تنهاییهای متلاشی
مهسا شمسیپور نویسنده و روزنامهنگار
ژان پل دوبوآ متولد سال 1950 نویسنده فرانسوی که در شهر تولوز واقع در جنوب فرانسه متولد شده است. او در سال 2019 برنده جایزه گنکور فرانسه شد. در کارنامه ادبی او چندین رمان و سفرنامه را ثبت شده. از بین رمانهای او که به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیده میتوان به «همه انسانها مثل هم زندگی نمیکنند»، «شوخی میکنید مسیو تانر» و «ماهیها نگاهم میکنند» اشاره کرد. دوبوآ با رمان «ماهیها نگاهم میکنند» برای نخستینبار به مخاطبان ایرانی معرفی شد.
آثار دوبوآ همیشه با استقبال خوبی از سوی منتقدان ادبی و همچنین خوانندگان کتاب مواجه میشود. دوبوآ در دو کتاب «ماهیها نگاهم میکنند» و «شوخی میکنید مسیو تانر» نثر و زبانی ساده و روان دارد و با لحنی که معمولا شیرین است و گاهی هم به تلخی میزند، به شرح درون زندگی انسانهای تنها در دنیای شلوغ و مدرن میپردازد. انسانِ رهاشده، در میان این ظواهرِ پررنگ و لعاب و پرآشوب چه واکنشهایی نشان میدهد. آیا قادر است به زندگی در عزلت و تنهایی خویش آنطور که مایل است ادامه بدهد؟ در «شوخی میکنید مسیو تانر» دوبوآ بیشتر به موانعی میپردازد که زندگی مدرن امروزی، بر سر راه انسان بهوجود میآورد و او را به مبارزه میطلبد. در مجموع شرح طنزآمیزی از تعامل انسانهای امروز با یکدیگر است. در دنیای جدیدی که شاید هنوز به آن خو نکردهاند و مضطرب برای اتفاقات پیشرو خود را آماده میکنند. درهرحال متن دلچسب و روان آثار او با بهکارگرفتن زبان شیرینی که هرنوع زیادهگویی و اطناب از آن بهدور است. در تمام طول داستان مخاطب را میخکوب لحظات خود خواهد کرد.
در دو رمان یادشده دوبوآ، با زندگی شخصیتهای تنهایی مواجه هستیم که با ورود افراد فاسد یا بیمسوولیت، در هیاهویی غرق میشوندکه هر لحظه آن پر میشود از حوادث ناگوار و غیرقابلتحمل و پیشبینینشده. شخصیتها در این دو رمان دوبوآ، بهراحتی نمیتوانند از کنج عزلتی که برای زندگی خود انتخاب کردهاند، لذت ببرند و استفادهکنند. سکوت و تنهایی آنها، هر لحظه با ورود مهمانهای ناخوانده در غالب آدمهای آزاردهنده شکسته میشود و از بین میرود. دوبوآ همه این سرخوردگی و بیچارگیها را در طنزهای لطیفی برای مخاطب بیان نموده و در همه این برخوردها و ورودهای سرزده باریکهای از طنز همواره نمایان است. مخاطب خود را بهراحتی جای شخصیت اصلی میگذارد. با او همذاتپنداری میکند. در هردو رمان با انسانهایی مواجه هستیم که با وجود درونی آسیبدیده و پر از خشم و عصبانیت مجبور به گردننهادن و تسلیم در برابر آدمها و حوادثی هستند که هیچ شایستگی و هماهنگی با روحیات آنها ندارند. انگار که از پیش همهچیز تعیینشده و هر نوع دفاعی بیهوده بهنظر میرسد.
انتخاب شخصیتهای هردو اثر، خوب و جذبکننده است. شخصیتهای داستان، بهویژه در «شوخی میکنید مسیو تانر» با آنکه گاهی نزدیک به تیپ میشوند. اما نویسنده مهارت به خرج میدهد و با یک ترفند از آن چاله عبور میکند. و آنها کماکان از طریق بیان عواطف خود و برخوردهای غیرمنتظره با اتفاقات عجیب و نیز درگیری با امیال شخصیشان به شخصیتهایی بهیادماندنی بدل میشوند. شخصیتهایی که دوبوآ میسازد؛ شاید دلیل و انگیزه معقولی برای برهمزدن آرامش شخصیت اصلی داستان نداشته باشند و تا پایان دست از آزار و اذیت برندارند؛ چهرههای خزندهواری که هیچگاه از حافظه پاک نمیشوند آنقدر که شخصیت اصلی در مواجهه با آنها مضحک بهنظر برسد. اما برای مخاطب این مطلب قابل حل است و بهراحتی آن را میپذیرد و باور میکند. شخصیتهایی که وقتی در پایان داستان به آنها میاندیشیم، پذیرفتنی و واقعی هستند. ممکن است حتی از گذشته شخصیت اصلیِ داستان چیز دندانگیری نصیب مخاطب نشود. اما همه اینها در روایت جذاب و رگههای طنز نویسنده محو میشود تاجاییکه مخاطب توجهی به آن نکند و از کنار آن رد شود.
دوبوآ میتواند درنهایت طنز شخصیتهای منزجرکنندهای بسازد. کاراکترهایی که حتی نامشان را هم نتوانید تلفظ کنید. واکنشهایشان غیرقابل درک، دروغهایشان فلاکتبار، کارشان غیرقابل قبول و خشونتشان غیرقابل تحمل باشد. موجودات زنجیرگسیختهای که نتوان از چنگالشان رهایی یافت. شخصیتها با تصویری فکاهی به داستان وارد و معرفی میشوند، انگار نویسنده تمام امکانات را به کار میگیرد تا کموکاستیهای ظاهری شخصیت را بزرگنمایی کند تا موجبات لبخند خواننده فراهم شود. تا آنجا که مرتب درمورد هریک از شخصیتهای ساختهشده درون داستان، افکاری نهچندان شرافتمندانه در سر هریک از مخاطبان بهوجود بیاید.
در جهانِ داستانیِ «ماهیها نگاهم میکنند» و «شوخی میکنید مسیو تانر» باید مراقب بود که گیر چه کسانی میتوان افتاد؛ در دنیای مدرنی که او میسازد همیشه گرگهایی در کمین انسانها هستند. صدالبته در کمین انسانهای سادهای که میخواهند بیآزار زندگی را بگذرانند. باید مراقب فاسدها بود. شخصیت اصلی در دام اینگونه آدمها میافتد و این همان نقطه اوج داستان است که زندگی از مسیر اصلی خود خارج میشود و نظموترتیب سالیان متمادی در چارچوب عادت، شکسته میشود.
تکلیف عشقی که دوبوآ در «ماهیها نگاهم میکنند» ساخته، ناامیدکننده است. عشقی که میرود تا نابود شود. عشقی که از گرمای آن کاسته میشود و به مرور هرچه به پایان داستان نزدیک میشویم شخصیت دوباره در پیله تنهایی خود بیشتر و بیشتر فرومیرود.
با خواندن این دو اثر میشود فهمید، مهمترین مساله ذهنی نویسنده این است که آیا هر تغییر کوچک یا بزرگی در زندگی موجب آرامش میشود؟ برنامه انسانهای امروزی این است که از آدمهای صبور و مستاصل سواستفاده کنند؟ و آیا مفهوم پذیرفتن شکست، گام بزرگی به سمت پیروزی است یا خیر؟
ارسال نظر