| کد مطلب: ۱۰۵۷۶۳۸
لینک کوتاه کپی شد

گفت‌وگوی آرمان ملی با محمد بقایی ماکان؛ به مناسبت سالروز تولد نادر نادرپور

اشعار نادرپور تفکر خیامی و کافکایی دارد | دیدگاه شاملو درباره فردوسی و سعدی خنده‌آور است | شعر امروز ایران در حد و اندازه انتقاد نیست

مردی بود آراسته که به خلاف شاعران درویش‌صفت و اهل درد، اوقاتش در حشر و نشر با صاحبان جمال می‌گذشت تا دارندگان کمال؛ شاعر و مترجم، یکی از چهره‌های شناخته شده ادبیات معاصر به‌شمار می‌آید؛ هرچند که شعر او با مشخصه‌های کلاسیک در فرم و زبان، چندان نسبتی با جریان‌های پیشرو در شعر فارسی پیدا نکرد. مسلک شعری او را می‌توان مصداق روشن تعبیر «هنر برای هنر» دانست؛ چیزی که شاعران هم‌نسل او چندان برنمی‌تابیدند و او را (هم به‌ دلیل طبقه اجتماعی‌اش) شاعری فارغ از جامعه و دغدغه‌های اجتماعی می‌خواندند...

اشعار نادرپور تفکر خیامی و کافکایی دارد | دیدگاه شاملو درباره فردوسی و سعدی خنده‌آور است | شعر امروز ایران در حد و اندازه انتقاد نیست

به گزارش آرمان ملی آنلاین، با این‌همه، مخاطبان او را با شعرهایی چون «عنکبوت درشت شکستگی» (بر شیشه عنکبوت درشت شکستگی/ تاری تنیده بود/ الماس چشم‌های تو بر شیشه خط کشید/ و آن شیشه در سکوت درختان شکست و ریخت/ چشم تو ماند و ماه/ وین هر دو دوختند به چشمان من نگاه) در خاطر دارند. آنچه در ادامه می‌خوانید؛ متن گفت‌وگو با محمد بقایی ماکان، شاعر، محقق و روزنامه‌نگار است که به سیاق گفت‌وگوهای پیشین، به‌مناسبت سالروز میلاد نادرپور تهیه و منتشر می‌شود. 

 

نادر نادرپور، یکی از چهره‌های خاص در تاریخ معاصر است که در عین شهرت به زعم برخی منتقدان، چندان در سیر تحول و تطور شعر مدرن فارسی، مورد توجه قرار نگرفت. به عنوان اولین سوال، تحلیل شما از نادرپور در تناسب با دوره‌ زیستی او چیست؟ 

نمی‌توان گفت که «چندان مورد توجه قرار نگرفت». البته او پیش از سال 57 شعر را برای شعر می‌گفت. در گفت‌وگویی که با نصرت رحمانی داشتم که متن کامل آن در کتاب «شاملو و عالم معنا» آمده، درباره نادرپور می‌گوید: «نادرپور و خود من درست برخلاف شاملو حرکت کردیم، چون ما فارسی زبان بودیم و آهنگ زبان فارسی در جان‌مان ریشه داشت.» بعد می‌افزاید: «منتها فرق من با نادرپور در این بود که او بالانشین بود، می‌فهمید که بالانشین یعنی چه. یعنی از طبقه مرفه بود، او تقریبا مشکل مادی نداشت و به خواست همان بالانشینان و خوش‌آمدشان رفت دنبال شعر تغزلی که اصلا با زمانه و طیف روشنفکری سازگار نبود. او اصولا طرفدار شعر نیمایی نیست، ولی بینش شعری او را تایید می‌کند. به عقیده‌ وی، نیما در سنگلاخ پیچیدگی‌ها و ابهاماتی افتاد که هنوز در شعر فارسی وجود دارد و شعرش از لحاظ قالب و معنا چنان تعقیدی پیدا کرد که جز خودش، هیچ‌کس چیزی از آن نمی‌فهمد.» به عقیده وی «ذهن و منش نادرپور با تغزل مأنوس است. شاعرانی از این دست «بنده‌ی لعبتان سیمین»اند. مگر توللی به‌مجرد این که دستش به عرب و عجمبی بند شد، تغزل را انتخاب نکرد. فضای فکری نادرپور هم اصولا تغزلی است.» طبیعی است آنان که با دنیای قلب مأنوس‌اند و به عقل عقیله عنایتی ندارند، با غالب اشعار نادرپور پیش از سال 57 بیشتر مأنوس‌اند تا گرایش‌های فکری متفاوت او پس از مهاجرت. 

نصرت سپس می‌افزاید: «این همان توللی است که از شهریور 20 به بعد بر شعر فارسی اثر می‌گذارد، به شیوه‌ خانلری نزدیک می‌شود و از نیما بسیار تاثیر می‌پذیرد. ولی بعد مثل نادرپور به هدونیزم ذهنی مبتلا می‌شود.... نادرپور خیلی تلاش کرد که با مردم باشد، ولی سخن او در آن ایام که ذهن انتقادی جامعه شکل می‌گرفت، بر دل مردم ننشست؛ بلکه بر دلشان ماند... البته زبان او هم زبان شسته‌ورفته همان بالانشینان است که مثل خودشان قِروفِردار است.» البته نباید فراموش کرد نظرات رحمانی و برخی از منتقدان نادرپور، به پیش از سال 57 مربوط می‌شود و او نیز اگر قیاس مع‌الفارق نباشد، همانند برخی از چهره‌های مشهور شعر فارسی، سیری دوگانه در جریان فکری خویش داشته است.

نادر نادرپور

نادرپور را معمولا با اشعار کلاسیک (غزلیات و چارپاره‌ها) می‌شناسیم. هرچند که تجربیات مبسوطی هم در قالب نیمایی از خود به جا گذاشت. اساسا شعر او را در نسبت با شعر سایرین چطور ارزیابی می‌کنید؟ 

نادرپور همان‌طور که می‌دانید، چندین دفتر شعر دارد؛ مثل دختر جام، آسمان و ریسمان، چشمها و دستها، بامداد دروغین، خون و خاکستر و چند دفتر دیگر. او را در واقع باید از سرایندگان پرکار معاصر دانست، ولی آنچه که نام او را بر زبان‌ها انداخت، شعر معروف «بت‌ تراش» است که روش تصویرپردازی او را در کاروبار شعر به‌خوبی نشان می‌دهد. اگر اخوان را شاعر روایی می‌نامند، نادرپور نیز صورتگر و تصویرپرداز ماهری است. شادروان معیری از قول مرحوم بهار نقل کرده است که اگر نشاط اصفهانی دیوانی دوازده‌هزار بیتی به نام «گنجینه» نمی‌داشت، فقط بیت «طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد/ در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد» کافی بود که دارای همین معروفیت شود. این مثال را می‌توان در مورد شعر «بت تراش» نادرپور هم مطرح کرد. مضمون این شعر، یادآور تندیسی است که پیگمالیون، پیکرتراش قبرسی آفرید.

نادرپور در حقیقت انسانی به قول حافظ، باب میل خود خلق می‌کند. ترکیبات، توصیفات تازه -مثل «تیشه‌ی خیال»، «نگین چشم»، «وسوسه شست‌وشو»، «شراب کف‌آلود ماه»، «تراش تن»، «ناز هزار چشم سیه»، «نقش هوس» و «پرده‌ی نیاز»-، مفردات و ترکیباتی که او در این شعر به کار برده، دارای چنان انسجام و هماهنگی دلنشینی هستند که خواننده آشنا به کلام و کلمه را به تحسین وامی‌دارد. مضمون شعر نه‌تنها حدیث نفس بسیاری از آدمیان است؛ بلکه در شعر فارسی نیز سابقه ندارد. به‌نظر می‌رسد که برخی از مضامین اگر در شیوه‌ نیمایی گفته می‌شد، تاثیرگذاری قالب عروضی را نداشت. به‌نظرم تعریف شعر برای نادرپور خارج از معیارهای اصیل نیست، یعنی به وزن روشمند توجه دارد و قافیه را عامل موثری در زیبایی شعر می‌داند. از همین‌رو است که با روش نیمایی الفت چندانی نداشته و سروده‌هایش در این شیوه جذابیت اشعار کلاسیک را ندارد.

به‌نظرم شاملو در شعر جدید و نه «شعر نو» شهاب ثاقبی است که زود افول خواهد کرد. بیشتر به‌نظر می‌رسد می‌خواست خود را به منظر بنشاند، برای مثال آنچه درباره فردوسی و سعدی گفت، واقعا خنده‌آور است. همانطور که تصحیح هفت‌گنبد نظامی و دیوان حافظ هم نشان داد که پا از گلیم خود بیشتر دراز کرده.

نادرپور از نوادگان نادرشاه افشار بود و طبقه اجتماعی او، همواره مورد انتقاد تفکرات ایدئولوژیک آن زمان قرار می‌گرفت. تا جایی که او را «شازده» می‌خواندند و... از این منظر، آیا شعر نادرپور در آن دوران، مصداق شعر غیرمتعهد بود؟ 

در این مورد‌ همانطور که اشاره شد، وابستگی چشمگیری به بالانشینان داشت و منش و رفتار اجتماعی‌اش مبین دورافتادن از توده‌ مردم بود. مردی بود پیوسته آراسته که سعی در نمایاندن شمایل نیکو داشت و به خلاف برخی از شاعران درویش‌صفت و اهل درد، اوقاتش در حشر و نشر اجتماعی با صاحبان جمال می‌گذشت تا دارندگان کمال. بنابراین تراوشات ذهن او نیز از همین حس‌وحال نشأت می‌گرفت. 

در همین راستا، شاملو، نادرپور را در کنار کسایی، مشیری و ابتهاج، به‌عنوان مربع مرگ شعر خطاب قرار داد. نظرتان در باره این رویکرد چیست؟ 

به‌نظرم شاملو در شعر جدید و نه «شعر نو» شهاب ثاقبی است که زود افول خواهد کرد. بیشتر به‌نظر می‌رسد می‌خواست خود را به منظر بنشاند، برای مثال آنچه درباره فردوسی و سعدی گفت، واقعا خنده‌آور است. همانطور که تصحیح هفت‌گنبد نظامی و دیوان حافظ هم نشان داد که پا از گلیم خود بیشتر دراز کرده. این نظری است که مورد تایید نظامی‌شناسان مثل شادروان بهروز ثروتیان و حافظ‌شناسان مثل آقای خرمشاهی قرار گرفته است. اهانت او به کاوه که از ارجمندترین اساطیر ایرانی است، از همین قماش است. اینکه او شعر نادرپور و مشیری و ابتهاج را «مرگ شعر» خطاب می‌کند، پیدا نیست بر چه اساسی است و این نظر را بر اساس چه معیاری بیان داشته؟! اگر معیار، ذوق و استقبال مردم است که شعر مشیری و ابتهاج به مراتب بیشتر از سروده‌های او بر سر زبان‌هاست. آنان به قول ابراهیم گلستان، نه از مفردات و ترکیبات تاریخ بیهقی بهره‌ مستقیم گرفتند و نه از اصطلاحات متفکران غربی مثل وینکنشتاین در به‌کارگیری «یقین گمشده». به نظرم شعر «بت‌ تراش» نادرپور، همانند عقاب خانلری –که‌ آن را هم شاملو به چشم عنایت نمی‌نگریست- از ماندنی‌ترین اشعار معاصر است. 

به نظر شما، اصلی‌ترین ارکان شعر نادرپور تا پیش از انقلاب، چه مواردی را شامل می‌شود و اساس شعر او را در مقایسه با شاعران هم‌نسلش، چطور ارزیابی می‌کنید؟ 

مضامین و موضوعات شعر نادرپور، به‌طور کلی بر محور یأس فلسفی است. از زندگی و آنچه آدمی با آن روبه‌روست، شکوه می‌کند. از سرنوشت محتوم می‌نالد. از آنچه می‌بیند دلزده است. خود را زندانیِ زندان تقدیر می‌داند. از شکست در عشق و بی‌وفایی ایام می‌گوید، از طبیعت و زیبایی‌هایش سخن به‌میان می‌آورد و تأسف می‌خورد از این که همه این‌ها را باید نهاد و به سوی فنا کوچ کرد. بیشتر سروده‌هایش یادآور تفکر خیامی و کافکایی است، شاید از همین‌رو است که گفته‌اند در سال‌های پایان عمرش پریشیده و افسرده بود که هیچ شوقی برای زنده‌ماندن نداشت. 

باتوجه به اینکه او، در سوربن فرانسه درس خواند و بخشی از کارنامه ادبی‌اش به ترجمه اختصاص داشت، به نظر شما چرا همچون برخی چهره‌های دیگر (نظیر رویایی و...) به ادبیات مدرن زمان خود توجهی نشان نداد و همچنان شعرش از قالب کلاسیک و یا نئوکلاسیک پیش‌تر نرفت؟ 

نادرپور سه‌سال از عمرش را در پاریس گذراند ولی عمده‌ زندگی او پیش از آن که مهاجرت کند، در ایران گذشت. گرچه مانند اخوان و سیاوش کسایی علاقه خود را به سرزمینش در شعر به‌وضوح بیان نمی‌کند، ولی به‌واقع ایران‌اندیشی بود و به تاریح و ارزش‌های ایرانی، به‌خصوص شعر کهن فارسی عشق می‌ورزید. نادرپور به معنای واقعی کلمه، مردی ادیب و سخندان بود، در حقیقت باید گفت که در بحر شعر فارسی مستغرق بود. سواد و آگاهی ادبی او از بسیاری شاعران هم‌دوره‌اش بیشتر بود. از همین‌رو مدتی مسئولیت برنامه‌های ادبی رادیو تلویزیون ایران را به‌عهده داشت، ولی با این همه اقامت در فرانسه و آشنایی او با زبان فرانسوی تاثیراتی آگاهانه و ناآگاه در شعرش گذاشته است. او مدرنیسم را در اندیشه و مضمون دنبال کرد و آن را در ظرف‌ها یا قالب‌های مألوف شعر فارسی ریخت. شاید از همین‌روست که اقبال لاهوری را می‌ستاید و او را «فردوسی سرشت» می‌خواند، زیرا اقبال نیز اندیشه‌ها و مضمون‌های نو را در قالب کهن ریخت: «سخن تازه زدم، کس به سخن وانرسید/ جلوه خون گشت و نگاهی به تماشا نرسید/ کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام/ هرکه در ورطه لا ماند، به الا نرسید». نتیجه این که نوبودن را باید در اندیشه و محتوا جست؛ نه در قالب و ساختار. آنچه مهم است، شعریت شعر است. 

نادرپور در سال‌های پایانی عمر، به نگارش مقالات تحقیقی هم روی آورد، از جمله دو رساله که درباره نظامی گنجوی و آثارش به‌تحریر آورد به نام‌های «شش قله در آفاق تاریخ» و «نظامی گنجوی، مست می‌نخورده» که در «فصلنامه ایران‌شناسی» در آمریکا به چاپ رسید. او در این دو پژوهش از شخصیت استوار و شعر حکیم گنجه ستایش می‌کند. حال آن‌که شاملو سروده‌های نظامی را شعر نمی‌داند.

برخی معتقدند نادرپور را باید در شمار شاعرانی قرار داد که مهاجرتشان از ایران، به قیمت بازماندن از سیر تحول ادبی آن‌ها دانست. اینطور فکر می‌کنید؟ 

با این نظر موافق نیستم، زیرا نادرپور را نمی‌توان با خویی سنجید. البته هر دو آنان پس از مهاجرت در یک مسیر فکری به‌لحاظ سیاسی قرار گرفتند، ولی از آنجا‌که نادرپور شاعرتر از او است، از این بابت سیمایی بارزتر پیدا کرد. ناگفته پیداسست که در این خصوص می‌شود به اندازه «مقدورات» حرف زد، می‌فهمید که مقدورات یعنی چه؟ وگرنه سخن بسیار است. ناگفته نماند که نادرپور در سال‌های پایانی عمر، به نگارش مقالات تحقیقی هم روی آورد، از جمله دو رساله که درباره نظامی گنجوی و آثارش به‌تحریر آورد به نام‌های «شش قله در آفاق تاریخ» و «نظامی گنجوی، مست می‌نخورده» که در «فصلنامه ایران‌شناسی» در آمریکا به چاپ رسید. او در این دو پژوهش از شخصیت استوار و شعر حکیم گنجه ستایش می‌کند. حال آن‌که شاملو سروده‌های نظامی را شعر نمی‌داند. به‌نظر؛ نادرپور حکیم گنجه را پیرو «هدونیسم» یا لذت‌گرایی می‌داند. این تعریفی است که تاحدی مشمول دیدگاه او نیز می‌شود. به عقیده وی، ستایش نظامی از عشق و مستی برای برانگیختن نشاط در مردمی بوده که به سبب جزمیت حاکم بر جامعه، دلی غمگین داشتند و از شادی‌های حیات دور افتاده بودند. 

به نظر شما کدام تمایزات و ویژگی‌هایی در نادرپور می‌تواند برای جوان‌های نسل حاضر، جذاب و -درس‌آموز باشد؟ 

شعر امروز ایران حتی در حد انتقاد هم نیست. اکثر آنان که به خیال خود شعر می‌گویند، آگاهی بایسته‌ای از ادبیات کهن فارسی یعنی بن‌مایه‌های شعر فارسی ندارند. نمی‌خواهم نام ببرم؛ ولی هستند کسانی که به نام شاعر شعر نو مطرح‌اند که در سروده‌هایشان ایرادات دستوری فاحش دیده می‌شود. اینان گمان می‌کنند که بی‌دود چراغ می‌توان پای در عرصه ادب نهاد. حال آن‌که به قول ایرج باید به آنان تذکر داد: «در شعر مپیچ و در فن او/ کاین کار ز کارهای گنده‌ست». بنابر‌این غوطه خوردن در دریای شعر فارسی، شرط اول‌قدم است تا زمینه و پایگاهی باشد برای اظهار بی‌ایراد اندیشه. محصولات فکری هم با کسب معرفت و مطالعات وسیع و عمیق ارزش می‌یابد. از این‌رو ذوق شاعری بی‌مدد اندیشه‌های درخور توجه و مورد پسند جامعه مقبول اهل نظر قرار نمی‌گیرد. 

از آنجا که شما در پیش از سال 57، برنامه‌ای فرهنگی در رادیو داشتید و نادرپور هم چنان که اشاره کردید در آن ایام با رادیو تلویزیون همکاری داشت، آیا خاطره‌ای از او دارید؟ 

خاطره مستقیمی از او ندارم، ولی خواسته یا ناخواسته با اهل شعر و ادب و فرهنگ که هر یک به‌ مناسبتی در محیط رادیو دیده می‌شدند، آشنایی داشتم. از جمله با مهدی سهیلی که برنامه‌ای در رادیو داشت به نام «در محفل شاعران» که در هر برنامه دو شاعر را برای گفت‌وگو دعوت می‌کرد، یکی از میان شاعران معروف و دیگری از بین شاعران نورسیده. روزی از من خواست شاعری جوان که هم‌سن و سال من باشد به او معرفی کنم تا با نادرپور در یک برنامه شرکت کند. من در آن زمان با حسین منزوی در دانشگاه تهران هم‌کلاس بودم. او در آن زمان معروفیتی نداشت، طوری که سهیلی هم با همه اشرافی که نسبت به شعر و شاعران قدیم و جدید داشت، او را نمی‌شناخت. ولی او را مطمئن ساختم که اگر برخی از سروده‌هایش را بخواند، تصدیق خواهد کرد که شاعری نامبردار خواهد شد. چنین هم شد و منزوی در یک برنامه رادیویی در کنار نادرپور قرار گرفت و برخی از غزل‌هایش را خواند که مورد ستایش نادرپور و سهیلی قرار گرفت.

نویسنده : هادی حسینی‌نژاد

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار