ما را چه شده است؟
خبری این روزها در فضای رسانهای منتشر شد که دختر یازده سالهای که به منظور پرو لباس در مزون خانگی حضور یافته بود بعد از اینکه، آنگونه که گفته میشود، مورد تمسخر از سوی فروشنده واقع شد، تصمیم میگیرد که با چاقو اعمال به خشونت کند که در نهایت منجر به فوت آن فرد شد.
گرچه پلیس اعلام کرد کمتر از شش ساعت دختر قاتل و مادرش را توانستهاند در شیراز پیدا کنند اما این نکته قابل تامل است که بارها و بارها راجع به ترویج خشونت و اعمال خشونت هشدار داده شده و گزارشها و آمار مختلفی ارائه شده و اخبار خشونتها به اشکال مختلف منتشر شد، اما یک جورهایی در مقابل اخباری از این دست سر شدهایم. گرچه من معتقدم آنچه که در شیراز اتفاق افتاد و دختری که اقدام به این قتل کرده، نباید به تنهایی به عامل تمسخر توسط فروشنده بسنده کنیم چون معمولا وقوع چنین اتفاقاتی از ابعاد مختلف قابل بررسی و قابل توجه است و این نشان میدهد که آستانه تحمل ما حتی نوجوان ما که اگرهمان زیر 18 سال را مورد توجه قرار دهیم باید گفت که کودکان ما آستانه تحملشان پایین آمده. اینها نشانگانی است که با انتشار خبر این قتل باید به آن توجه کرد. نشانگانی که در گروههای مختلف سنی از جمله نوجوانان وجود دارد و اگر نسبت به این نشانگان بیتفاوت باشیم، وقوع چنین اتفاقاتی را مجددا خواهیم داشت. آنچه که مهم است اینکه کنترل خشم و آموزش مهارتهای زندگی و مهارتهای حل مسئله و مهارتهای عام ارتباطی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. تمام نهادهایی که با نوجوانان و جوانان ارتباط دارند، ضرورت دارد که روی این موضوع کار کنند. از آموزش و پرورش گرفته تا تشکلها و نهادهایی که نوجوانان و جوانان در آنجاها حضور دارند. بپذیریم که در برنامههای مرتبط با ارتقای سلامت روانی اجتماعی اگر نگوییم خوب عمل کردیم میتوانیم بگوییم که ضعیف عمل کردیم و تقریبا عرصهای رهاشده است گرچه هر از چندگاهی حرفهایش زده میشود ولی واقعیت این است که در عمل ما خشونتها را به شکلهای مختلف نسبت به همدیگر اعمال میکنیم و آثار منفی این خشونتها را نه فقط افرادی که به طور مستقیم درگیر خشونت هستند بلکه بقیه مردم هم تحت تاثیر اخبار و مشاهدات رفتار خشونتآمیز قرار خواهند گرفت.
*سیدحسن موسوی چلک
رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران
ارسال نظر