| کد مطلب: ۱۱۸۶۳۱۱
لینک کوتاه کپی شد
واقعیت در آینه‌ فانتزی

لیلا رعیت در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

واقعیت در آینه‌ فانتزی

آرمان ملی- بیتا ناصر: رمان «ناتوان» نوشته لورن رابرتس که به قلم لیلا رعیت ترجمه شده نخستین جلد از مجموعه‌ای پنج جلدی است که به تازگی توسط نشر آذرگون منتشر و وارد بازار شده است.

رعیت این رمان را یک فانتزی نه‌چندان سنگین می‌نامد و درباره آن می‌گوید: «جامعه فانتزی که لورن رابرتس در ناتوان از آن گفته، صورتی دیگر از بسیاری از جوامع انسانی کنونی است.» نسخه اصلی این رمان، خیلی سریع توانست نظر عموم را به خود جلب کند و جزو پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز شود. رمان در صف انتظار برای تبدیل شدن به فیلم قرار گرفته و به زودی باید منتظر اکران قوی‌ترین نسخه‌های تصویری باشیم که می‌تواند برنده جوایز مشهورترین مسابقات و جشنواره‌ها باشد. آنچه در ادامه می‌خوانید، متن مصاحبه با لیلا رعیت، مترجم رمان «ناتوان» است.

برای شروع، کمی از «ناتوان» بگویید. در چه ژانری نوشته شده و چه درونمایه‌هایی دارد؟

اولین توصیفی که برای این مجموعه می‌توان گفت «فانتزی» است. ناتوان و دیگر جلدهای این مجموعه فانتزی همراه با درونمایه‌های عاشقانه و کشاکش‌های اجتماعی است. ماجراهای این داستان در سرزمینی افسانه‌ای به نام ایلیا می‌گذرد. حدود سه دهه پیش در آن کشور نوعی بیماری به نام طاعون، متفاوت از طاعون نام‌آشنای دنیای ما، شایع شد و عده بسیاری را به کام مرگ کشاند. تنها کسانی از این بیماری جان سالم به در بردند که توانستند خود را به نوعی توانایی فرابشری مجهز کنند. یکی مانند صاعقه خود را سریع کرد، دیگری توانایی معلق کردن اجسام در هوا را پیدا کرد، سومی شفابخش شد، نفر بعدی از نوک انگشتان خود آتش می‌پراکند، و به همین ترتیب. دراین میان، بودند عده قلیلی که توانستند از طاعون جان به درببرند؛ درحالی ‌که مجهز به هیچ نیروی خاصی نبودند. به آنها می‌گویند «معمولی». به حکم پادشاه، معمولی‌ها حق همزیستی با دیگر مردم ایلیا را نداشتند. آنها باید تبعید می‌شدند. هر معمولی که از این حکم سرپیچی می‌کرد به تیغ مرگ سپرده می‌شد. وضع کسی که به معمولی‌ها پناه می‌داد هم بهتر از خود او نبود.

شخصیت اصلی این رمان کیست؟ راجع به او و ویژگی‌هایش توضیح می‌دهید؟

شخصیت اصلی رمان ناتوان، دختری است معمولی به نام پایدن. پایدن در دوران کودکی مادر معمولی‌اش را از دست داده. پدر او که یک شفابخش بود هم هنگامی که او نوجوانی بیش نبود که به جرم کمک به معمولی‌ها به دست پادشاه کشته شد. پایدن ماند و یتیمی و زاغه‌نشینی، پایدن ماند و معمولی بودن و تنهایی، پایدن ماند و ناتوانی. اما پایدن شخصیتی نداشت که به این ناتوانی تن بدهد. با وجود زندگی سخت روی پاهای خود ایستاد. او برای گذراندن زندگی و امرار معاش مجبور بود روزها دزدی کند و شب‌ها لابه‌لای خرابه‌ها و زاغه‌ها، زیر سقف آسمان چشم بر هم بگذارد. با این‌حال او توانست راز معمولی بودن خود را پشت نقاب توانایی «معنوی» پنهان کند. این توانایی چیزی نبود جز به‌کارگیری هوش سرشار برای کشف اتفاقاتی که ظرف این چندروز برای دیگران افتاده و حدس آنچه در آینده نزدیک در انتظارش است. از آن‌طرف پایدن به تعلیم و تمرین انواع مهارت‌های مبارزه‌ای، مثل مشت‌زنی و تیراندازی می‌پردازد، و اصول پزشکی که از پدر یادگرفته را داراست. پایدن برخلاف برچسبی که برایش انتخاب شده، که همان ناتوانی است، دختری کاملاً توانمند است.

رمان بجز پایدن شخصیت اصلی دیگری دارد؟

بله، شخصیت دوم این رمان شاهزاده کای است. کای از دوران کودکی زیر دست پدر پادشاهش، که همان قاتل پدر پایدن است، انواع آموزش‌های کشت و کشتار و شکنجه را دیده، و خود به شکنجه‌گری قابل تبدیل شده. این دو در همان صفحات اول رمان به طور تصادفی با یکدیگر دیدار دارند و بعد از آن به دلیل یکسری اتفاقات با هم گره می‌خورند. گاهی روبه‌روی هم قرار می‌گیرند و گاهی کنار یکدیگرند.

فکر نمی‌کنید موضوع این رمان برای مخاطبان، کمی تکراری باشد؟ دختر فقیر و پسر پادشاه.

به نکته دقیقی اشاره کردید. غیر کلیشه‌ای بودن یکی از نقاط قوت این رمان است. وصل دختر فقیر و پسر ثروتمند و شکل‌گیری عشقی سیندرلایی چیزی است که در انواع داستان‌های ایرانی و خارجی به کرّات تکرار شده و خالی از هرگونه لطف برای مخاطب است. در این رمان این دختر و پسر روبه‌روی هم قرار می‌گیرند. ظاهراً تکلیف هر دونفرشان کاملاً روشن است. دختر منتقم خون پدرش است، پسر هم از سوی پدر خود مامور کشتن دختر به جرم معمولی بودن است، اما قضیه به این سادگی‌ها هم نیست. کشمکش و گره‌افکنی داستان از همین جا شروع می‌شود. دانه عشق در دل کای کاشته می‌شود و خزنده به سمت پایدن مسیر خود را پیدا می‌کند، اما پایدن سال‌هاست که مالامال از خشم به انتظار این روزها بوده و با لجبازی اجازه رشد این حس را در درون خود نمی‌دهد. عشق آنها دست‌کم برای پایدن نوعی حس ممنوعه است، اولویت برای او خونخواهی پدر است، نه رسیدن به پسر پادشاه.

راوی اصلی داستان کیست؟ شخص اول یا دانای کل؟

نوع روایت این رمان کاملاً خاص و منحصربه‌فرد است. داستان دو راوی دارد؛ پایدن و کای. در برخی فصل‌ها پایدن راوی اول شخص است و بعضی دیگر کای. بعضی از ماجراها اول از زبان پایدن گفته می‌شود و در فصل بعدی، همان ماجرا از نگاه کای از نقطه‌نظری جدید توصیف می‌شود. این باعث می‌شود برخی معماها که در فصل قبل بوده به شکلی جذاب در این فصل کشف رمز شود، و این خود به جذابیت این رمان می‌افزاید.

احتمالاً فانتزی بودن این رمان باعث شده که مخاطبین بسیار خاصی پیدا کند.

شاید هم نه. این رمان یک فانتزی سنگین نیست. مردمان رمان ناتوان مثل سه‌گانه ارباب حلقه‌ها انواع مختلف موجودات ذی‌حیات نیستند. آنها انسان‌هایی عادی‌اند که هریک قابلیتی خاص پیدا کرده‌اند. تنها تفاوتشان با مردم دنیای ما، دوران زندگی‌شان است. سبک زندگی آنها به چندین دهه قبل، دوره استفاده از گاری و درشکه برمی‌گردد.

کمی راجع به صحنه‌سازی‎ها توضیح دهید. آنها هم مثل شخصیت‌پردازی‌های رمان قوی بودند؟

بله، نویسنده در این زمینه هم کاملاً مسلط عمل کرده است. نیمی از اتفاقات این رمان در کوچه پس‌کوچه‌های منطقه فقیرنشین می‌گذرد. هرروز در این مناطق بازارهای محلی با بوی تند ماهی و انواع ادویه برپا می‌شود. دستفروشان بساط میوه‌فروشی و پارچه‌فروشی خود را پهن می‌کنند و فروشنده و مشتری بر سر چند سکه بیشتر و یا کمتر کلی چانه می‌زنند. صحنه‌سازی‌های آنقدر شفاف و روشن است که خواننده خود را میان آن بازار، در حال لمس میوه‌ها و استشمام رایحه ماهی دودی و ادویه‌ها می‌بیند. نیم دیگر داستان هم در اتاق‌ها و راهروهای مجلل قصر مرمرین پادشاه رخ می‌دهد، و باغ‌های بزرگ و پر از دار و درختی که خواننده از بودن میانشان خسته نمی‌شود.

در رمان ناتوان، عده‌ای به نوعی خاص از توانایی فرابشری دست یافته‌اند و عده دیگر معمولی هستند. تا چه حد این موضوع ریشه در ابعاد روانشناختی و جامعه‌شناختی دارد؟

از هر دو لحاظ قابل بررسی است. قطعاً نویسنده نگاه عمیقی به ساختار اجتماعی انسان‌ها و مشکلات و اختلالات روانی داشته و از مجرای قابلیت‌های افراد این داستان، آنها را مطرح کرده است. در این رمان، اصرار بر آن است که تنها افرادی که توانایی‌های قوی دارند انسان‌هایی خوب و قابل احترام‌اند. آنها استحقاق داشتن یک زندگی خوب را دارند و محقّ‌اند که از شرایط خوب زیستی لذت ببرند. آنکه توانایی آتش‌پراکنی دارد می‌تواند از عهده چندنفر با هم بربیاید، پس او حق دارد در فضایی درباری زندگی کند و بالاترین حدّ امکانات به او ارائه می‌شود. این درحالی است که در این داستان الزاماً هرکس که دارای قابلیت حرفه‌ای‌ست شخص خوبی نیست. یکی از افراد دختری به نام «بلیر» است، با قابلیت معلق کردن اجسام در هوا و پرتاب کردن آنها به سوی دیگران. یا پسر دیگری به نام «آس» که قدرت توهم‌آفرینی دارد. هردوی آنها از توانایی‌های خود به بدترین شکل ممکن استفاده می‌کنند، اما امکان بهره‌مندی از نعمات آن سرزمین را دارند.

از آن‌طرف، مردمی که در خرابه‌ها و زاغه‌ها زندگی می‌کنند دارای توانایی‌هایی نسبتاً سطح پایین‌اند. قابلیت‌هایی به مراتب ضعیف‌تر. اینها حق ندارند زندگی درباری داشته باشند. تکلیف معمولی‌ها هم که روشن است. یا باید آن سرزمین را ترک کنند و یا اعدام می‌شوند.  این نوع شخصیت‌پردازی نوعی انتقاد اجتماعی است که نویسنده در قالب داستانی فانتزی ارائه کرده. حرف از جوامعی است که در آنها قدرتمندان، اعم از ثروتمندان یا دارندگان نوعی دانش و مهارت که صاحب قدرت می‌شوند، به شکلی تبعیض‌آمیز بر کرسی احترام نشسته‌اند و بی‌قدرتان، فقرا و دیگر افرادی که در شرایط سخت حیات قرار دارند لایق هر نوع ظلم و تحمل استبدادند. در این رمان، گناهکارترین فرد همان قدرتمندترین شخصیت داستان است، یعنی پادشاه. پادشاه بنابر منطقی غیرموجه شخصیت‌های معمولی‌ها را مطرود و مهدورالدّم، و پیش‌پاافتاده‌ها را به زندگی درمیان زاغه‌ها انداخته، عده‌ای مامور هم اجیرکرده تا اگر فقیری دست از پا خطا کرد او را به باد شلاق بگیرند و جایی را در بدنش سالم نگذارند.

از آن طرف در دربار خودش، گروهی قدرتمند و ثروتمند هر کار غلط و اشتباهی که دلشان می‌خواهد انجام می‌دهند و از همه‌چیز لذت می‌برند. غذایی که برای ناهار و شام به آنها ارائه می‌شود زیاد است و به طرز فجیعی حیف و میل می‌شود. در اتاق‌های مجلل و پرشکوه هرکس تخت و کمد و حمامی جواهرنشان تعبیه شده. کمدها پر از لباس‌هایی است که شاید فرد حتی برای یک بار هم فرصت پوشیدنشان را پیدانکند. آنچه اینجا حیف و میل می‌شود به راحتی می‌تواند تا مدت‌ها شکم گرسنه‌های زاغه‌نشین را سیر کند. پس جامعه فانتزی که لورن رابرتس در ناتوان از آن گفته، صورتی دیگر از بسیاری از جوامع انسانی کنونی است. ثروت برای یک عده، و فقر برای عده دیگر، به بهانه اینکه گروه اول دارای عنوان توانایی‌اند و استحقاق این شرایط را دارند، اما گروه دیگر محقّ نیستند. حقیقت آن است که گروه دوم مورد تایید پادشاه نیستند.

مردمان رمان ناتوان مثل سه‌گانه ارباب حلقه‌ها انواع مختلف موجودات ذی‌حیات نیستند. آنها انسان‌هایی عادی‌اند که هریک قابلیتی خاص پیدا کرده‌اند. تنها تفاوتشان با مردم دنیای ما، دوران زندگی‌شان است

شخصیت اصلی رمان، پایدن، دزد است.

بله، اما خواننده به او حق می‌دهد. شرایطی که پادشاه برای او و امثال او پدیدآورده راه دیگری برای او نگذاشته. پایدن یک معمولی است و خود را پشت نقاب یک مهارت پنهان کرده تا مهدورالدّم نشود. او برای گذران زندگی امکان دیگری جز دزدی ندارد. شاید دزدی در مدینه فاضله ممنوع باشد، اما خواننده این رمان، شرایط سخت پایدن را درک می‌کند و او را محقّ می‌داند. نه پایدن مقصر است که یتیم میان زاغه‌ها رها شده، و نه کای و دیگر درباریان سزاوار زندگی مجللی‌اند که از آن بهره‌مندند. اینها همه به دلیل جبر قوانین آن سرزمین است.

درباره رابرتس و سبک و سیاق نویسندگی‌اش بگویید.

لورن رابرتس نابغه‌ای جوان است که به تازگی پا به عرصه نویسندگی گذاشته و همه را متحیر کرده است. خود من تجربه نویسندگی چند رمان دارم و می‌دانم که بالابودن سن و داشتن تجربه‌های بیشتر تا چه اندازه می‌تواند عصای دست یک نویسنده باشد. یک بار از نویسنده‌ای قابل این را شنیدم که نویسندگی تازه از سن چهل سالگی شروع می‌شود. اما رابرتس تمام این اصول و قواعد را شکسته. او در سن هجده سالگی شروع به نوشتن ناتوان کرد و در بیست و سه سالگی پنجمین جلدش را به پایان رساند. خلق یکچنین شاهکاری در این سن خبر از نبوغ این نویسنده خوش‌ذوق و توانمند می‌دهد.

مراحل انتخاب، ترجمه و انتشار این اثر به چه نحو بوده است؟

این رمان انتخاب خود ناشر محترم، نشر آذرگون بود. به من خبر دادند رمانی پرفروش است و از من خواستند آن را برای ترجمه بررسی کنم، بررسی کردن همان و شیفته شدن همان. رمان خیلی سریع مجذوبم کرد و دست به کار ترجمه‌اش شدم. صفحه به صفحه این کتاب را بارها مطالعه کردم تا بتوانم ترجمه‌ای عمیق و درست ارائه کنم، از تک‌تک ماجراها و اتفاقات مهیج و پرکشش آن لذت بردم. داستان در هیچ بخشی ملال‌آور و خسته‌کننده نمی‌شد. هر قسمت، حاوی ماجرایی جدید و جذاب بود. جلد اول بسیارقطور بود و ترجمه آن زمان می‌برد. برای صرفه‌جویی در زمان، ترجمه چهارجلد دیگر این رمان به نام‌های بی‌پروا، قدرتمند، بی‌باک و بیمناک به خانم پریسا رجوند سپرده شد. نشر آذرگون با رعایت یکسری اصول توانسته این مجموعه را کیفیت ترجمه و ویرایش بالا، اما با ارزانترین قیمت موجود در بازار به مخاطب خود ارائه کند. انتخاب کاغذ و مقوای قیمت مناسب، فونت نه چندان ریز یا درشت، فروش بدون واسطه و فقط از طریق سایت نشر و دیجی‌کالا، و دریافت کمترین حدّ از سود همگی دست به دست هم داده و باعث شده آذرگون بتواند این دوره پنج جلدی را نهایتاً به مبلغ دو جلد که برخی ناشرین دیگر برای فروش گذاشته‌اند به خریداران خود ارائه دهد.

 

 

 

 

 

 

 

منبع : آرمان ملی

جدید

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار