آرمان ملی آنلاین -این بدان معنا نیست که جریان طرفدار منافع ملی در هشت سال گذشته ابتکار عمل را در دست داشته است، بلکه میتوان گفت حضور نسبی جریان عادیساز در قوای مجریه و مقننه، مانع غلبه نگاه ایدئولوژیک محض در عرصه حکمرانی شده بود. به زبانی دیگر هر چند عادیسازان امکاناتی حداقلی و در ذیل جریان حاکم داشتند، اما همان میزان حداقلی حضور در سیاست رسمی نیز در رادیکالیزهشدن فضای سیاسی کلان، امکانی ذیقیمت بوده است؛ بهگونهای که فهم مختصات سیاست خارجی، زبان دیپلماتیک، حقوق بینالملل و رویکرد تعاملی با دنیا، حداقل مانع اتخاذ تصمیمات تنشزا شده بود. اشاره به مبحث سیاست خارجی از این جهت حائز اهمیت است که سایر مسائل، از جمله اقتصاد کشور، بهشدت از از آن عرصه متاثر است. بدونحل این فقره، نمیتوان انتظار گشایش در اقتصاد و معیشت مردم را داشت. از طرفی جریان اصولگرا که در هشت سال گذشته، منتقد رادیکال دولــت، بـالاخص در عرصه سیاست خارجی، اقتصاد و معیشت مردم بوده، پیروزی خـــود را مــدیون ناامیدی و عدمحضور مردم است و با وعــدههــای حل مسائل اقتصادی، البته بدون بازنمایی محتـویات فــکری رادیکال خود، پیروز میدان شده اســت. عباس موسایی شرط موفقیت نسبی جریان حاکم حتی در کوتاه مدت را پیروی از سیاست تعاملی در عرصهسیاست خارجی ارزیابی کرد و گفت: مطابق آنچه پیشتر آمده، جریان اصولگرا بدون گام نهادن در مسیر تعاملی دولت روحانی در سیاست خارجی؛ حتی در کوتاهمدت نیز توفیقی کسب نخواهد کرد. هر چند سیاستِ نمایان این جریان در سالیان گذشته، تقابلی و نه تعاملی بوده است، اما بدونگام نهادن در مسیر دیپلماسی، نمیتوانند گرهی از مشکلات اقتصادی و مطالباتی که برای جامعه بهوجود آوردهاند، عبور کنند. این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود؛ با توجه به منظومه گفتمانی جریان حاکم و مبانی نظری، فکری و کنشی ایشان، بعید میدانم در مسیر توسعه کشور و برونرفت از وضعیت کنونی، توفیقی معنادار برای ملک و ملت، حاصل شود. این جریان بر سر یک دو راهی است؛ راه اول و مطلوب برای مردم و کشور، گام نهادن در مسیر رفع موانع توسعه کشور است. گرچه حقوق شهروندی، توسعه و مدیریت مسالهمحور در منظومه فکری جریان اصولگرا، جایی ندارد، اما منافع جناحی ایشان نیز ایجاب میکند در این مسیر حرکت کنند. راه دوم اما آن است که رویه توسعه ستیزِدولت احمدینژاد را در عرصههای مختلف در دستور کار قرار داده و منویات و برنامههای جبهه پایداری، بر مقدرات کشور حاکم شود. گام نهادن در این مسیر، پیامدهایی بهشدت خطرناکتر از پیامدهای دولتهای نهم و دهم برای ملک و ملت، در پی خواهد داشت. موسایی ضمن رد این ادعا که «اصلاحطلبی مرده است»، به «آرمان ملی» گفت؛ انتخابات ۱۴۰۰ درسهای زیادی برای امروز و آینده همگان دارد، که بیالتفاتی به آنها میتواند بر پیچیدگیهای اوضاع بیفزاید. حاکمیت، مردم، اصلاحطلبان و جریان به ظاهر پیروز، بدونتعمق و تأمل در مولفههای این پدیده و تقلیل آن بر اساس تحلیلهای تکساحتی، راه به جایی نخواهد برد. تقلیلگرایی در تحلیل رخداد ۱۴۰۰، اصلاحطلبان را در گذشته متوقف خواهد کرد. اصلاحطلبی جریانی پویا و زنده در عرصه سیاسی کشور است. اصلاحطلبان به یک آسیبشناسی جدیِ درونی با رعایت ادب و آداب نقد، نیاز مبرم دارند. این نقادی برای احیای مجدد اصلاحطلبی، امری لازم است. آنانی که به مرگ اصلاحات فتوا دادهاند، بر عواقب و تالیهای سهمگین این گزاره خطرناک التفات ندارند. پایان اصلاحات، یعنی هدم مسیر اصولی گذار به توسعه و دموکراسی در کشور از سویی و انباشت اعتراض، خشونت و رادیکالیسم از سویی دیگر؛ راهبردهایی خطرناک که عوارض و پیامدهایی مخاطرهآمیز برای کشور در پی خواهند داشت. این فعال سیاسی اصلاحطلب پیرامون راهبرد اصلاحطلبان در عصر یکپارچگی حاکمیت گفت: انتخاب هر راهبرد توسط اصلاحطلبان باید از طرفی معطوف به مختصات زمینه و زمانه پرورده سیاست در برهههای گوناگون باشد و از سویی دیگر بر اساس منافع و مصالح ملی، ظرفیتها، موانع و... سامان و سازمانی نو بیابد. رسالت ملی اصلاحطلبان با خروج/ اخراج از ساختار سیاسی رسمی، پایان نیافته است. آنچه در آخرین بیانیه جبهه اصلاحات ایران آمده، حاکی از نگاهی واقعبینانه و مسئولانه به عرصه سیاست در اوضاع کنونی است. اصلاحطلبان اکنون که بهاجبار و بهطور کامل به عرصه جامعه مدنی کوچ داده شدهاند، باید در یک گفتوگوی درونی، نخست بازسازی تشکیلاتی خویش را در دستور کار قرار داده؛ به نحوی که این جریان فاخر را همزمان از براندازیخواهان و فرصتطلبان بیاصول رها سازند و از سویی با زیر ذرهبین قرار دادن خط مشی جریان حاکم، ضمن دفاع از برنامههای توسعهای و مبتنی بر مصالح ملی، پیامدهای خطرناک جناحگرایی و خطمشیهای تنش زا و توسعهستیز احتمالی این جریان را گوشزد کنند. در این راستا، اگر جبهه اصلاحات ایران بتواند متناظر با دولت مستقر، در حوزههای سیاست خارجی، سیاست داخلی، اقتصاد و فرهنگ و زیرسیستمهای هر کدام از این حوزهها، با شکل دادن گروههای مختلف متخصص، نظیر آنچه در کشورهای دموکراتیک به دولتِ در سایه مشهور است، با رصد عملکرد دولتمردان، به طور مستمر، همزمان با ملت و حاکمیت سخن بگوید، میتواند حضوری موثر در سیاست کشور داشته باشد. این اقدام از سویی پیامدهای سیاستهای مخاطرهآمیز احتمالی را تندتر میدهد، از سویی دغدغههای اصلاحطلبان را برای ملت، روشن میسازد.