| کد مطلب: ۱۰۵۶۳۰۶
لینک کوتاه کپی شد

گفت‌وگو با محمد آزرم به بهانه تولد بانی موج نو در شعر معاصر

دلیل شباهت شعر احمدرضا احمدی با شعرهای سهراب و فروغ در چیست؟/ احمدی، شاعر هنرمندان مشهور و نسبتا مشهور است

در میان نام بزرگان شعر و ادبیات معاصر، نام احمدرضا احمدی (متولد 30 اردیبهشت 1319) همیشه مطرح بوده است؛ شاعر، نویسنده و نقاشی که زندگی حرفه‌ای و هنری‌اش زوایای متعددی دارد و سالیان سال نوشتن و سرودن برای کودکان از این‌ جمله است. به مناسبت سالروز تولد این چهره‌ سرشناس و ماندگار - ضمن آرزوی سلامتی برای او- مصاحبه‌ای را با محمد آزرم، شاعر و منتقد ترتیب داده‌ایم که شاید جذاب‌ترین بخش آن برای مخاطب، بخشی است که به تاثیرگذاری شعر احمدی بر شعر شاعران هم عصر خود، خصوصا فروغ فرخزاد و سهراب سپهری اختصاص دارد... در ادامه این مصاحبه را از نظر می‌گذرانید.

دلیل شباهت شعر احمدرضا احمدی با شعرهای سهراب و فروغ در چیست؟/ احمدی، شاعر هنرمندان مشهور و نسبتا مشهور است

آرمان ملی آنلایناحمدرضا احمدی با انتشار اولین مجموعه شعر خود با نام «طرح» در سال 1340، رسما به جامعه ادبی و جریان‌های شعر مدرن کشور معرفی شد و مورد توجه قرار گرفت. به‌عنوان نخستین سوال، نقش و جایگاه احمدی را در شعر معاصر چگونه تبیین می‌کنید و به نظر شما چه فاکتورهایی به شعر او اهمیت می‌دهد؟ 

احمدرضا احمدی در زمانه ما، یک استثناست؛ نه مترجم است، نه منتقد، نه ادیب است، نه نظریه‌پرداز. فقط شاعر است. شاعری ذاتی که نه سابقه نوشتن شعر کلاسیک دارد و نه حتی شعر نیمایی. آنچه را که فکر می‌کند شعر است، می‌نویسد و پذیرفته هم می‌شود. بیان سوررئالیستی حتی اگر به طور تصادفی و غریزی در شعر احمدی شکل گرفته باشد، اتفاق مهمی است که در زبان شعر فارسی افتاده است. آن هم در زمانی که هنوز جنگ بین وزن و بی‌وزنی از مساله‌سازهای مهم شعر فارسی به حساب می‌آمد و شعر احمدرضا احمدی همیشه بدون وزن عروضی بوده و گاهی بیانی سوررئالیستی داشته و از نظر شکلی قابل توجیه بوده است. شاعر بسیارنویس ما کاری به تکنیک خودکاری مغز سوررئالیسم ندارد اما شعری که می‌نویسد بدون تحکم عقل و خارج از هرگونه تقید به قوانین زیباشناسی است. احمدرضا احمدی سوررئالیست نیست، اما سوررئالیسم تقدیر و تثبیت تفکر در شعر است. شعر احمدرضا احمدی قوانین مختص به خود را دارد، در عین حال تلاشی برای درک زندگی به شیوه‌ای شهودی است. هدف سوررئالیسم چه بود؟ می‌خواست تناقض ماقبلی رؤیا و واقعیت را در یک واقعیت مطلق، یک اَبَر واقعیت حل کند. مگر بهترین شعرهای احمدی کاری غیر از این انجام می‌دهند؟ «سایه‌ام از من رها/ شده است/ نمی‌دانم/ مقصدش کجا است/ حوصله ندارم/ وقت ندارم/ در جست‌وجوی سایه‌ام/ باشم/ شاید دیگران/ در جست‌وجوی سایه من/ باشند/ تا آن را بیابند/ و به من بدهند/ آفتاب/ فقط بر من/ می‌تابید.» 

احمدی در جایی گفته که شعر غربی به خصوص شعر فرانسه بر نسل او بیش‌ترین تاثیر را به جا گذاشته و از «پل الوار» و «لویی آراگون» شاعران سوررئالیست فرانسوی نام می‌برد و البته خود را مدیون «فریدون رهنما» می‌داند که با ترجمه شعر فرانسه، جهان جدیدی را به او معرفی کرده است. باید دید که تاثیرپذیری شعر احمدی از شعر فرانسه در حد ترجمه کلمات و کاربرد تحت‌الفظی در عبارت‌هاست یا از «نگاه» این شاعران متاثر شده است. ساختارهای زبانی جدیدی که از این طریق وارد زبان فارسی شده، به علت تازگی، امکان آشنایی‌زدایی در حد عبارت را برای شعر فراهم می‌کند اما پدیداری فرم شعر کماکان برآیند تمامی سطوح ارتباطی اثر از جمله دارا بودن «نگاه» یا «منظر» است. به این شعر مشهور احمدی با بیان سوررئالیستی توجه کنید؛ «من تمام پله‌ها را آبی رفتم/ آسمان خانه‌ی ما/ آسمان خانه‌ی همسایه نبود/ من تمام پله‌ها را که به عمق گندم می‌رفت/ گرسنه رفتم/ من به دنبال سفیدی اسب/ در تمام گندمزار فقط یک جاده را می‌دیدم/ که پدرم با موهای سفید از آن می‌گذشت/ من تمام گندمزارها را تنها آمده بودم/ پدرم را دیده بودم/ گندم را دیده بودم/ و هنوز نمی‌توانستم بگویم: اسب من/ من فقط سفیدی اسب را گریستم/ اسب مرا درو کردند.» این نگاه و لحن در بسیاری از شعرهای احمدی دیده می‌شود. 

این تصور وجود دارد که شعر احمدی، متاثر از شعر شاعرانی چون فروغ و حتی سهراب است. آیا این تعریف را قبول دارید؟ 

شعر هر دوره‌ای متاثر از فضای عمومی آن دوره است، اما تاثیرپذیری شاعران از یکدیگر از یک مولفه تعیین کننده، یعنی مدل ذهنی تبعیت می‌کند. اگر در شعر این سه شاعر فضا یا منظر مشترکی دیده می‌شود، علاوه بر حشر و نشر، دوستی و مجاورت، علت اصلی آن شباهت مدل‌های ذهنی است. مدل ذهنی شکل ساده‌ شده‌ای از جهان در ذهن است که بر اساس آن، پدیده‌ها، مفاهیم و عواملی که مهم فرض می‌شوند، به یکدیگر مرتبط می‌شوند و تصمیم گرفته می‌شود که هر کدام چقدر بر دیگری تأثیر دارند. پس جهان ساده شده ذهنی این شاعران مشابهت بالایی با یگدیگر دارد. وگرنه از نظر تاریخی کتاب طرح احمدرضا احمدی در سال 1341 منتشر شده است؛ درحالی که کتاب تولدی دیگر فروغ فرخزاد در سال 1343 و حجم سبز سهراب سپهری در سال 1346 منتشر شده است. ضمن اینکه تولدی دیگر فرخزاد کتاب‌گذار از شعر کلاسیک نمای قالبی و عامه‌پسند به شعر نیمایی‌ست. باید پرسید چرا کتاب «طرح» مورد توجه فضای شعری آن دوره و شخص فروغ فرخزاد قرار گرفت و چه شد که نام احمدرضا احمدی و شعرهایش در کتاب «از نیما تا بعد» به انتخاب او تثبیت شد. پاسخ می‌تواند این باشد که فروغ فرخزاد وقتی با اتفاق یا پدیده کتاب طرح احمدرضا احمدی مواجه شد، پیش از هر چیز سعی کرد آن را در چارچوب مدل ذهنی خودش توجیه کند. صریح‌تر بگویم ‌کوشید مدل ذهنی‌ خودش را به واقعیت‌ها و رویدادهای شعر فارسی تحمیل کند که کار درستی کرد، حتی اگر با مدل ذهنی ما ناهمخوان باشد. به همین علت هم احمدرضا احمدی یکی از نام‌ها و شعرهای انتخابی کتاب «از نیما تا بعد» فروغ فرخزاد است. گاهی هر کاری می‌کنیم، نمی‌توانیم با تکیه بر مدل ذهنی‌، توضیح شفافی پیدا کنیم که چرا این اتفاق افتاد یا آن اتفاق نیفتاد. در چنین مواردی، ممکن است حاضر شویم بخش‌هایی از مدل ذهنی‌ را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. کاری که فروغ فرخزاد در مواجهه با شعر احمدی انجام داد و امکانات بالقوه آن را با کشفیات جدیدش از شعر مدرن انگلیسی و متون کتاب مقدس ترکیب کرد. البته برای فرخزاد راه دیگری هم وجود داشت. کافی بود آنچه را که اتفاق افتاده انکار کند. که این کار را درخصوص «هوشنگ ایرانی» در کتاب «از نیما تا بعد» انجام داد. به یاد داشته باشیم «زبان» و «مدل ذهنی» را نمی‌توان مستقل از یکدیگر فهمید و درک کرد. شاعران نمی‌توانند بدون کلمه فکر کنند و از طرفی فکرشان هم روی تک‌تک کلماتی که می‌نویسند، سایه می‌اندازد. زبان شعر سپهری در کتاب شرق اندوه زبانی استعاری و موزون است که به زبان کتاب مقدس نزدیک‌تر است تا زبانی که در کتاب طرح احمدرضا احمدی شاهد هستیم، بنابراین تاثیرپذیری احمدی از سپهری در آن دوره بعید به نظر می‌رسد. هرچند در نامه‌ای که از سپهری خطاب به احمدی منتشر شده، زبان سپهری به شعرهای بعدی احمدی نزدیک‌تر است؛ «الهام گولاش کمتر است. غصه نباید خورد. گولاش باید خورد، و راه رفت، و نگاه کرد به چیزهای سرراه. مثل بچه‌های دبستانی، که ضخامت زندگی‌‌شان بیشتر است. می‌دانی باید رفت بطرفِ و یا شروع کرد به. من گاهی شروع می‌کنم. ولی همیشه نمی‌شود. هنوز صندلی اطاقم را شروع نکرده‌ام. وقت می‌خواهد. عمر نوح هم بدک نیست. ولی باید قانع بود. و من هستم. مثلا یک چهارم قارقار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: چهار سوم قناری را می‌شنوم. می‌بینی، قانع‌تر شده‌ام. راست است که حجم قارقار بیشتر است، ولی در عوض خاصیت آن کمتر است.»

