فضای «اولین سنگ» کاملا داستانی، اما شرایط شرایطی واقعی است: افغانستان واقعی است. جناحهای قبیلهای، زنستیزی آشکار و شدید، بیرحمی، تعصب مذهبی و تمایل به مرگ - همه واقعی است. هلمند و اردوگاه پرایس نیز همینطور هستند، جاییکه داستان از آنجا شروع میشود. نویسنده «اولین سنگ»، کارستن ینسن روزنامهنگاری است که سفرهای زیادی به افغانستان داشته و مدتی را در این مکانها گذرانده و از موقعیت هر شاهد عینی برای همه آنچه افغانستان همیشه بوده و خواهد بود، مینویسد.
داستان پیچیده و تراژیک است. سربازان یکی پس از دیگری تلف میشوند. مرگ برادران چیزی است که آنها آمادگی پذیرش آن را ندارند. آنها برای کمک آمدند، اما اکنون خود را در معرض مرگ قرار دادهاند. آنها میترسند، مانند همه در جنگ، اما ادامه میدهند. یک داستان جنگی که در طول مسیر چرخشهای بسیار غیرمنتظرهای رخ میدهد و شما را نگران نژاد بشر میکند. نکته جالب این است که هیچ برندهای وجود ندارد. این یکی از معدود کتابهایی است که روزها ما را به فکر فرومیبرد.
شاید رمان های جنگِ مدرن مورد علاقه ما نباشند. این رمانها تمایل به گفتوگوی بد دارند و در آنها کلیشهبودن موج میزند. رمان کارستن ینسن در بیشتر موارد از هردو مورد اجتناب میکند. همچنین بیشتر رمان بهجای تمرکز روی گلولهها و خون، به مبارزات داخلی شخصیتهای او متمرکز شده است (اگرچه موارد زیادی نیز وجود دارد.) این رمان همچنین از گذشته ینسن در افغانستان سود برده و آشنایی او با منطقه مشهود است.
نویسنده این کتاب درک درستی از جنگ در افغانستان دارد که آرزو میکردیم کاش رهبران جامعه نیز به چنین درکی برسند یا حداقل در مورد آن اعتراف کنند. آقای ینسن سعی کرده که ایدههایش را پیش از شکلگیری هرگونه تصویری به ذهن مخاطب القا کند، خوانندگان این کتاب در پایان بهخوبی متوجه شرایط این کشور بیرحم، فرهنگ، جناحها و جهنمِ موجود در آن میشوند، کشوری که محل عبور اغلب نیروهای نظامی است.
رگههایی از ادبیات «مکبث» و شکسپیر نیز در این اثر دیده میشود، یک تمِ رایج برای رسیدن به قدرت، مبارزه برای رسیدن به قدرت.
هر فرد افغان که خود را تکهای از پازل جامعه میداند، یا کشته میشود و یا ناپدید، جنگیدن برای بهدستآوردن چیزی که صاحب آن هستی، امری که سالهای سال پیشرفت این کشور را به عقب رانده است. این کتاب بسیاری از صحنههای خشونتآمیز و دلخراش را که سربازان و مردم شاهد آن بودهاند درعین حفاظت از منافع کشور به تصویر کشیده است.
در تاریخ 9 دسامبر 2019 ، روزنامه واشنگتنپست مطلبی را با عنوان «روزنامههای افغانستان» منتشر کرد. گزارش آنها نتیجه سالها تلاشهای قانونی و نبردهای حقوقی بود و آنچه را كه بیشتر افراد باهوش آمریکایی از قبل به آن شك میكردند، آشكار كرد - جنگ در افغانستان، نهتنها بهعنوان جنگ، بلكه بهعنوان دولتسازی نیز ناكام است. این موضوع به صراحت نشان داد كه مردم آمریكا، بدون اشاره به مردم افغانستان و متحدان، درمورد ماهیت جنگ و همچنین نتایج آن دروغ گفتهاند.
درست در زمانی که دولت آمریکا درگیر جنگهای منطقهای بود، ما دیگر ملتها را نیز به جنگ دعوت کردیم، اما جنگی که کارستن ینسن پا به عرصه آن میگذارد و «اولین سنگ» را از دل آن بیرون میکشد.
با نیروهای تازهوارد ملاقات میکنیم، بیشتر سربازان جوان و کمتجربه هستند و تلاش میکنند دنیای بیگانهای را که بهتازگی در آن رها شدهاند درک کنند. آنها خیال میکنند که کشتهشدن یک فرد چه حس خاصی خواهد داشت و هنگامی که روزهای اولیه آموزش تمام میشود، بیصبرانه منتظر ورود به کارزار جنگ هستند.
ینسن تصویری تیرهوتار از اردوگاههای نظامی و نحوه کار آنها ترسیم میکند. توضیحات رهبران درباره دروس پایه و اخلاقی و همچنین آموزشهای نظامی با استفاده از اصطلاحات افسانهای به بخش جذاب رمان ینسن تبدیل میشود که اساس قصه را نیز تشکیل میدهد.
فرمانده به سربازان خود یاد میدهد که چگونه بازی جنگ را انجام دهند، درسهایی درمورد چگونگی زندهماندن در سرزمینی که دشمنان و دوستان قابل تشخیص نیستند، در افغانستان جاهطلبیها و تغییر اتحاد، آنچه را درست است محو میکند و درجاییکه باید قدرت و بیرحمی وجود داشته باشد، ناتوانی ایجاد میکند.
داگلاس لوت، یک ژنرال سه ستاره آمریکایی که در زمان بوش و اوباما خدمت میکرد میگوید: «ما از درک اساسی افغانستان عاری بودیم، نمیدانستیم چه میکنیم، اینجا میخواهیم و باید چهکار کنیم؟ ما حتی تصوری مبهم نیز نسبت به حضورمان در آنجا نداشتیم.»
در «اولین سنگ» هیچیک از سربازان و سیاستمداران به اندازه ژنرال لوت صادقانه و بهوضوح مطالب خود را بیان نکردهاند، البته که ینسن تمام سعی خود را برای آشکارسازی هردو جناح کرده است. این اثر مانند یک بازی ویدیویی است که به واقعیت تبدیل میشود و وحشیگریهای موجود در آن غالبا گمراهکننده و چشمگیر است. یکی از سربازان بیشتر وقت خود را صرف مستندکردن اعترافات و نبردهایشان در مقابل دوربین میکند، و این ترفند روایی به ینسن اجازه میدهد تا روان درحال تکامل سربازان و همچنین میزان کارایی و هدف گزارش جنگ را هنگامی که خطوط جنگ با شخصیتهای دوگانه پر میشود، بررسی کند.
پایان جنگ در افغانستان هزینههای انسانی بالایی دارد. «اولین سنگ» نسل جدید جنگ را کاملا بیفایده نشان میدهد و اینکه سیاستمداران جنگ را، تنها به دستگاهی برای نابودی انسان تبدیل کردهاند و نه چیز دیگری.
رمان ینسن با دانمارکیها و سربازانشان نیز بسیار سروکار دارد، اگرچه آنها از آخرین احزابی بودند که به ائتلاف آمدند، اما تلفات زیادی در مبارزه با طالبان و دیگر شورشیان متحمل شدند. اصلا رمان ینسن با معرفی اعضای جوخه دانمارکی مستقر در هلمند افغانستان آغاز میشود.
یکی از فرماندهان جنگ افغانستان به افسر دانمارکی میگوید: «هنگامی که افغانستان را ترک میکنید، به این دلیل نیست که آخرین عضو طالبان را کشتهاید، بلکه به این دلیل است که حضور طالبان دهبرابر بیشتر از زمان ورود شما خواهد بود.»
از بینرفتن دانمارکیها و بیان بیرحمی در اثر کارستن بهخوبی نشان داده شده است: «هنگامی که زخمی هستی و در بیابانهای افغانستان رها شدهای/ و زنان بیرون میآیند تا آنچه را که از تو باقی مانده است بردارند/ انگشتی به شوخی سمت ماشه میرود و مغز تو را منفجر میکند» مانند شعر (سرباز جوان انگلیسی) از رودیار کیپلینگ در سال 1895.
افسران دانمارکی طی روزهایی که در افغانستان حضور پیدا کردند، سران جنگ را بسیار خودخواه و سازشناپذیر خطاب میکنند و خود را نیز از قربانیان این تفکرات میدانند. کارستن از تمام جهات جنگ افغانستان را مورد بررسی قرار داده، او از تمام نقاط جهان چشماندازی به این کشور داشته و تفکرات همه انسانها را در رابطه با چنین مسالهای مورد کاوش قرار میدهد، او از سال ۱۹۸۰ و از زمانی که گزارشهایی از اشغال شوروی مینوشت، خود به منطقه مربوطه سفر میکرد و از نزدیک مشاهدات خود را به تحریر درمیآورد، دقیقا همین روش را نیز برای نوشتن رمان «اولین سنگ» بهکار برد و نتیجهاش هم مانند باقی آثارش بسیار درخشان شد.
ینسن با ذکاوت و زیبایی ماهیتِ تکراریِ این جنگِ شکستخورده را خلاصه میکند: با استفاده از توپخانه و بمبهای سنگین، سربازان طالبان توسط نیروهای ائتلاف حمایتکننده از ارتش افغانستان از یک منطقه بزرگ بیرون رانده میشوند. بولدوزورها مینهای طالبان را شخم میزنند. اما در همان زمان، خانههای کشاورزان تخریب شده و خانوادههای آنها مجبور به فرار میشوند و تأسفبار است که بسیاری از کشتهشدگان هیچ ارتباطی با طالبان ندارند.
ینسن دوست دارد که رمان خود را حماسی جلوه دهد، اما تبدیل به یک رژه وحشتناک از رنج میشود. او میخواهد ماهیتِ تکراریبودن این جنگِ شکستخورده را به خواننده بفهماند، اینکه تا مردم متحد نشوند هیچیک از این رفتارهای انتقامجویانه پایانپذیر نخواهد بود.
اصلا کسانی که بذر جنگ را کاشتهاند همین را میخواهند، اینکه تعداد قربانیان روزبهروز افزایش پیدا کند و مردم به سوگ کشتهشدگان بنشینند و آنها نیز پشت پرده جنگ سرگرم سیاسیبازیهای خود باشند و به اهداف شوم خود نزدیک و نزدیکتر شوند.
یکی از رمانهای ینسن با نام «ما غرقشدگان»، در سال ۲۰۰۶ به بیست زبان مختلف ترجمه و از هرکدام حدود نیم میلیون نسخه به فروش رسید. ناشر این کار میگوید: رمان «ما غرق شدگان» روایتی کنترل شده از دریانوردی ماجراجویانه است اما «اولین سنگ» برگرفته از خردهروایتهایی است که هرکدام تاثیر بزرگی روی ذهن خواننده و احساسات او میگذارد.
بههرحال حقیقت یا داستان؟ پاسخ هرچه باشد مهم نیست، رمان «اولین سنگ» روایت دستوپازدن مردمی است که میان جنگ بهدنبال زندگیکردن هستند.
ارسال نظر