عابدین پاپی به بهانه انتشار ۴ کتاب:
نوشتن برای من زیست روزانه است
آرمان ملی: عابدین پاپی (آرام) شاعر، نویسنده و منتقد ادبی است و تاکنون عناوین مختلفی را به قلم خود روانه بازار کتاب کرده است.

از او طی ماههای گذشته چهار عنوان کتاب تازه انتشار یافته که عبارتند از: «با پیرانگی»، «ایواره»، «گفتنهایی برای حرف دارم» و «پارادایم شناختی» که بازه موضوعیشان از نقد و نظر ادبی تا شعر و سینما را شامل میشود. به این مناسبت، گفتوگویی را با او ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید.
اخیراً 4 کتاب از شما در حوزه اندیشه و نظر منتشر شده لطفاً درباره این آثار بیشتر بگویید و صرفاً این آثار چه هدف و جامعه هدفی را در دایره ادبیات و فرهنگِ جامعه دنبال میکنند؟
بله همینطور است. بهتازگی تعداد 4 کتاب از بنده توسط انتشارات علوی تهران منتشرشده است. باید عرض کنم که کل آثار چاپشده من تاکنون به عدد 70 رسیده است و این حجم از کار حاصلِ سالها تلاش و کوشش شبانهروزی است و اما درباره این 4 کتاب باید بگویم که جملگی در دایره اندیشه و نظر قابلتعریفاند آثاری با نام: 1- با پیرانگی اندیشه (دیدگاه، سنجش و گَپ وگُفت) 2- ایواره (سنجش و بینش) 3- گفتنهایی برای حرف دارم (نقد سینما و شعر) و 4- پارادایم شناختی (بانی و مبانی). کتاب با پیرانگی اندیشه شامل یک پیش گفتار و سه بخش: الف) فکرآوردها ب) سنجشها و ج) گَپ و گُفتها میشود و تقریباً کتابی با زبان و مفاهیم متفاوتی است ،چراکه در این اثر هم به شعر و جامعه توجه شده و هم سعی نمودهایم آثاری از شُعرا را بهمانند محمدعلی بهمنی به دایره نقد ببریم. ایواره کتابی است که با مشخصاتِ ظاهری 177 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شامل 8 سنجش و سه بینش (اندیشه) است که بهنوبهی خود میتواند در دایره اندیشه و نظر در حوزه علوم انسانی مفید فایده و حائزِ اهمیت و اولویت باشد. کتاب سوم گفتنهایی برای حرف دارم (نقد سینما و شعر) است. کتابی که شامل 122 صفحه میشود و به سهم خود به فرهنگِ سینما و شعر میپردازد و البته مقالهای درباره رقص، موسیقی، زبان نیز در این کتاب آمده است. در این کتاب سعی نمودهایم درباره سینما و شعر بیشتر سخن بگوییم و در این کتاب سیر اندیشگی داریوش مهرجویی در دنیای سینما نیز به دایره وارسی برده شده که در نوع خود قابلتأمل است و کتاب چهارم که اثری بسیار ارزنده و مفید است دربارهی متن شناسی، هرمنوتیک، زبانشناسی، ادبیات شناختی و تحلیل فلسفه است. نام این کتاب: «پارادایم شناختی (بانی و مبانی) است که تلاش ما بر آن بوده تا که بانی و مبانی را در این گرایشها با مبانی نظری کارآمد به دایره پردازش ببریم و اصولاً هدف و جامعه هدف ما در این آثار برجسته کردن هرچه بیشتر مفاهیم در حوزه علوم انسانی با زبان و کارکردِ زبانی نوینتری است. در این کتاب سعی شده اهدافی ترسیم شود که در پی آنها جامعه هدف نمایان میگردد بدون اینکه بعد از هدف به دنبال مجدد نیلِ به جامعه هدف باشیم بلکه جامعه هدف خودش این هدف را کشف و بیان میکند.
قبلاً نیز در حوزه فلسفه، اندیشه و نقد قبلاً نیز کتابهای دیگری را به چاپ رساندهاید. ابتدا فلسفه اندیشه و نقد را تشریح نمایید و بفرمایید این انگیزه و شور و شعف و پشتکار ریشه در چه تعالیم یا مصادیقی دارد؟
توجه بنده به فلسفه اندیشه و نقد همیشه در اولویت نخست بوده و این مهم شاید بیشتر به خاطرِ این است که در این حوزه کمتر کارشده و شاید بتوان گفت کاری بایسته توجه و شایسته فکر نشده است. نظریهپردازی و ابتکار و نوآوری در ادبیات و هنر امری ضروری و پراهمیت است و بایستی در این زمینه بیشتر کار شود. اغلب نوشتارها و سرایشها تکرار معناست و دلیل عمده برمیگردد به اینکه به اندیشه ورزی و سنجش کمتر توجه میشود. فلسفه اندیشه یعنی تفکر درباره خود ِتفکر؛ یعنی ما فقط به چیزی فکر میکنیم توجه نکنیم، بلکه «چگونه فکر میکنیم» و «چرا اینگونه فکر میکنیم» را هم بررسی نمائیم و این کار سبب میشود تا که خودآگاهی اجتماعی شکل بگیرد یعنی با این کار جامعه میفهمد چرا باورهایش اینگونهاند ضمن اینکه گُسستن از جزمیت و دگماتیسم شکل میگیرد و جامعه دیگر کورکورانه هر چیزی را نمیپذیرد و مهمتر ایجاد نظامهای فکری خلاق است زیرا که فلسفه اندیشه پی آمدش نوآوری در علوم، هنر، سیاست و فرهنگ است. نقد نیز یعنی بازبینی، ارزیابی و تحلیل برای اصلاح و بهبود و اصولاً نقد سالم جلوی رکود فکری و فرهنگی را میگیرد و از قداست بیجا احتراز میکند و هیچ اندیشهای نباید فراتر از نقد باشد ضمن اینکه بستر دموکراسی فکری را فراهم میآورد تا که هرکسی بتواند بگوید چرا فلان دیده خوب یا بد است و من در اغلب آثار خود همیشه به فلسفه اندیشه و نقد التفات کردهام و شاید این انگیزه ریشه در نوع زیست فکری و زیست اجتماعی چندجانبه من و تجربه زیسته من دارد که این دو خود مسببی بوده تا که بیشتر از دیگران بخوانم و بنویسم و این خودنویسی و دیگر نویسی در ذات من بوده و هست و البته بخشی از آن نیز اکتسابی است.
ادبیات و شعر جهان را چگونه ارزیابی میکنید و پویش فکری شعرِ ایران را در دوره معاصر چگونه میبینید؟
ارزیابی ادبیات و شعر جهان کاری بس دشوار و پیچیده است، چراکه با یکی از عتیقترین و عمیقترین نمودهای فرهنگ و اندیشه بشر سر و کار داریم، اما برای تحلیل دقیق به سهم خویش میتوان از چند زاویه به این مهم نگاه داشت. یکی از منظر تاریخی است، چراکه ادبیات و شعر همیشه آینه زمان بودهاند بهمانند ادبیات کلاسیک (مثل حماسههای هومر، شاهنامه و اشعارِ دانته) که اغلب به اسطوره، تاریخ و اخلاق توجه دارند. دیگر ادبیات مدرن (قرن 19 و 20) هست که نویسندگان به فردگرایی، روانشناختی، بحران هویت و نقد اجتماعی روی آوردهاند و سوم ادبیات معاصر جهان است که ادبیاتی چندزبانه و پر از تجارب پستمدرن و مؤلفههای این دنیاست همراهِ با ضد ساختار و ترکیبِ ژانرهاست. دیگر نکته از منظر محتوا و پیام است. در گذشته، شعر و ادبیات ابزار روایت ارزشها و اسطورهها بود، اما امروز بیشتر دغدغههای انسان معاصر، تنهایی، مهاجرت، بحران هویت، عدالت اجتماعی و هویت فرهنگی را بیان میکند و مهمتر از اینها از نظر نوآوری و سبک و البته وضعیت امروز ادبیات جهان قابل بررسی است، چراکه شعر آزاد (والت ویتمن و نیما یوشیج) توانست قواعد کلاسیک را بشکند، بهطوریکه به دنبالِ آن رمانِ نو و فرمهایی تجربی همراهِ با شکستن خط روایت و چندصدایی نیز در قرن بیستم به وجود آمدند و در قرن بیست و یکم تلفیق رسانهها، شعر دیجیتال و انسان گویی چندرسانهای پدیدار شدند ضمن اینکه چند فرهنگی و ادبیات مقاومت و اعتراض نیز به وجود آمد بهگونهای که نویسندگان مهاجر (چیماماندا انگزی آدیچی، سلمان رشدی و غیره) بهنوبه خودصدای چند فرهنگی را تقویت کردند و البته ادبیات بازار محور نیز مانند آثار عامپسند و فانتزی سهم بزرگی در جهان امروز دارند، اما همیشه با ادبیاتِ جدی در تفاوت و تضادند و در جواب به پرسش دیگر شما باید بگویم پویشِ شعر معاصر ایران نیز تنوعگرا، تجربه محور و چندصدایی است. از نیما یوشیج با شعر نو تا شاملو و فروغ و سپهری با زبان و نگاه تازه، سپس جریان بعدی مثل موج نو، حجم گرا و پسانیمایی که همه به سمت فردیت، زبان آزمایی و دغدغههای اجتماعی، فلسفی و هستی شناسانه درحرکتاند. فکر میکنم در جهان امروز شعر دچار گرایشهایی پراکندهشده از شعر مینی مال و گفتاری گرفته تا شعر مفهومی و آیندهنگر. خلاصه سخن اینکه حرکت از سنت به نوآوری و از جمعگرایی به فردگرایی در آثار معاصر مشهود است.
یکی از کتابهای شما با نام «ایواره» است که درونمایه آن سنجش و بینش است درباره بنمایه این اثر و برگزیدنِ این نام برای کتاب بیشتر توضیح دهید؟
کتاب ایواره اثری است با دو موضوع سنجش و بینش. ایواره واژهای است که در زبان لُری و کردی متداول و پرکاربرد است و به معنی قبل از غروب است و شاید هم نوعی غروب کاذب باشد که قبل از غروب ظهور میکند و البته در جوانبی هم به معنی عصر و هنگامِ غروب به کار میرود. همچنین میتواند نوعی زمان مناسب و معتدل در جهتِ نیلِ به آسایش و آرامش خاص در زندگی باشد. درونمایه این اثرمفهومی و انتقادی است و سعی شده این مفاهیم در زوایایی متفاوت با رویکردی متناسب و مناسب به دایره سازش و سنجش برده شوند. در این کتاب سنجش شامل نقد آثار شعرا میشود و بینش حاوی اندیشه است که سعی کردهایم سه مقاله متفاوت را در حوزه اندیشه در این کتاب لحاظ نمائیم.
نظریهپردازی و ابتکار و نوآوری در ادبیات و هنر امری ضروری و مهم است و باید در این زمینه بیشتر کار شود. اغلب نوشتارها و سرایشها تکرار معناست و دلیل عمده برمیگردد به اینکه به اندیشهورزی و سنجش کمتر توجه میشود
کتاب دیگر شما «پارادایم شناختی (بانی و مبانی) است. لطفاً در این زمینه هم بیشتر توضیح دهید؟
کتاب پارادایم شناختی (بانی و مبانی) یکی از مهمترین کتب بنده و شاید ارزشمندترین کتاب من است، زیرا که در این کتاب هم به متن شناسی و زبانشناختی توجه شده و هم هرمنوتیک شناختی و ادبیات شناختی در بطن آن به دید میآید. این کتاب یک الگوواره یا طرحواره است که هرکسی آن را بخواند با اغلب اندیشهها در علوم انسانی و فلسفی جهان آشنا میشود. به تعبیری دیگر، کتابی است در حوزهی اندیشه شناختی و مفهوم شناختی محض و گسترده که در این کتاب هم بانیها را توضیح دادهایم و هم به مبانی¬ها توجه لازم داشتهایم. این کتاب شامل 372 صفحه است که 19 پارادایم (الگو) در بطن آن لحاظ شده که 4 پارادایم آن در حوزهی زبانشناختی، هرمنوتیک و ادبیات و متن شناختی است و مابقی پارادایمها مختص و مرتبطِ با فلسفه میشود. در این کتاب اندیشه فلاسفهی مهم جهان و مبانی نظری و چارچوب اندیشگی آنها به دایرهی پردازش و تحلیل رفته است. پارادایم شناختی یک چارچوب فکری یا الگوی نظری است که برای توضیح چگونگی پردازش اطلاعات، یادگیری، ادراک، حافظه، حل مسأله و تصمیمگیری در ذهنِ انسان به کار میرود. پارادایم شناختی میگوید ذهن انسان مثل یک سیستم پردازش اطلاعات عمل میکند شبیه؛ یک رایانه که ورودیها (اطلاعاتِ حسی) را میگیرد، آنها را پردازش میکند و خروجی (رفتار یا پاسخ) تولید میکند و نگارنده در این کتاب سعی نمودهام به این ویژگیها توجه داشته باشم. در این کتاب شما هم مفهوم شناختی را ملاحظه میکنید و هم اندیشه شناختی بانی و مبانی را بهخوبی احساس میکنید. کتابی با منظومه فکری مستقل در حوزهی اندیشه است که روششناختی در آن کاملاً رعایت شده بهطوریکه بامطالعهی این کتاب شما میتوانید اندیشه یک اثر را بهخوبی در متن آن اثر به دست آورید.
فرق فلسفه با ادبیات و هنر چیست؟ و فلسفه در جهان امروز تا چه اندازه در ادبیات و شعر تأثیر گذاشته است؟
فرق فلسفه با ادبیات و هنر را میتوان از سه بعد هدف، شیوه بیان و ابراز شناخت به دایره وارسی برد. فلسفه در جستوجوی حقیقت، چرایی هستی، شناخت مفاهیم بنیادی مثل وجود، اخلاق و عقل است. مثال: افلاطون درباره عدالت میپرسد که عدالت چیست؟ اما ادبیات به دنبالِ بازنمایی تجربهی انسانی، احساسات و روایت زندگی با زبان زیبا و هنرمندانه است. مثال: حافظ با غزل، مفهوم عشق و رندی را در قالب تصویر و موسیقی بیان میکند و هنر: آفرینش زیبایی و معنا از راهِ تصویر، صدا، حرکت یا فرم، بیان حسی و شهودی است. هنر تصویرها را شکار میکند، اما ادبیات به دنبال دریافتِ واژِگان در دلِ طبیعت و جامعه است. هر دو هم عینی و هم ذهنیاند اما شیوهها و رویکردها متفاوت است. مثال: نقاشی «شب پرستاره» ون گوگ برای انتقال حس تنهایی و امید است. دیگر نکته مهم شیوه بیان و ابزار شناخت است که این سه گفتمان در این دو شاخصه باهم متفاوتاند چراکه فلسفه عقل، تحلیل منطقی، استدلال و چراییهاست، اما ادبیات زبان، تخیل و تصویرسازی است و هنر: حس، شهود، خلاقیت بصری یا شنیداری است. در یک جمعبندی کلی میتوان گفت فلسفه پرسش و تحلیل میکند اما ادبیات روایت میکند و هنر تصویر یا حس-میآفریند.
ارسال نظر