| کد مطلب: ۱۰۶۰۵۷۶
لینک کوتاه کپی شد

از ده ویران که ستاند خراج؟

نظامی، در مخزن‌الاسرار مدام از ستم پادشاهان، قصه‌ می‌گوید. از خراج‌های سنگین که کمر مردم را می‌شکست. او مدام می‌پرسد که «از ده ویران که ستاند خراج؟» اما گویا حاکمانی بوده‌اند که این کار را می‌کرده‌اند. می‌شود گفت نظامی در دوره خودش انسان منفعلی نیست و تا دستش رسیده در لابه‌لای قصه‌ها، ستم پادشاهان را نقد کرده است.

به گزارش آرمان ملی آنلاین فریبا خانی، نویسنده و روزنامه‌نگار درباره بزرگمهر و انوشیروان قبلا نوشتم که وزیر تیزهوش انوشیروان  از زبان بوف‌ها به پادشاه انتقاد کرد  برای خراج سنگین و ویرانه ساختن ده‌ها و آبادی‌ها... و از زبان جغد که برای شیربها یک ده ویران می‌خواست گفت اگر ایشان  پادشاه باشد، زین ده ویران دهمت صدهزار. اما در جای دیگر قصه‌ای در مخزن الاسرار می‌خوانیم داستان پیرزنی که بر دامن سلطان سنجر می‌آویزد و انتقاد می‌کند که شحنه‌ مست تو  به خانه‌ام یورش آورده و  مرا کتک زده. به این مضمون:

«پیرزنی را ستمی درگرفت/ دست زد و دامن سنجر گرفت

کای ملک آزرم تو کم دیده‌ام/ وز تو همه ساله ستم دیده‌ام

شحنه مست آمده در کوی من/ زد لگدی چند فرا روی من»

پیرزن شرح ظلمش را به سلطان می‌گوید که چگونه از خانه‌اش بیرونش کشیده شده و به وسینه‌اش کوفته‌اند  و از پادشاه داد می‌خواهد و می‌گوید:

«گر ندهی داد من ای شهریار/ با تو رود روزِ شمار، این شمار

داوری و داد نمی‌بینمت/ وز ستم آزاد نمی‌بینمت

از ملکان قوت و یاری رسد/ از تو به ما بین که چه خواری رسد»

 اما گویا این سلطان سلجوقی به پیرزن و دادخواهی‌اش محل نمی‌گذارد. راهش را می‌کشد و می‌رود. از قضا این  پادشاه سلجوقی چون به داد بینوایان و مردم نرسید و ظلم پیرزن را نشنید، عاقبت خوشی نداشت.

«سنجر، کاقلیم خراسان گرفت/ کرد زیان کاین سخن آسان گرفت!»

با این حکایت‌های ظریف، می‌توان گفت نظامی شاعر منفعلی نیست و حتی در جای جای قصه‌های عاشقانه‌اش هم انتقادهای سیاسی خودش را دارد به قول عبدالحمید ضیایی مدرس فلسفه، حافظ هم بسیار منتقد و سیاسی است و بی‌تفاوت نیست. برخلاف مولانا که شاعری درونگراست و با اینکه  در حمله مغول‌ها هم می‌زیسته،  سعی کرده است به دنیای درون بپردازد و سیر آفاق کند و کمتر به دنیای سیاست بپردازد...

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار