| کد مطلب: ۱۰۰۸۳۸۵
لینک کوتاه کپی شد

براي تولد «ناصر ممدوح»

نوجوان 13 ساله‌اي که براي اولين‌بار به سينما رفته بود، بدجوري از ديدن تصاوير متحرک روي پرده نقره‌اي هيجان زده شد. اين جادو رهايش نمي‌کرد. اين فکر آن قدر با او ماند تا او را به ناصر ممدوح تبديل کرد؛ يکي از صداهاي ماندگار و خاطره‌ساز ما. ناصر ممدوح، گوينده و مدير دوبلاژ آثار متعددي است. بزرگترها اولين‌بار صداي او را با فيلم «زنده‌باد زاپاتا» ساخته مشهور اليا کازان شناختند و نسل جديدتر هم با «جزيره اسرارآميز» از او خاطره دارند. اين هنرمند که زاده 26 بهمن سال 1321 است، 78 ساله شد و به همين مناسبت موزه سينما، فيلم کوتاهي از گفت‌وگوي او که سال 1394 انجام شده، منتشر کرده است. اما ورود اين نوجوان مشتاق که حالا به‌جز درس و مشق، روياي ديگري به‌نام سينما داشت، به عرصه دوبله، داستان جالبي دارد. ممدوح بعداز اينکه جذبه سينما را چشيد، مدام در انديشه آن بود که در اين عرصه سهمي داشته باشد و مي‌خواست مجالي براي حضور بيابد. به همين منظور دست به قلم شد و فيلمنامه‌اي نوشت که قصه خوبي هم داشت؛ «نه مثل يک بيگانه». دست نوشته‌اش را برداشت و پيش زنده‌ياد مهدي ميثاقيه برد که يکي از بزرگترين تهيه‌کنندگان سينما در آن دوره بود. او نيز کوشيد فوت و فن کار را به اين جوانک مشتاق بياموزد ولي در چند نشستي که با ممدوح داشت، متوجه صداي خوب او شد و جوان را به عطاا... کاملي، از مديران کاربلد دوبلاژ معرفي کرد. کاملي دريافت که جوانک نيازي هم به تست گويندگي ندارد و دست او را گرفت و به پروژه «زنده‌باد زاپاتا» دعوتش کرد و اين سرآغاز حضور ناصر ممدوح در زمينه گويندگي بود که به سال 1340 برمي‌گردد. او با «زاپاتا» گريست و زندگي کرد و لذت برد. او پيش «کاملي» مشق گويندگي کرد و آنچنان که خود مي‌گويد زندگي‌اش در سينما خلاصه مي‌شد.

مردم را واقعا دوست دارم

ممدوح در سال‌هاي پربار فعاليت خود با گويندگي در آثاري همچون «اسپارتاکوس»، «محمدرسوال‌ا...»، «السيد»، «دره من چه سبز بود»، «کتاب آفرينش»، «جنگ و صلح» و... نيز نسخه سينمايي «شاه‌لير» و «هملت» يا مجموعه‌هاي تلويزيوني «جنگجويان کوهستان»، «زورو»، «لئوناردو داوينچي» و... براي مردم خاطراتي شيرين ساخته است. همچنانکه کودکان ديروز با کارتون‌هاي «سندباد»، «معاون کلانتر» و «مارکوپولو» و... او را به ياد دارند. ممدوح که تجربياتي در حوزه بازيگري دارد، همچنان دوستدار حرفه گويندگي است. آن چنانکه خود مي‌گويد: وقتي جاي شخصيتي حرف مي‌زنم، خود را به‌جاي او مي‌گذارم ولي در فيلم‌هاي کره‌اي ژاپني نمي‌توانم صحبت کنم، نمي‌توانم خود را با لب و دهان و صداي آنان تطبيق دهم. اين صداي خاطره‌ساز که باور دارد کار هنر مبتني بر سليقه است، از دوستش «بهرام زند» هم ياد مي‌کند که در زمينه تنظيم ديالوگ‌ها و انتخاب گويندگان چقدر وسواس داشته است. و حالا او از محبت مردم مي‌گويد که هميشه شرمنده‌اش کرده‌اند: مردم صداها را دوست دارند ولي نه هر صدايي را. صداي ماندگار داريم ولي تعدادشان به اندازه دوبلورها نيست . ممدوح اضافه مي‌کند: مردم را واقعا دوست دارم. از لبخند ديگران لذت مي‌برم، اين ديگران مي‌تواند هر کسي باشد و از ديدن چهره‌هاي گرفته ، دلم مي‌گيرد. کاري نمي‌توام برايشان بکنم ولي دلم مي‌گيرد . اگر با من صحبت کنند، تا جاي امکان آرام‌شان مي‌کنم و هرگز نمک بر زخم‌شان نمي‌پاشم». سخنان او با شکرگزاري‌اش از خداوند به پايان مي‌رسد: هر چه دارم از لطف خداست و خودم هيچ چيزي نيستم. خدا مرا بسيار دوست داشته و خيلي چيزها در اختيار من گذاشته است.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار