، دولتهای منطقه با مشارکت قدرتهای جهانی (از آمریکا تا چین) مسیرهایی میکشند که ایران را، نه در مرکز، بلکه در حاشیه قرار میدهد. IMEC، کریدور هند ـ خاورمیانه ـ اروپا، رسماً اعلام شده است. این یعنی هند دیگر منتظر INSTC نخواهد ماند؛ آنها از دریای عرب، به عربستان و اسرائیل و ترکیه وصل میشوند. و این یعنی ایران، با همه هیمنه جغرافیاییاش، عملاً کنار گذاشته شده. دلیل این عقبماندگی چیست؟ یک فهرست بلندبالایی میتوان نوشت که هم فرصتسوزند و هم رقیبساز:
عدم ثبات در سیاست خارجی، همراه با دیپلماسی اقتصادی ناتوان و منزوی؛
تأخیر در تکمیل پروژههای کلیدی (مانند رشت ـ آستارا، خواف ـ هرات)؛ یا بیثباتی در تصمیمگیری
ی تحریمهای اقتصادی و بانکی که سرمایهگذاری در زیرساخت را دشوار کردهاند؛ تحریمهای مزمن و بیپایان
نا آگاهی از ضرب آهنگ توسعه جهانی
فساد و ناکارآمدی در اجرای پروژهها و ضعف در استانداردهای بینالمللی لجستیکی و فنی
و خطرناکتر از همه، توهم ژئوپلیتیکی.
یکی از باورهای غلط در ادبیات سیاستگذاری ایران، این است که موقعیت جغرافیایی ارزش ذاتی دارد و جهان ناگزیر است روزی به اهمیت آن پی ببرد. این توهم، نهتنها موجب غفلت از تحولات محیطی شده، بلکه ایران را در موضع انفعالی نگه داشته است. نقشه کریدورها در قرن ۲۱ بیش از آنکه بر مبنای جغرافیا باشد، بر اساس اراده سیاسی، قدرت تعامل، ظرفیت لجستیکی، و امنیت سرمایهگذاری بازطراحی میشود. کشورهایی مانند امارات، ترکیه، آذربایجان و حتی عراق، بدون داشتن وسعت ایران یا منابع آن، با تکیه بر سیاستگذاری هدفمند و مشارکت بینالمللی، به بازیگرانی کلیدی در مسیرهای جدید جهانی بدل شدهاند. این توهم که «ما در بهترین نقطه جغرافیایی هستیم، پس دنیا مجبور است با ما کار کند»، بزرگترین خیانت فکری به ملت ایران است. دنیا امروز مجبور نیست با هیچکس کار کند و اگر کشوری ناامن، تحریمشده، غیرشفاف و بدون برنامه باشد، بهسادگی دور زده میشود.
کریدور زنگزور اگر عملیاتی شود، ترکیه و آذربایجان را به یکدیگر متصل کرده و عملاً ترانزیت شرق به غرب در قفقاز جنوبی را بدون نیاز به ایران کامل میکند. این مسیر بخشی از طرح بزرگتر اتصال آسیای مرکزی به اروپا از طریق شبکههای جادهای و ریلی است که به کریدور میانی معروف است. و ایران؟ هنوز منتظر تکمیل یک خط ۱۶۵ کیلومتری رشت ـ آستارا است؛ خطی که اگر بود، میتوانست روزانه هزاران تن کالا را بین اروپا، روسیه و هند عبور دهد. هنوز درگیر توافق با هند درباره چابهار است؛ بندری که میتوانست دروازه ورود جنوب آسیا به آسیای مرکزی باشد. هنوز برای برق صادراتی با همسایگان درگیر است. هنوز خطوط گاز به پاکستان و عراق ناتماماند. هنوز در دنیای ۲۰۲۵، تصور میکنیم «جغرافیا کافی است». اما آینده، به آنهایی تعلق دارد که تصمیم میگیرند، اجرا میکنند، و در رقابت میدوند. ما سالهاست ایستادهایم. و ایستادن، در دنیای در حال دویدن، یعنی عقبماندن. کریدورها مسیرهای بیجان هندسی نیستند؛ آنها حاصل پیوند سیاست، ثبات، سرمایه و تصویر جهانی یک کشورند. کشورهایی که میخواهند بخشی از مسیر اصلی مبادلات جهانی باشند، ابتدا باید بخشی از نقشه اعتماد جهانی شوند. ایران اما، در سالهای گذشته، نهتنها از این نقشه حذف شده، بلکه با اصرار بر سیاستهای فرسایشی، حتی دوستان بالقوهاش را نیز از خود دور کرده است. کریدورهای جهانی همچون ریلهایی هستند که اگر ایران در طراحی و بهرهبرداری آنها شرکت نکند، مسیرها تثبیت خواهند شد و دیگر جابهجایی ممکن نیست.
در میان مدیران و سیاستگذاران، هنوز این ایده فریبنده وجود دارد که «ما آنقدر مهم هستیم که دیگران مجبورند با ما کار کنند». اما نه، دنیا دیگر بر اساس اجبار جغرافیا تصمیم نمیگیرد. دنیا بهسوی سرعت، امنیت و اعتماد میرود. کشوری که زیرساخت تکمیلشده، ثبات سیاسی، نهادهای شفاف و تعامل با جهان نداشته باشد، هر چقدر هم در مرکز نقشه باشد، از مسیرهای اصلی حذف خواهد شد. کدام دولت در دنیا حاضر است میلیاردها دلار بار یا انرژی را از کشوری عبور دهد که در معرض تحریمهای بانکی، سیاسی، و حتی امنیتی است؟ چگونه میتوان انتظار داشت هند، اروپا، چین، یا حتی روسیه بهطور کامل به ما اعتماد کنند، در حالی که قوانین سرمایهگذاری ما، هر چند ماه تغییر میکند، قراردادها نقض میشود، و تحریمهای جهانی همچنان پابرجاست؟ داستان تلخ ایران در رقابت کریدورها، داستان غفلت است. داستانی که روزی در کتابهای درسی ثبت میشود. ونسل آینده میخواند که ما چگونه از نقطه اتصال تمدنها، به حاشیهنشین نقشه جهانی تبدیل شدیم. باید بدانیم که تصمیم نگرفتن، گاهی خطرناکتر از تصمیم غلط است. تا زمانیکه فضای بینالمللی ایران با عدم قطعیت در روابط خارجی، تحریمهای فعال و نزاعهای دیپلماتیک همراه باشد، هیچ سرمایهگذاری بزرگی در کریدورها محقق نخواهد شد. کاهش تنش با کشورهای منطقه و بازسازی روابط با دنیا، با شناخت دقیق نظم جدید جهانی شرط ضروری مشارکت در پروژههای کلان منطقهای است. در پایان، باید با شفافیت گفت: اگر امروز در سیاست خارجی، در اصلاح زیرساختها، در بازتعریف نقش منطقهای خود، و در بازسازی تصویر بینالمللی ایران تصمیمی گرفته نشود، فردا خیلی دیر خواهد بود. دنیا با سرعت در حال ساختن مسیرهای نو است و ما؟ یا وارد این مسیرها میشویم، یا برای همیشه در حاشیه آنها خواهیم ماند.
یاسر هاشمی
فعال سیاسی
ارسال نظر