| کد مطلب: ۱۰۳۶۸۰۴
لینک کوتاه کپی شد

نگاهي به مجموعه شعر «انگشت سبابه»؛ سروده حافظ عظيمي

آنژیلا عطایی شاعر و منتقد ادبی

هيچ‌کس از آينده يک مرده حرف نمي‌زند

نگاهي به مجموعه شعر «انگشت سبابه»؛ سروده حافظ عظيمي

«انگشت سبابه» چهارمين مجموعه شعر حافظ عظيمي است که در نخستين روزهاي سال 1401 از سوي انتشارات مرواريد به چاپ رسيده است. اين مجموعه 61 شعر دارد که فقط شعر پاياني آن عنوان دارد. همين يک نام (شعر بلند تنهايي) آنچه را که از همه شعرهاي مجموعه برمي‌آيد پيش روي مخاطب مي‌گذارد. شعرها در حال «شدن» هستند زيرا داراي يک حرکت دايمي ميان دغدغه‌هاي هستي شناسانه هستند و آنچنان که قرار است بودن، درک شدن واقعي ما باشد درباره هستي ما حرف مي‌زنند. (بودن، بايد درک شدن واقعي ما باشد. ژيل دلوز) شعرهاي اين مجموعه از سانتي‌مانتاليسم فاصله بسيار دارند زيرا راوي در شعرها از تمام ابزارهاي شاعرانه براي گذر از برون به درون يا بالعکس استفاده کرده است. به اين ترتيب حتي «تو» در شعرها يک خود ارجاعي به من راوي است. راوي تنهايي و دغدغه‌هاي خود را با «تو»ي خود ارجاع در ميان مي‌گذارد و او را مخاطب قرار مي‌دهد. تو در شعرهاي اين کتاب گاهي واسطه اعتراض شاعر قرارمي‌گيرد و گاه به جاي معشوق او مي‌نشيند، بر همين اساس چنين شعري واجد نوعي عاطفه‌مندي کمال يافته است که از احساسات رقيق فاصله دارد و ثابت مي‌کند شعر عاطفه‌مند قرار نيست صرفا شعر عاشقانه باشد و از دهان و چشم معشوق حرف بزند و از هجران و فراق بنالد، به اصطلاح شعر عاطفه‌محور شعري نيست که صرفا غنايي باشد. در چنين شعري همه مفاهيم مثل عشق، مرگ، خانواده، وطن و حتي تن راه عبور از دنياي بيرون به درون هستند. مادر، پدر، خانواده و وطن که زيست شاعر از آنها نشات گرفته است در شعرها پررنگ مي‌شوند چنانچه در شعرهاي حافظ عظيمي به وضوح و به دفعات ديده مي‌شود و نيز به همين دليل لمس و حس تن و بدن اهميت ويژه پيدا مي‌کند. «اين چشم‌ها که اکنون/ کورمال کورمال/ خرده تکه‌هاي جهان را لمس مي‌کنند/ تا پيش از اين لحظه/ هيچ‌گاه روبه‌روي تو دست به عصا نبوده‌اند/... /اين گوش‌ها/ اين دوصافي که اکنون از غلظت زمان مي‌کاهند/ تا پيش از اين لحظه/ دو روزنه بودند، هرچند کوچک/ براي فرار آزادي، به درون ديوارهاي اين زندان. (دو بند از شعر 14) چشم‌ها و گوش‌ها وسيله لمس هستي، درک زمان و راهي براي ورود به دنياي دروني شاعرند. اعضا و جوارح انسان واضح‌ترين و نيز اولين بخش جهان ادراک ادمي هستند همان طور که در پديدارشناسي مرلوپونتي هريک از ما پيش از آنکه يک آگاهي باشد، بدني به شمار مي‌رود که جهان را دريافت کرده و شکل مي‌دهد. در مجموعه شعر حاضر گاه تخاطب با «تو»ي خود ارجاع و ادراک تن درهم مي‌آميزد تا راوي ضمن پرسشگري به کاوش درون و بيرونش بپردازد و اصولا در اين گونه شعري حتي بسامد جمله‌هاي پرسشي افزايش مي‌يابد: «لب‌هايت بر دهانه اين تن نگذاشته باور کنم/ آنچه در گوش‌هايمان فرو مي‌رود/ صداي توست يا من» (از شعر 26). شاعر در اين مجموعه در تلاش براي رسيده به يک زبان واحد در شعرهاست و البته موفق بوده است اما هنوز به زبان ويژه خود نرسيده است. بررسي مجموعه‌هاي پيشين حافظ عظيمي او را شاعري تجربه‌گرا معرفي مي‌کند که دليلي بر اثبات سطرهاي نخستين اين متن است: تلاش براي بودن، درک بودن و شدن.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار