| کد مطلب: ۱۱۰۳۰۰۰
لینک کوتاه کپی شد
برای عضویت در حزب خَران باید اظهارنامه‌ خطاب به کمیته خَر بگیری پر می کردید!

بازخوانی یک مصاحبه با مرحوم حسن توفیق:

برای عضویت در حزب خَران باید اظهارنامه‌ خطاب به کمیته خَر بگیری پر می کردید!

​ حسن توفیق، کاریکاتوریست و مدیرمسوول نشریه «توفیق» بعد از ظهر روز یکشنبه (۱۱ خردادماه) بر اثر ایست قلبی درگذشته است. در زیر مصاحبه قدیمی و جالبی بازخوانی شده است.

به گزارش آرمان ملی آنلاین به نقل از ایسنا، درِ آسانسور که باز می‌شود، لبخند به لب، با یک عصا مقابل در ایستاده تا به ما خوش‌آمد بگوید. صمیمی و خوش‌رو دعوتمان می‌کند به خانه‌ای که با وجود آنکه مدت کمی است در آن ساکن شده، نقاشی‌های بزرگ‌ و منحصر به فردی روی دیوارهایش عرض اندام می‌کنند.

حسن توفیق، نزدیک به دو سال است که بعد از سال‌ها زندگی در آمریکا، در سن ۹۴ سالگی به ایران بازگشته و در خانه‌ای آپارتمانی حوالی پارک ملت تهران، زندگی می‌کند.

به واسطه یکی از دوستانش قرار مصاحبه را از یک ماه پیش گذاشتیم تا در فرصتی هر چند کوتاه، بخشی از خاطرات ۲۹ سال مدیریت نشریه «توفیق» را از زبان خودش بشنویم؛ اما حافظه‌اش آن‌طور که باید یاری نمی‌کند و در جواب اغلب پرسش‌های ما، با لحنی کاملا جدی که به مرور با صدای خنده‌اش همراه می‌شود، می‌گوید «من صبح‌ها که جلوی آینه می‌روم تا ریشم را بتراشم، می‌گویم مثل اینکه این را یک جایی دیده‌ام!»

سر صحبت را با یک عذرخواهی و تعارف آغاز می‌کنم و می‌گویم جسارت نباشد که از شما سؤال می‌پرسیم و با همان لحن شوخی و جدی که انگار میراث سال‌ها فعالیت خانوادگی در نشریه فکاهی «توفیق» است، جواب می‌دهد «جوان که هیچ، اگر شیرخوار هم بودید، می‌توانستید هر سؤالی که می‌خواهید بپرسید.»

پیش از هر سؤالی درباره مهمترین ویژگی نشریه «توفیق»، یعنی شوخی با سران سیاسی کشور می‌پرسم؛ اینکه این استقلال نظر برگرفته از استقلال مالی بوده است یا به طور کلی فضای باز رسانه‌ای آن دوره، پاسخ می‌دهد: «زمان‌ها و سال‌های مختلف در ایران شرایط مخصوص به خودش را داشته که از لحاظ آزادی‌های سیاسی نیز این شرایط در نوسان بوده است. ما به نسبت شرایط حداکثر بهره را می‌بردیم و با رجال و سیاستمداران شوخی می‌کردیم. به طور کلی فضای بازی در اختیار رسانه‌ها نبود، ولی ما تا آنجا که می‌توانستیم از شرایط موجود استفاده و تا اندازه‌ای که می‌توانستیم شوخی می‌کردیم، اما نشریات دیگر آنقدر که باید از شرایط استفاده نمی‌کردند.»

انگار که با بیان این جملات خاطرات دیگری در ذهنش جان گرفته باشد، به دردسرهایی که این شوخی‌ها برایش داشته اشاره می‌کند و می‌گوید: زمان نخست‌وزیری امیرعباس هویدا «توفیق» را چهار بار توقیف غیرقانونی کردند و هر چهار بار جنگیدم تا روزنامه را از توقیف دربیاورم. در یکی از این موارد، هویدا به وسیله عطاالله خسروانی (سیاستمدار) و سام (وزیر اطلاعات) به من پیشنهاد کرد که اگر شرکت تشکیل بدهم، نشریه را ۲۴ ساعته از توقیف خارج می‌کند؛ منظورش این بود که شرکت سهامی تشکیل شود و من ۴۹ درصد و هویدا و اطرافیانش ۵۱ درصد سهام داشته باشند. من هم گفتم فکر می‌کنم و جواب می‌دهم. نامه‌ای نوشتم و برای سام بردم. در این نامه نوشتم پیشنهاد آقای هویدا را مطالعه کردم، مورد موافقتم واقع شد و رفتم و شرکت با ابوالفضل(ع) تشکیل دادم. حالا اگر شما شراکت من با حضرت عباس را قبول دارید، طبق قولی که دادید، نشریه را رفع توقیف کنید، اگر نه هم که هیچی! سام گفت این حرفا چه معنی می‌دهد؟ منظور ما این بود که با آقای هویدا شریک شوی که جواب دادم من با حضرت عباس شریک می‌شوم، ولی با امیرعباس نه!

توفیق که از بیان این خاطره انگار بار دیگر بعد از سال‌ها به این ایده‌اش افتخار کرده باشد، با غروری توأم با لبخند خاطره‌ای دیگر را روایت می‌کند؛ «هویدا در پنجاهمین سال انتشار «توفیق» بسیار تلاش می‌کرد که «توفیق» را در مسیر خودش بیاورد و هر وقت من را می‌دید می‌گفت بیا با ما باش و اگر با ما باشی از هر نظر همه چیز برایت فراهم خواهد بود، ولی هیچ وقت جواب قطعی آره یا نه به او نمی‌دادم، تا اینکه یک بار گفتم برای قبول این پیشنهاد شما معذوریت دارم؛ من عضو حزب خران هستم و نمی‌توانم با شما همکاری داشته باشم.»

حسن توفیق ۲۹ سال و برادرانش حسین ۲۳ سال و عباس ۲۲ سال مدیریت نشریه «توفیق» را برعهده داشتند

صحبت به حزب خران که می‌رسد، فرصت را غنیمت می‌شمارم، او را از دنیای خاطراتش بیرون می‌آورم و از فلسفه راه‌اندازی این حزب و طعنه‌های سیاسی که راه‌اندازی حزب خران به همراه داشته است، می‌پرسم. با بیان این جمله که من روزنامه «توفیق» را به صورت حزبی اداره می‌کردم، بلند می‌شود تا مدارکی را که از دوره مدیریتش در «توفیق» به جا مانده، برایمان بیاورد.

با یک کیف دستی قهوه‌ای برمی‌گردد و اول از همه کارت عضویت در حزب خران را نشانمان می‌دهد؛ موضوع در ظاهر شاید خنده‌دار باشد، اما برای او حزب خران یک موضوع کاملا جدی است و این‌طور که می‌گوید آن زمان برای خیلی‌ها امری جدی به حساب می‌آمده. افراد باید در اظهارنامه‌ای خطاب به کمیته خر بگیری حزب خران علل خریت خود را توضیح می‌دادند و اگر قبول می‌شدند، آنگاه برایشان کارت عضویت صادر می‌شد.

توفیق همان طور که نگاهی به کارت عضویتش می‌اندازد، درباره فلسه راه‌اندازی حزب خران، می‌گوید: برای بسیاری از ما پیش آمده که در زندگی، با افراد مختلفی برخورد کنیم که در روایت زندگی گذشته‌شان می‌گویند فلان کار نیک را انجام دادم که ای کاش انجام نمی‌دادم. مثلا بازرسی فلان منطقه ایران را برعهده داشتم و یک ریال هم رشوه نگرفتم و درست­کار بودم، ولی زندگی حقیرانه‌ای داشتم. اما افرادی که زیردست من بودند رشوه می‌گرفتند و وضع مالی خوبی هم داشتند. پس من عجب خری بودم! در واقع علت نامگذاری این حزب از اینجا آمد. 

او ادامه می‌دهد: من هم در سه صفحه با زبان شعر خطاب به کمیته خر بگیری حزب خران، دلایل خریتم را توضیح دادم و با تصویب کمیته، برایم کارت عضویت صادر شد. به دلیل اینکه سر و کار خر مدام با یونجه است،  این کارت هم به رنگ سبز طراحی شد. آنقدر تقاضای عضویت زیاد بود که ما در روزنامه‌ نوشته بودیم اعضای حزب خران بیش از اعضای حزب ملیون عضو دارد. یادم است یک روز در اتوبوس بودم و دیدم دو نفر جلو نشسته‌اند و در مورد درست یا غلطی حزب خران با هم صحبت می‌کنند. وقتی خواستم پیاده شوم، کارت عضویتم را نشانشان دادم و گفتم کار درستی است، حتما عضو شوید. یادم است آن زمان می‌گفتند در هر جمعی که وارد می‌شوی از هر سه نفر، یک نفر عضو حزب خران است.

صحبت‌­هایش را با پیدا کردن برگه کوچکی در میان مدارک، قطع می­‌کند و از یکی از ما می­‌خواهد که با صدای بلند این متن که بخشی از کتاب «ته بساط» نوشته سعیدی سیرجانی است را بخوانیم. «نمی‌دانم این مطلب را جای دیگری هم نوشته‌ام یا نه، به فرض نوشتن تکرارش عیبی ندارد. یکی از دوستان بنده در آستانه آریامهری شاه عضو کابینه بود و وزیر اطلاعات برایم تعریف کرد که قرار شده بود وجوهاتی به عنوان عطیه همایونی بین روزنامه‌نگاران تقسیم کنیم. سهم هر مدیر روزنامه‌ای را به تناسب موقعیت و اهمیتش مشخص کردند و اسکناس‌های درشت را توی پاکت‌ها گذاشتند و روزنامه‌نویسان را به تفاریق و تک تک احضار کردند و پاکت هر کسی را شخصا به دستش دادند. همه گرفتند با این تفاوت که عده‌ای به عرض سپاس‌های چاپلوسانه اکتفا کردند و چند نفری هم با شرح خدماتشان توقع عنایت بیشتری داشتند. در این میان یک نفر از قبول عطیه مولوکانه خودداری کرد؛ با این دلیل که منظورتان از دادن این پول‌ها چیست. اگر غرض این است که ما اسائه ادبی به مقام سلطنت نکنیم که این کار قانونا جرم است و ما هم مرتکب نمی‌شویم. اگر غرضتان کمک به روزنامه ماست که روزنامه ما را مردم می‌خرند و خوب هم می‌خرند و نه تنها خرج و دخل می‌کنیم که چیزی هم اضافه می‌آید؛ و این مرد مدیر روزنامه توفیق بود.»

با خواندن این متن دیگر خودش را از توضیحات بیشتر درباره این خاطره بی‌نیاز می­‌کند و سریع به سراغ مدارک دیگر یعنی مرام­‌نامه و سوگند­نامه نشریه «توفیق» می­‌رود و می­‌گوید: با حدود ۲۰ نفر از رجال و سیاست‌مدارها و نویسندگان و شخصیت‌های مختلف درباره کلمه به کلمه مرام­‌نامه مشورت کردم. متن نهایی مرام‌نامه را هم روی مخملی قرمز به دیوار دفتر نشریه آویزان کردم.

جدید

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار