| کد مطلب: ۱۰۴۱۴۶۳
لینک کوتاه کپی شد

عباس معروفي و موج‌آفريني در ادبيات ايران

احمد تهوری مدیر انتشارات آفتابکاران

در سال 1368 وقتي کتابي به نام«سمفوني مردگان» منتشر شد، موج بزرگي در ادبيات ايران به‌وقوع پيوست که اين اتفاق مديون نويسنده‌اي بود که سيمين دانشور بعدها در سال 1371 قلم خودنويس جلال آل‌احمد را به او هديه داد. و براي معروفي چنين نوشت: «اين حقي است که به حقدار مي‌رسد. به علت طلوع سمفوني مردگان که ساز کرده است و غروب از او دور باد. ملودي اصلي در اين سمفوني، ظلم‌ستيزي است و قدرت تدوين و نثر شعرگونه اين اثر کم‌نظير است. مي‌دانم که عباس معروفي قلمش نخواهد فروخت. و او هم مي‌داند که گفت‌وگوهاي جهان را آب خواهد برد. و گفتن‌ها و گفتني‌هاي بر حق خواهد ماند.». عباس معروفي همان‌طور که خودش گفته بود مي‌خواست پيش از اينکه سي‌ساله شود تکليفش را با خودش روشن کند. او در اين‌باره گفته بود که در سال 1361 در صفحه حوادث روزنامه‌ها خبري او را برآشفت: برادري به‌خاطر 34هزار تومان سر برادرش را بريد. و همين موضوع او را به نوشتن رماني ترغيب کرد که بعدها سمفوني مردگان نام گرفت و جامعه ادبي ايران را تحت تاثير خود قرار داد. رماني که تيراژ اوليه آن ده هزار جلد بود و به‌زودي به چاپ‌هاي بعدي رسيد. عباس معروفي به چه چيز مي‌انديشيد و دغدغه چه چيزي را داشت که اينچنين آرام و قرار را از کف داده بود. در ادبيات همواره دغدغه‌ها حرف اول را مي‌زند و نويسنده‌اي که حرفي براي گفتن دارد مي‌تواند با تلنگري ساده اما قدرتمند با اثرش نام خود را جاودانه کند و معروفي چنين کرد. سمفوني در آغاز يک قصه بود اما به تدريج دل‌ها و قلب‌ها را تسخير کرد. معروفي آمده بود که با قصه سمفوني خواب از سر ما بپراند و ما اين بار با سمفوني مردگان خواب‌هاي آشفته ديديم. دچار بي‌خوابي شديم وقتي ديديم برادرکشي اينچنين زيبا روايت مي‌شود. او از آغاز گفت که قابيل برادرکشي را از کلاغي آموخته است و با آيه 26 سوره مائده در قرآن مجيد داستانش را مي‌آغازد. مگر مي‌شود چنين زيبا و با نثري آهنگين، کلام را به خون برادر آغشت و خواب خوش زندگي را چنين تلخ تعبير کرد. شخصيت‌ها در داستان رنگارنگ‌اند. جابر اورخاني پدر خانواده، اورهان پسر خانواده و نيز آيدا و آيدين خواهر و برادري دوقلو در داستان سمفوني مردگان مانند يک موسيقي همواره صدايشان به گوش مي‌رسد و مادر که مي‌سوزد و اما مي‌سازد و آيدا که نمي‌سازد اما مي‌سوزد. همه اينها قصه‌هاي تلخ زندگي‌اند که روايت‌شان کار بزرگ عباس معروفي بود. و يوسف که سنگين است و پسر بزرگ خانواده فقط و فقط به زندگي نباتي‌اش مي‌انديشيد و آنگاه که از بلندي پرتاب مي‌شود صداي فرياد او صداي فرياد ماست. مايي که شاهد نزول اخلاقيات بشري در طول تاريخ هستيم. اما در اين نوشتار سر آن نيست که داستان سمفوني بازخواني شود اما اشاره به ظرايف سمفوني مردگان احترام به نويسنده‌اي است که ديگر در ميان ما نيست. و در اين سال‌ها کدام يک از ما توانسته‌ايم از سمفوني مردگان غافل شويم. آيدين در خانواده اورخاني هر چند شاعر است اما خواننده، ديگر شخصيت‌ها را هم دوست دارد و بارها با آنها خنديده و گريسته است. از زماني که با خواندن رمان سمفوني مردگان خواب همگي ما آشفته شد فهميديم که زنگ خطر زندگي در آشفته‌بازار بي‌تحرکي به صدا درآمده است و اين آونگ را براي ما معروفي در اين سال‌ها چنين نواخت. او حق بزرگي بر گردن ادبيات نوين ايران دارد و بجاست که اين روزها همه از هر نوع گرايشي دارند از او ياد مي‌کنند و اين اتفاقي خجسته است. او کار خود را به خوبي به فرجام رساند و ادبيات ايران را به نظر من به قبل و بعد از سمفوني مردگان تقسيم کرد و اين کاري است که از کمتر نويسنده‌اي برمي‌آيد و اين همان موج‌آفريني است که از آن سخن گفتم. و البته هرچند عباس معروفي به خوبي گفته بود که «سال بلوايش» را بيشتر دوست مي‌دارد اما سمفوني مردگان نقطه عطف تاريخ ادبيات ايران‌زمين شد. بعدها معروفي از ايران رفت. او همواره تاکيد کرد که ريشه‌هايش را در خارج از سرزمينش در آب مي‌گذارد تا بعدها در سرزمينش و خاکش ريشه‌اش را دوباره بکارد. معناي اين حرف به نظرم اين بود که معروفي در سرزمين مادري‌اش بهتر مي‌نوشت و بهتر مي‌باليد چرا که در خارج از ميهن ديگر هيچگاه نتوانست همچون سال بلوا و سمفوني مردگان خلق کند. نويسنده قصه ما در غربت دق‌مرگ شد و غصه او را از پا درآورد. عباس معروفي مدام خواب مي‌ديد و در نهايت در دهم شهريور 1401 به خواب‌هايش پيوست.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار