انتخابات تناسبی و عدم تناسب!
برای نخستین بار قرار است شکلی از آنچه انتخابات تناسبی نامیده شده است در انتخابات شورای شهر تهران عملیاتی شود.
در فضای عام سیاسی عمدتا از این موضوع استقبال شده است و برای آن استدلالهایی چون تقویت تکثر، تقویت احزاب، برقراری تعادل و توازن سیاسی، ¬کاهش قطبیسازی سیاسی، لحاظ حق اقلیت و... ارائه میشود و به تجارب جهانی اشاره میشود (گرچه در تجارب جهانی هم با الگویی که قرار است در تهران و بعدها در شهرهای بزرگ برگزار شود متفاوت است و دلیل تفاوتش هم ماهیت نظام انتخابات تناسبی برای تقویت تحزب است و نه تعارض با آن). اما استدلالهایی که برای حمایت از انتخابات تناسبی در ایران و در شورای شهر آورده میشود دو مشکل بنیادین دارد و آن هم این است که انتزاعی و جدا از زمینه است و همچنین عدم تناسبهای ساختاری در انتخابات شورای شهر را نادیده میگیرد. نخستین مسأله این است که فقدان احزاب واقعی وجود دارد، ممکن است استدلال شود که انتخابات تناسبی سبب میشود احزاب تلاش کنند که واقعی شوند اما این استدلال این نکته را نادیده میگیرد که به صورت ساختاری بخشهای زیادی از مردم و گروههای اجتماعی امکان نمایندگی شدن در ساختار سیاسی و حزبی موجود را ندارند. انتخابات تناسبی برای آن است که در جایی که گروههای مختلف جامعه توسط احزاب نمایندگی میشوند و فراگیری سیاسی وجود دارد، برای اینکه گروههای کوچک در ساختار سیاسی هم نمایندگی شوند امکان سهم گرفتن داشته باشند و توسط سیستم اکثریتی حذف نشوند، جایی که نمایندگی با اما و اگر درگیر است، انتخابات تناسبی فقط تقسیم سهامی خواهد بود و به جای جذب مشارکت، دفع مشارکت میکند، چون بخشهایی از نیروهای سیاسی را بینیاز از افزایش مشارکت میکند و آنها میدانند که با مشارکت محدود هم سهمی به دست میآورند. مسأله دوم آن است که رقابت میان همین احزاب رسمی موجود هم با مساله تایید و رد صلاحیتها مواجهیم (هرچند در مجموع نسبت آن به انتخابات مجلس که در آن نظارت استصوابی وجود دارد کمتر است). در شرایط عدم توازن سیاسی، انتخابات تناسبی معنایش این است که یک جریان، جریان دیگری را در انتخابات محدود کند و بعد بخواهد که اگر در این رقابت نابرابر شکست خورد، همچنان سهم خود را حفظ کند. مسأله سوم آن است که در زمینه انتخاباتها در ایران، یک انگیزه مهم مشارکت، سلبی است و نه ایجابی. مردم میآیند رأی میدهند که عدهای نباشند و حال در این انتخابات این انگیزه از بین میرود. مسأله چهارم آن است که انتخابات تناسبی مهمترین عدم تناسبها در انتخابات شورای شهر تهران را که به صورت ساختاری وجود دارد، نادیده گرفته است که عبارتند از عدم تناسب جمعیتی و عدم تناسب جغرافیایی. همه صاحبنظران اتفاق نظر دارند که تعداد 21 کرسی برای نمایندگی کلانشهر تهران به هیچ وجه کافی نیست و با جمعیت فعلی آن تناسب ندارد. همچنین در ساختار انتخاباتی تهران تمام این 21 نفر می¬توانند نه فقط از یک منطقه یا یک محله که حتی از یک مجموعه آپارتمانی انتخاب شوند و هیچ محدودیتی برایش وجود ندارد و در نتیجه شورای شهر تهران فاقد تناسب جغرافیایی در نمایندگی است. اگر قرار بود مشکلات عدم تناسب در انتخابات حل شود اینها اولویت بیشتری داشتند. در نهایت مشکل دیگر به ساختار خاص این مدل انتخابات تناسبی بر می¬گردد که در آن منفردین به صورت یک فهرست فرضی تلقی میشوند و براساس سهم مجموع آرای منفردین از آرای صحیح مأخوذه و بدون وجود یک حد نصاب، صاحب کرسی میشوند که موجب میشود کاندیداهای منفرد با آرای بسیار پایینتر از کاندیداهای لیستهای احزاب به شورای شهر راه یابند که این نقض غرض ماهیت انتخابات تناسبی یعنی تقویت احزاب است. از آنجا که «عیبها گفتی، از حسن هم بگو» نکات مثبت انتخابات تناسبی عبارتند از تقویت الگوی انتخابات شبکهای در مقابل الگوی انتخابات تودهای و همچنین تقویت و فرصت احزاب مستقل.
محمدکریم آسایش
کنشگر و پژوهشگر شهری
ارسال نظر