حرکت از عینیت به ذهن در شعرهایی بدون نام
آنژیلا عطایی شاعر و منتقد ادبی
«نگرانم شاعر باشم» نخستين مجموعه شعر رها حيدري است که در سال 1400 از سوي انتشارات فصل پنجم روانه بازار کتاب شده است. اين مجموعه 48 شعر بدون عنوان دارد که بارزترين ويژگي همه آنها روايتمداري است. روايت يکي از عناصر شعر است که اگرچه ميتواند در بعضي از انواع شعر شکسته شده يا به نحوي حذف شود اما به فرم و ساختار شعر قوام ميبخشد و ميتواند ارتباط سطرها را به دنبال هم نگهدارد، پيوستار عمودي شعر را حفظ کند و بهويژه دستمايه تخيل شاعرانه قرار گيرد. همين است که در مجموعه حاضر عنصر تخيل بسيار پررنگ است و البته شاعر براي اجراي اين تخيل به آسمان و ماوراي ديد و فهم بشر نپرداخته است. دستمايههاي تخيل براي او نزديکترين اشياء مقابل ديد او هستند. با اينحال با آنکه به نظر ميرسد شعرها به شدت عينيتگرا هستند اما شاعر در اغلب شعرها اين توانايي را دارد که پس از مشاهده پديدههاي عيني به درون خود برگردد و عين و ذهن را کنار هم بنشاند.
«نه تابستان به ماندن اصرار ميکند/ نه پاييز آمدن را به تاخير مياندازد/ خورشيد روي دست شهريور مانده است/ و جاي خالي گيلاسها بر درخت/ درد ميکند»
عينيتگرايي ظرفيت ساخت و ابداع تصاوير را در شعر افزايش ميدهد، به اين ترتيب کلمات و اشياء رنگ ميگيرند و قادرند بار عاطفي شعر را بر دوش بگيرند. در مجموعه حاضر، تصاوير، اشياء و خيال عناصري هستند که در کنار و همراه هم عاطفهمندي در اغلب شعرها را رقم زده و تکميل کردهاند. تصوير سازي در شعر يک عنصر معمول و يک نوع آفرينش هنري است و شاعر مدام سعي ميکند که تصاوير ساخته شده در سطح باقي نمانند و تصويرهايي رو به عمق مقابل چشمهاي مخاطب قرار گيرند. اين شکل از تصويرسازي و حرکت از سطح به عمق در شعرهاي اين مجموعه نيز ديده ميشود:
«تاريکي/ آجر به آجر/ از سلولهاي زندگي/ از ديوارهاي اتاقمان/ بالا آمده/ طبيعي است/ که لباسي از پيچک وحشي پوشيدهايم/ و با احتياط از کنار هم ميگذريم»
و يا در نخستين شعر مجموعه ميخوانيم:
« درختهاي پيادهرو/ براي فراموش کردن جنگل/ تکيه به ديوار ميدهند/ براي همين است که از دارکوبها/ کوبهاي بردرمانده است/ در را باز کن/ دستهايم را باز کن/ مگر نميبيني جويها/ براي به ياد نياوردن رود/ با قوطيهاي خالي چه ميکنند؟» عمق دادن به تصاوير ميتواند در نهايت منجر به آميختن عينيت و ذهنيت در شعر شده و حتي شعري تجريدي بسازد. ايجاد چنين وضعيتي در شعر، آن هم گام به گام، خواننده را با خود همراه کرده و در نهايت او را به فضاهاي ذهني و انتزاعي سوق ميدهد. «صفي از درختها/ درست آن سوي مرز/ ريشههايشان را در دست گرفتهاند/ و برخلاف جهت قطار ميدوند.» شعرهاي اين مجموعه به خوبي ويرايش شدهاند و البته مطابق رسم معمول شعرهاي امروز، نشاني از سجاوندي در آنها ديده نميشود. همانطور که گفته شد شعرها نامي ندارند و اغلب آنها شعر موفقي به شمار ميآيند اما عنواني که همه اين شعرها را گردهم آورده برآيند آنها نيست و در واقع عنوان مناسبي براي اين مجموعه به حساب نميآيد.
عنوان يک کتاب، نخستين معرف و نخستين سطر آن است که حتي ميتواند نشانه جهانبيني شاعر يا مولف آن باشد. «نگرانم شاعر باشم» چه از لحاظ معنايي که به خودي خود در اين سطر نهفته است و چه از نظر زيبايي شناختي يک سطر فارسي که ميتواند سطري از يک شعر باشد - چنانچه در اين مجموعه نيز سطري از آخرين شعر آن است- نه تنها واجد امتيازي نيست، بلکه حتي بار منفي براي شاعر و کتابش دارد. شعرهاي اين مجموعه اگرچه عاطفهمند هستند اما به هيچ وجه آن طور که از اسم کتاب برميآيد، سانتيمانتال و دچار احساساتگرايي رقيق نيستند.
به هرحال اين نخستين مجموعه شعر رها حيدري است و شروع خوبي براي اين شاعر به حساب ميآيد.
ارسال نظر