| کد مطلب: ۱۰۳۷۹۲۷
لینک کوتاه کپی شد

فرهاد کشوری در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

رانت‌ ادبی، نویسنده را به جایی نمی‌رساند

آرمان ملی- بیتا ناصر: در میان نسل سوم داستان‌نویسان ایران، فرهاد کشوری (3تیر- 1328) نویسنده‌ نام‌آشنایی است که مخاطبان جدی ادبیات داستانی او را با رمان‌هایی چون «سرود مردگان»، «دست‌نوشته‌ها»، «کشتی طوفان‌زده» و «مریخی» می‌شناسند. او که سابقه همکاری با جوایز ادبی مختلف را نیز در کارنامه خود دارد، معتقد است نسل جدید داستان‌نویسی در ایران، با آسیب‌های مختلفی مواجه است و گاهی به دام «آویزان‌های» ادبیات داستانی می‌افتند و پر پروازشان قیچی می‌شود. کشوری می‌گوید: «آدم‌زرنگ‌هایی هستند که بو می‌کشند کجا بروند یا بایستند تا از رانت ادبی گروه و یا جمع استفاده کنند، اما به جایی نمی‌رسند.» فرصتی پیش آمد تا درباره ادبیات داستانی و جریان‌های ادبی، با این نویسنده که به‌تازگی 73 سالگی را پشت‌سر گذاشته، گفت‌وگویی داشته باشیم که در ادامه می‌خوانید.

کتاب‌هاي «کي ما را داد به باخت» که نامزد دريافت جايزه گلشيري(1385) و تقدير شده‌ جايزه مهرگان ادب(1385) و «شب طولاني موسا» که به عنوان نامزد دريافت جايزه گلشيري(1383) معرفي شده‌اند، به تازگي از سوي انتشارات نودا تجديدچاپ شده است. برخي از منتقدان معتقدند که اين آثار در اين سال‌ها آنگونه که بايد ديده نشده‌اند، نظر شما در اين‌باره چيست؟

اين دو کتاب بعد از چاپ با اقبال عده‌اي از خوانندگان و جمعي از منتقدان روبه‌رو شد. «شب طولاني موسا» در نشر ققنوس به چاپ دوم رسيد و تمام شد و ديگر چاپ نشد. «کي ما را داد به باخت؟» در نشر نيلوفر زاد و ولد مي‌کرد و قرار بود براي هميشه در همان چاپ اول بماند. مجوز اين دو کتاب را از ناشرها گرفتم و نشر نودا آن‌ها را چاپ کرد. در نمايشگاه کتاب امسال هر دو کتاب، فروش خوبي داشتند و «کي ما را داد به باخت؟» پرفروش‌ترين کتاب داستاني ناشر بود. هنوز اين دو کتاب را مي‌خوانند و به‌ويژه «کي ما را داد به باخت؟» را که هنوز هم نقدهايي بر آن نوشته مي‌شود. سال‌ها پيش، ويراستار نشرها، کساني چون نجفي و گلشيري بودند. آن‌ها دغدغه‌شان ادبيات بود. حالا در تعدادي از نشرها و البته نه همه‌ آن‌ها، کساني دست‌اندرکارند که دغدغه‌شان رضايت دوستان و نزديکان‌شان است.

با توجه به تجربه فعاليت شما به عنوان دبير داستان مجله فرهنگي، ادبي، هنري سياه‌مشق که به اين واسطه داستان‌هاي متعددي از نويسندگان جوان را مورد بررسي قرار مي‌دهيد، جايگاه داستان‌نويسان جوان را چطور مي‌بينيد؟

خيلي خوشبينم. خوشبختانه داستان‌نويسي ما ديگر مرکزگرا نيست. ما با لشکري از داستان‌نويسان شهرستاني روبه‌رويم که هيچ ديوار و مانعي جلودارشان نيست. در دهه‌ 40 دو شهر تهران و اصفهان و استان خوزستان بيشترين تعداد داستان‌نويسان را داشت. چند شهر ديگر همچون تبريز، شيراز، بوشهر، مشهد، رشت و کرمانشاه، به تعداد کمتري نويسنده داشت. عده‌اي از نويسندگان هم تا کاري چاپ مي‌کردند راهي تهران و ساکن آنجا مي‌شدند. تهران در دهه‌هاي 40 ، 50 ، 60و 70 محل جذب نويسندگان شهرستاني بود. اما در دهه‌ 80 اتفاقي در داستان‌نويسي ما افتاد که تبلور آن را در دهه‌ 90 و حالا در آستانه اول قرن پانزدهم شمسي آن را به شکلي گسترده‌تر مي‌بينيم. حالا بيشتر نويسندگان در شهرهاي خود يا شهري جز مرکز مي‌مانند و مي‌نويسند. نوشتن از مرکزيت تهران درآمد و درسراسر ايران گسترده شد. ما از شهري چون گچساران، در چند دهه پيش داستان‌نويس نداشتيم. حالا نويسنده شاخص و شناخته شده‌اي چون احمد حسن‌زاده را دارد و نويسنده خوبي چون حسن بهرامي و نويسنده تازه‌نفسي مثل صابر محمدي و نويسندگان ديگري که در آن شهر ساکن‌اند و مي‌نويسند رو به افزايش است. در بسياري از شهرهاي ديگري که نويسنده نداشتيم يا کم داشتيم، چون زاهدان، بندرعباس، سنندج، جهرم، داراب، انديمشک، ياسوج، ممسني، لامرد فارس، کردکوي گلستان، بشاگرد هرمزگان و در شهرهاي ديگري که تعدادشان کم نيست، نويسندگاني قلم به دست برده‌اند و مي‌نويسند. انبوه نويسندگان جسور و جوان مي‌نويسند تا آنچه بر آن‌ها و بر دور و بر آنها و گذشته و حال سرزمين‌شان رفته است و مي‌رود از يادها نرود. آنها قلم به دست گرفته‌اند که جسورانه از روزگار و زواياي پنهان روان‌مان بنويسند. آنها ادبيات ما را سرانجام‌جهاني خواهند کرد. عده‌ زيادي از آنها مي‌دانند که اين مهم بي‌استقلال نويسنده از هر چارچوب مقيد کننده‌اي مقدور نيست. نويسنده تنها وامدار آثار ادبي و هنري و فرهنگ سرزمين خود و جهان، آن هم حول ديدگاهي انسان‌مدار است.

با توجه به زماني که هر روزه براي مطالعه، بررسي، نقد و پژوهش اختصاص مي‌دهيد، ويژگي‌ها و بارزه‌هاي اصلي داستان‌نويسان امروز را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟

من منتقد و پژوهشگر نيستم. چون اين دو، چيزهايي مي‌خواهد که من فاقد آن هستم. اگر گاهي درباره کتابي که دوست دارم مي‌نويسم، نام آن را بررسي مي‌گذارم. نويسندگان نسل جديد طيف گسترده‌اي دارند. تعدادي از آن‌ها به دام «آويزان‌هاي ادبيات داستاني مي‌افتند و پر پروازشان قيچي مي‌شود. مي‌شوند داستان‌نويس شهرشان و اگر استعدادي هم دارند در همان شهر دفن هنري مي‌شوند. چون آويزان‌هاي ادبي به دليل تنبلي و نبود عشق به ادبيات و نداشتن شاخک‌هاي حساس و فقدان درک درست از ادبيات و فرهنگ، به ادبيات داستاني صرفا بر اساس منافع شخصي و خودنمايي نگاه مي‌کنند. افق ديد اينها چه‌بسا علاقه‌مندانِ مستعد داستان‌نويسي را محدود و آن‌ها را به بيراهه‌ پرمدعايي و خودنمايي که حاصل نخواندن و ندانستن است، مي‌برند و گور ادبي‌شان را مي‌کنند. اين شوق‌داران داستان‌نويسي گاهي تا مي‌آيند بجنبند و خودشان را از مهلکه نجات دهند، موهايشان سفيد شده و ديگر ترک عادت سخت است و جبران زمان از دست رفته امکان‌پذير نيست. پس در همان محدوده‌ کوچک مي‌مانند. عده‌اي هم کار ادبيات داستاني را نه روي پاي خود ايستادن که آويزان شدن به چوب زير بغل ديگران مي‌دانند. آن‌ها هم به محض اين‌که چوب زير بغل اثرش را از دست بدهد، کارشان تمام است. عده‌اي ديگري آدم‌زرنگ‌هايي هستند که بو مي‌کشند کجا بروند يا بايستند و در چه جمعي و جايي باشند تا از رانت ادبي گروه يا جمع استفاده کنند. اين‌ها هم به جايي نمي‌رسند. اصلي دارم که مي‌گويم بزن زير ميز و برو دنبال کار خودت. نويسنده بايد زير ميز اين چوب زيربغل‌ها و جمع‌هاي رانتي‌و پر پرواز قيچي‌کن‌ها و نوچه‌سازها بزند و برود دنبال کار خودش که نوشتن است. کلاس داستان‌نويسي و محافل ادبي پل‌اند؛ پلي براي عبور. کسي را مي‌شناسم که 70 سال سن دارد و هر کلاس داستان‌نويسي و رمان‌نويسي و جلسه‌اي درباره‌ داستان باشد حاضر است. 30سال است داستان‌نويس است، اما هنوز داستاني در جايي به چاپ نرسانده، کتاب که جاي خود دارد. نزد زير ميز و نخواست بفهمد که نوشتن کاري فردي است. خواندن هم همين‌طور. نويسنده‌ بزرگي چون بورخس به اتفاق دوستش آدولفو بيويي کاسارس رمان «شش مساله براي دُن ايزيسيدرو پارادودي» را نوشت. اين اثر هيچ‌گاه در مقام و جايگاه داستان‌هاي کوتاه درخشان بورخس قرار نگرفت. هيچ رمان و مجموعه داستان بزرگي از ادبيات جهان و ايران را سراغ نداريم که دو نفر نوشته باشند. داستان‌نويسي شاگردي تمام عمر آثار ادبي است و نه شاگردي افراد. در آستانه قرن بيستم ديگر براي نويسنده، دوران مريد و مرادبازي و آقا و غلام گذشته است. استقلال مهم‌ترين رکن داستان‌نويسي است. نويسنده آقا‌بالاسر ندارد. خودش است و خودکار و کاغذ و دفتر و کامپيوتر و لب‌تاپ‌اش و جهان ادبي و تجربي پشت‌سر و تخيل‌اش. بيشتر نويسندگان موفق حال و آينده آنهايي هستند که شاخک‌هاي حساس دارند و تيزهوش‌اند و مي‌دانند که بايد روي پاي خودشان بايستند، چون جهاني خاص خود دارند و مي‌خواهند از آن بنويسند. مثل فلوبر و داستايوفسکي و چخوف و فاکنر و فوئنتس و يوسا و هدايت و گلشيري و ساعدي و محمود. آنها دنياي خاص خود را به مدد تخيل براي ما روايت کرده‌اند. خوشبختانه بيشتر نويسندگان جوان اين بيراهه‌ها را انتخاب نمي‌کنند. همين‌ها هستند که آثار خوبي مي‌نويسند و در آينده کارهاي درخشاني به ما عرضه و ادبيات داستاني ما را جهاني مي‌کنند. البته نمي‌توان همه‌ نويسندگان جوان را در يک دسته گذاشت و جمع‌بندي کرد، اما در چند مورد نکات مشترکي دارند. نوگراند. به فرم و تکنيک‌هاي داستان‌نويسي توجه دارند. مشخصه‌هاي اصلي بيشتر اين نويسندگان توجه به تکنيک و فرم و زاويه ديد و تکنيک روايت و ايجاد جاذبه در روايت داستان و رمان و توجه به داستان‌گويي است. و خوشبختانه بيشتر با نثري روان مي‌نويسند. در دهه‌هاي 60 و 70 تعدادي نقد و مقاله با نثري قلمبه سلمبه در نشريات چاپ مي‌شد که انگار قصدشان مرعوب کردن خواننده بود. درحالي که خواننده‌ جدي يک پاراگراف از متن را نخوانده رهايش مي‌کرد. دهه 80 دفتر و دستک ثقيل‌نويسان را برچيد. ظاهرا آنها نمي‌دانستند که از سوفکل تا سروانتس و چخوف و فاکنر همه روان مي‌نويسند. تکنيک روايت فاکنر پيچيده است، اما داستان‌اش را با نثري روان مي‌نويسد و قصد تصنع و پيچاندن خواننده را ندارد.

برخي از نويسندگان و منتقدان بر اين باورند که امروز شاهد ظهور داستان‌نويسان جواني هستيم که مي‌توانند زمينه‌هاي حضور و رشد در ژانرهاي ادبي که تاکنون کمتر به آن‌ها پرداخته شده است را فراهم آورند. تحليل شما در اين باره چيست؟

همين‌طور است. در ميان داستان‌نويسان جوان، کساني هستند که خيلي خوب مي‌نويسند و خوب مي‌خوانند و به ظرايف داستان‌نويسي آشنايند. تجربه کردن شيوه‌هاي نو نوشتن در ميان اين نسل زياد است. حين تجربه کردن در شيوه‌ نوشتن، آثار بديعي در داستان‌نويسي ما به وجود آورده است. نويسنده در شروع نوشتن داستان يا رمان به اين فکر نمي‌کند که مي‌خواهد در چه ژانري بنويسد. رمان خودش نوعش را مشخص مي‌کند. زيبايي ادبيات داستاني نقش تخيل در آن است که هر نقشه و پروژه‌ مکانيکي و از پيش معلوم براي محدود کردن و به قالب درآوردن روايت و داستان‌گويي و صحنه و شخصيت‌پردازي را رد مي‌کند. يک رمان پليسي بايد پيش از هرچيز مختصات آن ژانر را داشته باشد والا مکانيکي مي‌شود و دنياي رمان فاصله زيادي از جهان مکانيکي دارد.

کتاب «سايه صادق در روشني هدايت‌پژوهان» که به تازگي از سوي نشر ژيل به چاپ رسيده است، شامل گفت‌وگوهايي پيرامون زندگي، آثار، تاثير آثار و شخصيت او بر نويسندگان پس از او و... با نويسندگان و منتقداني همچون دکتر محمد صنعتي، جهانگير هدايت، جواد اسحاقيان، نسيم خاکسار و شما مي‌شود. با توجه به دغدغه و فعاليت‌هاي شما در حوزه نقد ادبي، تاثير چنين آثاري را در حوزه پژوهش و نقد ادبي چطور مي‌بينيد؟

در اين گفت‌وگوها صاحب نظراني چون دکتر صنعتي که کتاب و مقاله درباره هدايت نوشته است و دکتر نجل‌رحيم و نويسنده برجسته‌اي چون نسيم خاکسار و جهانگير هدايت و نقدنويسان ديگري با دست‌اندرکاران کتاب گفت‌وگو کرده‌اند. با من همچون داستان‌نويس علاقه‌مندي که از جواني آثار هدايت را خوانده‌ام و همچنان مي‌خوانم و نوشته‌هايش را دوست دارم، گفت‌وگو کرده‌اند. حسن کتاب اين است که سراسر گفت‌وگو است. تفاوت گفت‌وگو با مقاله، تا حدودي حالت دراماتيک آن است که اثر کلام را در خواننده بيشتر مي‌کند. مقاله نيست که در آن يک سر، آن هم تنها مؤلف باشد. دوجانبه است و گفت‌وگوکننده نقش مهمي در برابر گفت‌وگوشونده دارد و در اين کتاب مطالعه و آشنايي گفت‌وگوکنندگان با آثار و زندگي هدايت در کيفيت گفت‌وگوها اثر گذاشته است.

از يک‌سو کمبود منتقدان ادبي و نقدهاي ادبي حرفه‌اي از چالش‌ها و معضلات اصلي ادبيات امروز به شمار مي‌آيد و از سوي ديگر آثار خلق شده در اين حوزه کمتر خوانده و مورد توجه قرار مي‌گيرند که اين مساله با تعداد نويسندگان و مترجمان فعال در کشور همخواني ندارد. نظر شما دراين باره چيست؟

خوشبختانه نقدنويسان جواني وارد عرصه‌ نقد شده‌اند که بيشتر شهرستاني‌اند و خوب مي‌نويسند. برخلاف نقدهايي که پر از بارت، دريدا و بلانشو است، خودشان در برابر اثر قرار مي‌گيرند و با ذهنيت و ديدگاه خود اثر را نقد مي‌کنند و نه وام‌گيري از ديگران که انگار ادبيات داستاني عرصه‌ بسته‌اي است که مي‌شود در قالب تئوري‌ها و ايده‌هاي ادبي آن را محدود و مسدود کرد. تا حدودي هم اين وام‌گيري و عيارسنجي با اين ايده‌ها مد شده است. اين افکار و کتاب‌ها هم هميشه دير به دست ما مي‌رسد و زماني مي‌رسد و ما درگيرش مي‌شويم که اثرشان در سرزمين زادبوم‌شان کم يا دوران‌شان سپري شده است. نقد هم مثل داستان با مانع چون مميزي روبه‌رو است. همين هم يکي از دلايل تعداد اندک منتقدين ادبي است. تحمل نقد در جامعه‌ ما کم است. البته نقدنويساني هم داريم که در اين راه زحمت زيادي کشيده‌اند و آثار خوبي نوشته‌اند: کتاب «نقد و سياحت» فاطمه سياح که در سال 1326 در سن چهل‌وپنج‌سالگي درگذشت. رضا براهني که از دهه‌ 40 نقد مي‌نوشت، کتاب‌هايي دارد از جمله: «کيميا و خاک»، «رؤياي بيدار» و «بحران رهبري نقد ادبي و رساله‌ي حافظ.» عنايت سميعي که نقدهاي زيادي از او در نشريات به چاپ رسيده است. جواد اسحاقي آن‌که کتاب‌ها و مقالات متعددي در نقد ادبيات داستاني دارد. «نقد و بررسي احمد محمود» يکي از اين کتاب‌هاست. مشيت علايي که در زمينه‌ نقد کوشاست و کتاب‌هايي از او به چاپ رسيده است. «شکل‌هاي زندگي» از اوست. حسن ميرعابديني که کتاب چهارجلدي «صد سال داستان‌نويسي ايران» و چند کتاب ديگر از او به چاپ رسيده است. هوشنگ گلشيري که نويسنده و داستان‌شناس برجسته و نقدنويس تيزبين و دقيقي بود. «جدال نقش با نقاش در آثار سيمين دانشور» و «باغ در باغ» از او منتشر شده است. «واقعيت اجتماعي و جهان داستان» از جمشيد ايرانيان. از ايرج پارسي‌نژاد کتاب‌هايي در نقد و معرفي بزرگان ادب و فرهنگ به چاپ رسيده است که «روشنگران ايراني و نقد ادبي» يکي از آن‌هاست. حسين آتش‌پرور دستي هم در نقد دارد. دو کتاب «گزيده داستان و نقد خانه‌ سوم» و «داستان و من و کوزه» از اوست. محمد بهارلو نقدهايي درباره هدايت و جمالزاده و بزرگ علوي دارد. کتاب «بزرگ علوي نويسنده‌ سانتي‌مانتال يا روشن‌انديش» يکي از آن‌هاست. نقدهاي قاسم هاشمي‌نژاد در کتاب‌هاي «بوته بر بوته» و «عشق گوش، عشق گوشوار» است. حورا ياوري چند کتاب نقد دارد که يکي از آن‌ها «داستان فارسي و سرگذشت مدرنيته در ايران» است. يوسف اسحاق‌پور «بر مزار صادق هدايت» را نوشته است. محمدعلي سپانلو «ديده‌بان خواب‌زده» را دارد.از سيروس شميسا «داستان يک روح» شرح و تفسير بوف کور منتشر شده است. از شاپور بهيان «چکامه گذشته/مرثيه زوال» چاپ شده است. غلامرضا منجزي نقدنويس است و نقدهاي او در نشريات به چاپ رسيده است. کتاب «روايت نابودي ناب» از شهرام پرستش و اگر بخواهم بنويسم اين ليست باز هم ادامه دارد. درست است با زحمتي که نقدنويسان و نويسندگان براي نقد و بررسي آثار داستاني کشيده‌اند، نابرابري زيادي وجود دارد و ما به نقدنويسان بيشتري نياز داريم. بايد اميدوار باشيم به نقدنويسان جواني که وارد عرصه‌ نقد شده‌اند. شايد آن‌ها اين بحران کميت را جبران کنند و با کيفيت کارشان و به دور از يارگيري و نقد محفلي و لاکچري، نقدي پويا و اثرگذار ايجاد کنند. ادامه دهنده راه نقدنويسان خوب ما باشند. مثل داستان‌نويسي، در عرصه‌ نقد هم خوشبين‌ام.

کار تازه‌اي در دست نشر داريد؟

بله، رمان «شب مرشد کامل» که نشر نون آن را به زودي منتشر مي‌کند.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار