اتحاد نانوشته، رمز ماندگاری ایران
در میانه قرنی که میدان جنگ، دیگر فقط میدان مین و استحکام سنگر و خاکریز نیست؛ و حفظ امنیت ملی شاخصههای گوناگونی دارد و در عصری که «بازدارندگی» فقط قدرت نظامی نیست، ایران عزیز درگیر جنگی ۱۲روزه با اسرائیل شد. جنگی که شاید در رسانهها پرهیاهو بود، اما در بطن جامعه، سکوتی هوشمندانه، صحنه ایستادگی مردمی را به گونهای شکل داد که دور از هیاهو بود.
این بار، برخلاف دفعات متعدد تاریخی، قدرت نظامی، مبهوت اقتدار ملی شد. هر کارشناس نظامی و هر تحلیلگر سیاسی میدانست ارتشی به جنگ ایران آمده بود که از لحاظ تسلیحات، عصاره قدرتهای جهانی و از لحاظ اطلاعات و امنیت، آگاه به تمام روزنهها بود، اما نمیدانستند ایران، مردمانی دارد که در انتقاد از رفتار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی شاید جزر و مدی چون خلیج فارس دارد، اما به هنگام تعرض به کیان و هنگامه دفاع، با همه فوارههای آتشین انتقاد، صلابتی چون کوه دماوند دارند. مردمی که روزنه امید متجاوزان، یعنی شکافهای سیاسی و اقتصادی و تناقضات بین نسلی فرهنگی را با اتحادی نانوشته، به طرز شگفتانگیزی دژ اقتدار ایران ساختند. این مقال، مجالی برای فهم عمیقتر حماسه ملی در جنگی است که حالا دیگر با عنوان «جنگ دوازده روزه» بر تاریخ ایران نشست و رفتار مردم ایران بر تارک آن میدرخشد که بهرغم گلایههای اقتصادی و شکوههای سیاسی، روز خطر، جان و مال خود را بر طَبق اخلاص گذاشتند و به زبان ملی فریاد برآوردند که «چو ایران نباشد، تن من مباد.» آری، جنگی که در پایان بهار ۱۴۰۴ میان ایران و اسرائیل در گرفت، نه رسمی اعلام شد و نه خطوط جبههای مشخص داشت؛ اما واقعیتش، از هر نبرد کلاسیکی واقعیتر بود. صدای گوشخراش موشکهایی که در اعماق شب، تهران را میلرزاندند، صدای دلنواز پدافندهایی که از جای جای ایران برمیخاست و در نهایت خونهای پاکی که بر زمین ریخته شد، همه حکایت از یک درگیری تمام عیار داشت. اگرچه اسرائیل با شبیخون آغازین، سرآمدی اطلاعاتی، نفوذ سایبری و دقت تسلیحاتی خویش را به رخ میکشید، ایران نیز با تکیه بر توان پهپادی، پدافند بومی و قدرت موشکی نشان داد که در نمایش قدرت دستی دارد، هرچند از نظر فنی و تجهیزاتی، کفه ترازوی جنگ به سمت دیگر سنگینتر مینمود. سامانههای ضدموشکی چندلایه، اطلاعات لحظهای از خاک ایران، قابلیت نفوذ به زیرساختهای حیاتی و هماهنگی لحظه بهلحظه با ایالات متحده، توانمندیهایی بود که ایران ابعاد مشابه آن را در اختیار نداشت. اما جنگها فقط با فناوریها تعیین نمیشوند؛ روان جامعه هم یک سلاح است. در این جنگ، مردم ایران چیزی را به نمایش گذاشتند که برای تحلیلگران امنیتی قابل پیشبینی نبود: «برتری روانی» و «پایداری درونی.» در حالی که احتمال حمله واقعی به شهرهای بزرگ، هر لحظه مطرح بود و حتی صراحتا از مردم تهران خواستند که شهر را ترک کنند، وحشتی در مقیاس عمومی مشاهده نشد. ایرانیان در این حماسه، حزم و دوراندیشی خویش را نشان دادند، مهاجرت از تهران، نه با ترس، بلکه با درک خطر با طمأنیه انجام میگرفت. رفتار نجیبانه مردم به گونهای بود که آب بر آتش شایعات رسانهها میریختند و حتی خبرهای رسمی و خبرگزاریهای غیر رسمی را مجذوب رفتار خویش کردند. رفتار اجتماعی مردم در دفاع از وطن به مراتب سنگینتر از تهاجم نظامی بود: بیقراری نداشتند، بازارها فرو نریخت، مغازهها بسته نشدند و حتی در محلههایی که خانوادهها برای امنیت، خانه را ترک کردند، خبری از هجوم به اموال یا بینظمی نبود. در پایتخت، که همیشه مرکز واکنشهای عاطفی و سیاسی ایران است، سارقان خانههای خالی، به طرزی عجیب خاموش بودند. ناآرامیهای احتمالی جای خود را به آرامشهای عاطفی و اجتماعی داده بود و گویا یک اتحاد نانوشته شکل گرفته بود که اینک زمان گله از حاکمیت یا فرصت طلبی نیست و اولویت اول مردم ایران، حفظ کشور بود. این رفتار، نه نتیجه دستور بود، نه نتیجه تبلیغ رسمی. بلکه برخاسته از یک درک اجتماعی بود: وقتی خاک در خطر است، ما اول ایرانی هستیم، بعد منتقد. ایرانیها در یک دهه گذشته با تجمعات گوناگون و واکنش در رسانههای مجازی و عدم حضور در مظاهر رضایت عمومی چون انتخابات، به روشنی نارضایتی خود را ابراز کردهاند؛ اما در این ۱۲ روز، تابلویی از تمامیت ملی جلوی چشمان جهانیان ترسیم شد. مردم، با همه شکافها، تصمیم گرفتند از خاک دفاع کنند. نه با اسلحه، بلکه با حضور، با نجابت، با ماندن. این پدیده، نشانگر نوعی «وطن دوستی» عمیق است که ریشه در باورهای فرهنگی و عشق به تاریخ و جغرافیای ایران دارد. مردم انتقاد دارند، اما به ایران وفادارند. در فضای مجازی، کسانی که تا دیروز نظام را سرزنش میکردند، در روز خطر، از حمله خارجی ابراز نگرانی میکردند. حتی اپوزیسیون خارج نشین به اسراییل نهیب میزدند و این یعنی وطنپرستی بیقید و شرط و مفهومی نوین از وطنپرستی در ایران. در ادبیات سیاسی کلاسیک، وطنپرستی با حمایت از دولت یا پیروی از رهبران معنا پیدا میکرد. اما در ایران امروز، نسل جدید مفهومی نو از وطندوستی خلق کرده است: «حمایت از سرزمین، فارغ از رضایت سیاسی.» این نسل، باهوشتر از آن است که اسیر تبلیغات شود و باوفاتر از آنکه خاک خود را در لحظه خطر رها کند و این یعنی، پیوندی فراتر از مرزهای سیاسی در حال شکلگیری است. پیوندی میان مردم و سرزمین، نه مردم و حکومت در بسیاری از کشورهای بحران زده، جنگ یا تهدید دیگران، بلافاصله با موجی از بینظمی، غارت، سرقت و فروپاشی نظم اجتماعی همراه میشود اما در ایران این روزها، عکس آن رخ داد. حتی در زمانی که خانههای شمال تهران خالی از سکنه شدند، یا برخی خانوادهها موقتاً به ویلاهای خارج از شهر رفتند، نشانهای از سرقت یا بینظمی گزارش نشد. اتفاقی که یک پرسش جدی پدید میآورد: آیا این حالت، اتفاقی بود؟ یا نشانهای از احترام خاموش به لحظههای خاص؟ در تحلیل جامعهشناختی، این را میتوان «بازسازی مسئولیت مدنی» نامید. حتی آنان که در شرایط عادی، شاید برای دستاورد شخصی، قانون را دور میزدند، در لحظه خطر، از فرصت سوءاستفاده نکردند. این رفتار، نه محصول باورهای عقیدتی بود، نه ترس از قانون، بلکه احترام به سرزمینی بود که در معرض تهدید است. شاید بتوان گفت، حتی خلافکارترین افراد جامعه، در ناخودآگاه خود، هنوز یک خط قرمز دارند: ایران، ملک غریبه نیست. در تجربههای تاریخی کشورهایی که از بحرانهای خارجی جان سالم به در بردهاند، همیشه لحظاتی بوده که ملت توانست قدرتی فراتر از دولت نشان دهد. این لحظات، در صورت درک صحیح مسئولان به اصلاح ساختار سیاسی و تقویت مشروعیت منجر شده است. جنگ ۱۲روزه، چنین لحظهای بود. مردم وطن را تنها نگذاشتند. حالا نوبت مسئولان است که نشان دهند آیا توان فهم این رفتار را دارند یا نه؟ اگر امروز مسئولان از رفتار مردم درس بگیرند، شاید به این نتیجه برسند که برای حفظ کشور، نیازی به شدت عمل نیست، بلکه به احترام است. نیازی به خشم نیست، بلکه به گفتوگو است. در غیر این صورت، اگر این فرصت فهم از دست برود، آن اتحاد نانوشته، ممکن است برای همیشه خاموش شود. در دوران دفاع مقدس، خرمشهر نماد ایستادگی مردم بود. مردمی که خانههایشان ویران شد، اما وطن را ترک نکردند. عشق به ایران با حمایت از نظام یکی بود. موضوعی که با گذشت زمان و بروز و ظهور نسل تازه، چون گذشته نیست. اکنون مردم، حتی بدون همراهی سیاسی همان ایستادگی را نشان میدهند. و این یعنی عشق به وطن در ایران، یک پدیده ریشهدار و ماندگار است. باید باور کنیم نسل امروز شاید همان میزان فداکاری را دارد، اما با تعریف متفاوت. او ممکن است نگاه دیگری داشته باشد، اما به خاک وفادار است. او نقد میکند، اما ایران را نمیفروشد و به قول آیتا... هاشمی رفسنجانی شاید فردا ما نباشیم، ایران که هست، فرزندان ما که هستند. این عشق مفهومی، یکی از عمیقترین نقاط عطف تاریخی در رفتار سیاسی امروز مردم ایران است. به مسئولان کشور باید هشدار داد: اگر امروز مردمی که هر روز با مشکلات معیشتی و برخی محدودیتها و بیاعتمادیها روبهرو هستند، باز هم در لحظه خطر، خاک را تنها نمیگذارند، این نه از ترس، بلکه از اصالت است. اما هیچ اصالتی تا ابد صبر نمیکند. اگر این سرمایه اجتماعی نادیده گرفته شود، اگر به جای احترام به آن، سوءاستفاده شود، در معرکه بعدی شاید دیگر کسی نایستد. اتحاد اجتماعی، مثل سرمایه مالی، نیاز به اعتماد، رشد و نگهداری دارد. مردمی که در روز خطر، شریفترین رفتار ممکن را از خود نشان دادند، مستحق مسئولانی هستند که آنان را درک کنند. در پایان، جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، آزمونی بود نه فقط برای سامانههای پدافندی یا میزان آمادگی نظامی، بلکه برای روح جمعی یک ملت و این ملت، آزمون را با سرفرازی گذراند. رفتار اجتماعی مردم در این بحران، نشان داد که ایران از آن مردمی است که خاک را عزیز میدانند. اگرچه شاید از موضوعاتی ناامید شدهاند، اما از کشور نه. این وطندوستی بیصدا باید شنیده شود نه با تبلیغ، نه با سانسور، بلکه با سیاستگذاریهای تازه، با شنیدن، با اصلاح، با بازگشت به مردم، زیرا اگر بار دیگر جنگی آغاز شود، آنچه کشور را نگه میدارد، علاوه بر توانمندی و قدرت نظامی، قلبهایی است که هنوز میتپند برای نامی به نام ایران.
یاسر هاشمی
فعال سیاسی
ارسال نظر