| کد مطلب: ۱۰۵۴۱۲۷
لینک کوتاه کپی شد

محمد صبری نویسنده و منتقد

درنگی بر رمان «نوشته‌های روی تن» اثر جنت وینترسن

ویلیام فاکنر می‌گوید سه عنصر تجربه‌ زیستی، تخیلات ابرانسانی و دست آخر کشف معنا سازنده‌ یک رمان ناب و ماندگارست، او در ادامه می‌گوید قصه برای نویسنده تنها ابزاری است به منظور آزادسازی پرنده‌ تخیل از قفس ذهن و در نهایت کشف آسمانی فراتر از آسمان آبی دنیا، آسمانی که عمق وجود این کره خاکی را با هر آن چه که او را در برگرفته است، نشان‌مان دهد و از این راه آدم محصور در آن به درک روشن تری از فلسفه‌ زندگی برسد.هر قدر که ادبیات آمریکا تحت تاثیر این نظریه‌ ازجانب فاکنر و همچنین اسلاف پیش از او یعنی ادگار آلن پو، ناتانیل هاثورن و... بوده و هست درست در مقابل آن به ادبیات متفاوت‌تری-البته در قاب تقدم و تاخر کشف و معنا- در بریتانیا می‌رسیم که در آن پیش از هر گونه قصه‌سرایی حقیقت در ذهن نویسندگان آن کشف و قصه برای آنان تنها ابزاری است برای بیان آن حقیقت معلوم، از شکسپر که از نوابغ و تکرارناپذیرهای ادبیات همه‌ قرون واعصارست ، بگذریم هنری جیمز وکمی بعدتر اروول، وولف، موام و ... همگی شان تحت لوای همین نقد ونظر ادبیات را قلمزنی کردند. با این مقدمه‌ به ظاهر ناکافی نقد ونظری خواهم داشت به یکی از خوب‌های قرن بیستمی ادبیات بریتانیا که سال‌های زیادی است در دانشگاههای معتبر دنیا تدریس می‌شود. «نوشته‌های روی تن» اثر جنت وینترسن ، رمانی است ساختارشکن و پیچیده درباره‌ روابط انسانی. از ویژگی‌های مهم و تاثیرگذار این رمان تنوع فرم وساختار در روایت ، رفت وبرگشت‌های زمانی ، جریان سیال ذهن، صحنه‌پردازی با کمترین نور ومیزانسن ، گفت‌وگوهای بی‌پرده و صریح با زبان کوچه وبازار،دگردیسی‌های قابل لمس در ذهن و زبان شخصیت‌ها و از همه مهم تر پایان بندی پست مدرنیسمی داستان ، همه وهمه از مشخصه‌های این اثر است.راوی بی‌نام و نشانی که در طول داستان یک بار نامش را می‌شنویم و بعدتر همین نام در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد در جستجوی هویت خود رابطه‌های عاطفی بسیاری را تجربه می‌کند و برداشت‌های خود را از آن با مخاطب در میان می‌گذارد، در لابه‌لای این گفت وگوی صریح وبی پرده میان راوی ومخاطب جستارهای فلسفی، روانشناختی وگاه انسان‌شناسی وتاثیرات متقابل مدرنیته و جامعه را نویسنده از زبان روای به خورد مخاطب می‌دهد ولی هیچ گاه از دل آن به نتیجه گیری مشخصی نمی‌رسد، نتیجه‌گیری از ذهنیات و فرضیات ارائه شده را به مخاطب سپردن از مدرن‌ترین و پذیرفته شده‌ترین مولفه‌های یک رمان امروزی ودر عین حال جهانی است، ببینید: «کلیشه‌ها مشکل ساز می‌شوند، احساس درست وحسابی نیازمند ابراز درست وحسابی است اما اگر احساس درست وحسابی نباشد آیا باز هم می‌توانم عشق بنامش؟»
لوییس زن موقرمزی که گاه در ذهن مخاطب نقش نامزد و گاه مادر را برای روای بازی می‌کند از مرموزترین‌های داستان است این پیچیدگی در زندگی گذشته وحالش با الگیر و در عین حال رابطه‌ عاشقانه‌اش با راوی و در نهایت ناپدیدشدن آنی‌اش در پایان از جذاب‌ترین فصل‌های قصه‌ای است که تنها قصه نیست ، گاه در قالب جستارهایی دلنشین مخاطب را همراه می‌کند وگاه در قالب قصه‌ای جذاب و گاه در تلفیقی هوشمندانه از آن دو زندگی را برای مخاطب بازتعریف می‌کند و در نهایت انتخاب و اقدام ونتیجه‌گیری را به عهده‌ خود مخاطب می‌گذارد. «می‌گویند بعد از چند سال رفاقت و درک متقابل است که رابطه را به خوبی پیش می‌برد ، بی برو برگرد این ادعای صاقانه‌ای است اما حقیقت هم دارد؟»
راوی داستان گاه آدمی را به یاد راویِ در جستجوی زمان از دست رفته می‌اندازد و گاه ادامه‌ منطقی«پایان رابطه» گراهام گرین و گاه نیز «درک یک پایان» جولین بارنز اما نقطه‌ اشتراک این همه تنها وتنها یک چیزست : سرگشتگی‌های آدمی در جستجوی معنای زندگی.نکته‌ حائز اهمیت در این گشت وگذارها دلزدگی بیش از حد اوست از رابطه‌های کوتاه مدت ، رابطه‌هایی که در ابتدای امر به‌قدری وسوسه‌انگیزست که کمتر آدمی می‌تواند در برابر آن مقاومت کند، مارسل پروست در مجلد چهارم منظومه‌ در جستجو می‌گوید: پیچیدگی‌های روح آدمی به‌قدری هول‌انگیز است که آدمی را که تا دیروز به عنوان آدمی موجه وحتی مقدس به حساب می‌آوری به تکان و وسوسه‌ای همه‌ مرزها را زیر پا می‌گذارد. رمزگشایی از این هول وتکان‌ها شاید یکی از دغدغه‌های جدی نویسنده‌ انگلیسی رمان نوشته‌های روی تن است.
هر قدر که در دل روایت با ترس و تردید و صد البته اشتیاق پیش می‌رویم دغدغه‌هایی جدی‌تر از هوا وهوس‌های متعارف و پذیرفته شده‌ انسانی را در این مغاک پیش رونده درمی‌یابیم، راوی پس از تصاحب بی‌قید وشرط لوییس تکانه‌هایی را در وجودش حس می‌کند که در رابطه‌های قبلی اثری از آن‌ها نیست، هر دقیقه که می‌گذرد عشق را با همه‌ بدبختی‌هایش درمی‌یابد، له شدگی، فرورفتگی ودر یک کلمه غرق شدگی را به زعم خود در این لجن زار _البته به زعم خودش_یافت می‌کند وبیشتر وبیشتر به پیش می‌رود، حالا دارد با لوییس چیزی را تجربه می‌کند که تن آسایی نیست، لحظه و خوشی نیست، عیش و عیاشی نیست، چیزیست ورای واژه‌ها و تعریف‌ها و نقد و نظرهای رایج و حتی روزمرگی‌ها، آنی بلند مرتبه‌تر از جنون شاید.
ببینید: «-وقتی بهم بگو دوستت دارم که بتونی ثابتش کنی./ -خب چطوری بهت ثابتش کنم؟/ -نمی‌دونم و نمی‌تونم بگم، خودت بگرد راه شو پیدا کن.»
وینترسن برای تجسم بخشیدن به آن چه را که همچون خوره به جان راوی افتاده از علم شیمی کمک می‌گیرد، فرضیه‌ها را مرور می‌کند، به همسان سازی اندیشمندانه مولکول‌ها می‌پردازد، ملکول‌ها را در سطح ترکیب می‌کند ودر نهایت همچون سطرهای پیشین نتیجه‌گیری را به عهده‌ مخاطب می‌گذارد. حالا دیگر راوی همه‌ قلبش را کف دستش گرفته و برای نجات لوییس به کوچه وبازار می‌برد، در این میانه‌ پرآشوب گاه یاد ژاکلین می‌افتد، او را در قامت زنی می‌بیند که تنها احساس‌هایش را سرکوبشان می‌کرده و او را سر سفره‌ قناعت می‌نشانده است . اینجاست که آن حقیقت مسلم را به زبان می‌آورد، از مخاطب صمیمانه می‌پرسد:
تو قناعت را جزو احساس‌ها محسوب می‌کنی؟! مطمئنی که فقدان احساس نیست؟ من قناعت را بی حسی خاص، کمی کرختی و جنبه مثبت تسلیم شدن می‌دانم، جذابیت خودش را دارد ولی هیچ خوشایندم نیست. این پرسش‌های هر از گاهی راوی از مخاطب بدون پیش زمینه خود از برجستگی‌های ذهن و زبان نویسنده ای است که منتظر به آخر رسیدن داستان و دریافت بازخوردهای مخاطب نمی‌ماند، در دل داستان یقه‌اش را می‌گیرد به بحث و جدل. راوی بی آن که بخواهد خود را از انگ خیانت در زندگی زناشویی تبرئه کند می‌گوید که ازدواج ضعیف‌ترین سلاح است برای مبارزه با هوا نفس .مانند این است که با تفنگ بادی به جنگ اژدها بروی. در ابتدای داستان می‌خوانیم چرا معیار اندازه گیری عشق فقدان است و در سراسر داستان همواره با این پرسش بنیادی مواجهه‌ایم که چرا و چرا بی آن که پاسخ مناسبی را دریافت کنیم . وینترسن فقدان وعشق را در هم می‌آمیزد و فضایی را پیش روی مان می‌گذارد که در آن نمی‌توان عشق را از فقدان تمییز داد.
رمان نوشته‌های روی تن رمانی پر راز ورمزست که به عمد ویا سهو نویسنده گره‌های معماواری در تار وپود آن تنیده است ، گره‌هایی که می‌تواند سال‌های سال اهل قلم را به تعمق وتفکر در خصوص آن وادارد. در این مابین شاید نیم نگاهی داشته به اولیس جویس که در حین نگارش به دویست سال بعد بسیار می‌اندیشید. این رمان متفاوت را انتشارات طرح نقد با ترجمه‌ بسیار روان و فصیح میعاد بانکی به بازار نشر آورده است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار