تربیت یادگیرندگان مادامالعمر؛ کلید رهایی کشور از رکود
کافیست لحظهای در اطراف خود دقیق شوید، به خیابانها، ساختمانها، وسایل نقلیه، خوراکیها، فیلمها، سریالها، رمانها و حتی گفتوگوهای روزمره مردم. یک چیز مشترک در همه آنها هست، یکنواختی. گویی جامعه ما در یک ایستایی تاریخی گیر کرده است. همه چیز کمی تغییر کرده، اما به ندرت میتوان ردپای نوآوری و خلاقیت را در آن دید. علت چیست؟ پاسخ ساده اما عمیق است، کارخانه نرمافزار جامعه، یعنی مدرسه، کار خود را بهدرستی انجام نداده است.

قاسم رضایی راد- کارشناس آموزش: مدرسه باید جایی باشد که در آن «چگونه اندیشیدن»، «چگونه زیستن»، «چگونه حلکردن» و «چگونه خلقکردن» را به مخاطبینش بیاموزد.
مدرسهای که هدفش تنها انتقال محفوظات از نسلی به نسل دیگر نیست، بلکه مأموریتش ساختن انسانهایی است که یادگیرندگان مادامالعمر باشند؛ کسانی که یادگیری را نه فقط برای دوران تحصیل، بلکه برای تمام عمر ارزشمند میدانند.
اما واقعیت تلخ این است که ما یادگیرندگان مادامالعمر تربیت نکردهایم. بسیاری از دانشآموزان ما در تمام سالهای تحصیلیشان هیچگاه لذت یادگیری عمیق را تجربه نکردهاند. آنها صرفاً از پس آزمونها برآمدهاند، نه اینکه با جان و دل مفهومی را فهمیده و درونی کرده باشند. و بدتر آنکه پس از پایان تحصیلات، تمایل چندانی برای یادگیری سازمانیافته و مستمر ندارند. جامعهای که در آن یادگیری متوقف شود، موتور توسعهاش خاموش میشود.
نقص اصلی را باید در درون مدارس جستوجو کرد؛ مدارسی که نه محیطی شاد و خلاق دارند، نه معلمانی پرانگیزه، و نه محتوای آموزشی روزآمد و جذاب. فضاهای فیزیکی فرسوده، تجهیزات آموزشی حداقلی، برنامهریزی سنتی و دیدگاههای کهنه درباره آموزش، همه دستبهدست هم دادهاند تا آموزش از یادگیری جدا بماند و دانشآموزان با زور حافظه و اجبار، مسیر تحصیلی را طی کنند، نه با اشتیاق و انگیزه درونی.
این نقص، تبعاتی فراتر از آموزش دارد. چرا کیفیت کالاهای تولیدی ما پایینتر از استانداردهای جهانی است؟ چرا در شاخص جهانی نوآوری (GII) سال ۲۰۲۴، در رتبه ۶۲ جهان قرار گرفتیم؟چرا در حوزه فناوری و صنعت عقبماندهایم؟ چرا سناریوهای فیلمها و سریالهای ما تکراری، کمرمق و شبیه هم شدهاند؟ چرا نرخ بهرهوری در صنایع ما پایین است؟ چرا نوآوری کمیاب شده؟ پاسخ در همان مدرسهای است که شهروندانی بیانگیزه برای یادگیری، بدون مهارت حل مسئله، و ناآشنا با تفکر خلاق تربیت کرده است. طبق گزارش یونسکو، در کشورهایی مثل فنلاند، بیش از ۸۰٪ دانشآموزان پس از تحصیلات رسمی در برنامههای آموزشی غیررسمی شرکت میکنند، اما در کشور ما این نرخ کمتر از ۲۰٪ است. این شکاف نشاندهنده نبود فرهنگ یادگیری مادامالعمر در جامعه ماست.
حال تصور کنید که چه تحولی رخ میداد اگر آموزش و پرورش ما رسالتی دیگر بر دوش میگرفت؛ اگر مدارس به جای تمرکز صرف بر محتوای خشک درسی، به رشد ذهنی، عاطفی و اجتماعی دانشآموزان توجه میکردند. اگر آموزش، با لذت یادگیری پیوند میخورد. در چنین شرایطی، نسلی تربیت میشد که هر روز دنبال یادگیری، کشف، نوآوری و رشد است؛ نسلی که ماشینها، ساختمانها، کالاها، فیلمها و هنر او، نشانهای روشن از پویایی و خلاقیت است.
تغییر واقعی در کشور، از کلاس درس آغاز میشود. اگر به آیندهای متفاوت میاندیشیم، باید مدرسه را به عنوان نقطه آغاز دگرگونی جدی بگیریم. مدرسهای که فرزندان ما را به انسانهایی با عطش دائمی برای یادگیری و ساختن تبدیل میکند. آینده را باید از امروز و از مدرسه ساخت، ما بیش از آنکه به انبوهی از دارندگان مدارک تحصیلی نیاز داشته باشیم، به شهروندانی نیاز داریم که تا پایان عمر، با اشتیاق یاد بگیرند، بیندیشند و بیافرینند.
ارسال نظر