با این حساب، چرا شعر احمدی آنچنان که شعر فروغ و سهراب در ذهن مخاطبان نقش بسته، تبلور نیافته است؟ 

همان‌طور که اشاره شد، فروغ فرخزاد با انتشار سه کتاب اولش در همان قالب چارپاره‌سرایی به علت مضمون‌های زنانه‌ای که داشت، شاعر بسیار مشهوری بود. پارادایم شیفتی که برای شعر فروغ اتفاق افتاد و رویکرد مدرن و خلاقانه‌ای که در شعر فارسی پدید آورد، شهرت او را فراگیر کرد. از یاد نبریم که «فروغ فرخزاد» نخستین صدای زنانه در تاریخ سراسر مردانه شعر فارسی است. سراسر تاریخ و ادبیات جهان، از صدایی مردانه پدید آمده که مدام صدای زن را به غیاب انداخته است. صدای انکار شده زن در زبان فارسی باید از مفاهیم پشت پرده و اسرار ناگفته می‌گذشت و به حنجره‌ای که قدرت بیان آن‌ را داشت، می‌رسید و این حنجره شعر فروغ فرخزاد بود. تا پیش از فرخزاد اگر زنی شاعر، زبان به گفتن باز می‌کرد، صدایی مردانه از شعرهایش به گوش می‌رسید، چراکه صدای شاعر زن، تسلیم زبان مسلط مردانه بود و در حضور قاهر او پذیرای غیبت می‌شد. فروغ فرخزاد «هاله شاعری» درخشان‌تری نسبت به احمدرضا احمدی دارد و از آن‌جا که شعرش از کیفیت و فراگیری بیشتری بهره‌مند است، می‌تواند همچنان مخاطبان وفادارتری داشته باشد. «هاله شاعری» و مضافا «مرگ» از فروغ چهر‌ه‌‌ای می‌سازد که برای مخاطبان، آشنا‌ می‌ماند و بیشتر با شعرش ارتباط برقرار می‌کنند یا دست‌کم، این طور تصور می‌کنند. 

سهراب سپهری هم در عصر فقدان معنا، برای کسانی که باور و تلقی خاصی از معناداری شعر دارند، صاحب «هاله شاعری» بسیار درخشانی‌ست که علاوه بر یک چهره انسانی منحصر‌به‌فرد، دارای نوعی تقدس عرفانی است. به قول خودش «هر وقت رفته‌ام از گلی حرف بزنم، دهانم گس شده است.» به بیان دیگر، هاله شاعری سپهری، نتیجه ارزش‌آفرینی معنایی و مضافا، «مرگ» است. اما «هاله شاعری» احمدرضا احمدی با نگاه سوررئالیستی برای مخاطبان جدی شعر امروز و تلقی ذهنیت کودکانه برای عامه هنرمندان گره خورده است. احمدی شاعر مخاطبانی‌ست که دوستدار زبان عاطفی/ حسی و فعل‌های بسیار و فضای سوررئال شعرهای او هستند. احمدی، شاعر هنرمندان مشهور و نسبتا مشهور است. 

احمدی را همچنین به‌عنوان بنیانگذار جریان موج نو در دهه 40 می‌شناسیم. این جریان را چطور ارزیابی می‌کنید؟ تاثیرگذاری آن در ایجاد موج‌ها و جریان‌های دیگر چطور؟

آغاز موج نو شعر فارسی مقارن با تثبیت پارادایم مدرنیته در دهه 40 است. در پارادایم این دوره بر اعتلای فردیت و سنت نقد؛ ظهور فرد خودمختار به شکل سوژه دکارتی؛ ارزش بخشیدن به مفهوم پیشرفت و تاریخ؛ تأکید بر آزادی‌های فردی؛ افسون‌زدایی از جهان، همراه با انقلاب‌های علمی و صنعتی در غرب بود و در آن بر عقلِ ابزاری، به معنای تسلط انسان بر طبیعت از طریق به‌کارگیری علم و تکنولوژی و عقلِ انتقادی به مفهوم سوژه خودمختاری که شناسنده خود و آزادی‌های فردی خود و شناسنده جهان است، صحه گذاشته می‌شد. پارادایم مدرنیته در ایران با رویکرد مدرنیزاسیون دنبال شد و تحولات این دوره نظیر اصلاحات ارضی و رشد صنعتی و خدماتی ناشی از افزایش درآمد نفت؛ گسترش جمعیت شهری؛ تغییر کیفی ساختار و گروه‌‌بندی‌های اجتماعی و شیوه زندگی شهری؛ پیدایش جامعه مصرفی؛ ارتقای سطح زندگی؛ آموزش و بهداشت و تبدیل گروه کوچک نخبگان فنی به نیروی عظیم تخصصی؛ رشد بخش خدمات در قیاس با رشد فعالیت‌های صنعتی و کشاورزی؛ ظهور طبقه متوسط جدید، تغییر الگوی‌های مصرف و افزایش واردات کالاهای خارجی و رشد صنایع مصرفی داخلی بود. 

خلاصه اینکه در دهه 40، بخش بزرگی از شعر فارسی، تحت تاثیر ایدئولوژی سیاسی چپ‌ بود که مسیر حرکت تاریخ، ساخت و مبارزه طبقاتی و راه پیروزی و رسیدن به نجات را به شاعران یاد می‌داد و همین مفاهیم در شعرها با توسل به آرایه‌های زبانی بازنمایی می‌شد. اگر چند تن از شاعران با درایت آن دوره یا به دام این ایدئولوژی نیفتادند یا بسیار زود از آن‌ خلاص شدند و از چارچوب حوادث روز و رویدادهای سیاسی و اجتماعی و تعبیر و تفسیر یک سویه آن فراتر رفتند، به خاطر باور به ارزش‌های انسانی‌ و انسان باوری آنها بود. چنانکه «شاملو» در گفت‌و‌گویی اذعان داشته «اصولاً هنر ملتزم نیست؛ یعنى هیچ‌گاه التزام و تعهد نقشى در آفرینش هنرى بازى نمى‌کند. التزام امرى شخصى و فردى است. اما التزام هنرمند باید انسانى باشد. التزامى فارغ از قید و بند فرقه‌گرایى و تحزب. التزامى فارغ از سیاست و تنها در راه تعالى انسان.»

در کل، شعر احمدی و دیگر شاعران موج نو شعری بود که از سمبولیسم اجتماعی گذر کرده بود، از شعر ابزاری و تعهد شعاری عبور کرده بود و از منظر زیباشناختی هم بی‌اعتنا به دستگاه عروض نیمایی کار خودش را می‌کرد و تا جایی که امکان‌پذیر بود در جُنگ‌ها، مجله‌ها و هفته‌نامه‌ها حضوری پررنگ داشت. و همچنان که می‌دانیم از دل موج نو، شعر دیگر و شعر حجم سربرآورد و کلمه «موج» چنان برای «منوچهر آتشی» جالب و جاذب بود که برای گروه کردن تعدادی از شاعران جنوبی، شعرهای اکثرا «پاستورال» آنها را «شعر ناب» نامید. شعر موج نو، شعری بیانگر با تصاویر زبانی از منظری سوررئال و از زاویه دیدی جدید بود. 

بخش قابل توجهی از کارنامه ادبی ایشان به فعالیت حوزه کودک و نوجوان برمی‌گردد که با فعالیت در کانون پرورش فکری همراه بود. نسبت این بخش از آثار احمدی با جایگاهی که در شعر جدی مدرن داشته را تبیین می‌کنید؟ 

بیش از 6دهه از حضور احمدرضا احمدی در شعر فارسی می‌گذرد و شاعر بسیارنویس ما همان منظری را که در شعر دارد به ادبیات کودک برده است. به جای نوشتن قصه از واقعیت، خواب‌هایش را روی کاغذ می‌آورد و با خلق فضایی خیالی و سوررئالیستی مخاطب کودک را درگیر تجربه‌های شگفت‌ می‌کند تا علاوه بر لذت، در پس تمام این موقعیت‌های سوررئال به شناخت جدیدی از هستی برسد. مطمئنا کودکان به سرعت تفاوت این منظر را با دنیای واقعی تشخیص می‌دهند و فرصتی پیدا می‌کنند تا در دنیایی خیالی شاهد غلبه خوبی‌ها بر بدی‌ها باشند. کار دیگری که احمدرضا احمدی در ادبیات کودک می‌کند، معلق کردن مرز میان واقعیت و خیال در فضایی برگرفته از فرهنگ ایرانی است. جالب اینکه احمدرضا احمدی درست مثل شعرش، عادت به بازنویسی مکرر داستان کودک ندارد و باور دارد قبلا در خواب‌هایش این بازنویسی‌ها انجام شده و داستان‌ها در خیالش بارها ویرایش شده‌اند. احمدی جهان کودکان را جهانی می‌داند که ما بعد از گذراندن آن دوران دیگر به آن دسترسی نداریم و خلاقیت اصلی در هنر این است که بتوان این جهان را که بی‌شباهت به جهان خواب نیست با شعر و هنر تلفیق کرد. به هر حال، همیشه ارتباطی نامریی میان شعرها و داستان‌های کودکش وجود دارد. به قول خودش؛ «مرا هم از شکیبایان و صبورانی بدانید که تا سقوط و خفتن کامل پیوسته و همیشه، برای کودکان حکایت دل می‌گویم. می‌‎دانم هزاران دروازه‌ نگشوده بر دریا جاری است که کلید نهان و پنهانی آن در دست کودکان است. در همه‌ زمستان عمر که نان به سفره نیست، آسمان‌ها دیده‌ام از جوش و خروش کودکان و ابر، تهی؛ اما سرانجام در پایان روزهای جمعه عمر باران دیده‌ام.»

شاید حضور همین نگاه کودکانه و سوررئالیستی باعث شد که «رضا براهنی» در «طلا در مس» بنویسد «شعر احمدی برخورد صمیمیت با سوءتفاهم است، مثل قصه‌ای است که بچه پس از شنیدن از مادرش بخواهد با زبان بی‌زبانی قصه را برای مادرش تعریف کند. این قصه‌ها بی‌شباهت به زمزمۀ یک کودکِ خیالپرداز در یک اتاق تنها نیست. دنیای احمدی دنیای زیبایی‌های قراردادی با ابعاد قراردادی نیست. اشیای احمدی، به هیاتی قراردادی به چشم نمی‌خورند و احمدی در مورد شکل اشیا و برداشت در کلام عیناً مثل آدمی است که روی دست‌هایش راه می‌رود و از پایین که نگاه می‌کند ابعاد آدم‌ها و اشیا را باژگونه می‌بیند. احمدی از دو نیمکرۀ مجزا ساخته شده است که یکی روشن و دیگری تاریک است که جفتش هنوز نیامده است، و با این وضع که پیش می‌رود گویا تا قیامت هم نخواهد آمد. احمدی نمی‌ماند، به دلیل اینکه به حد کافی حجم ندارد تا در میان رنگ‌ها و عطرها و بوهای شلوغِ زندگی از بین نرود.» 

و احمدرضا احمدی جایی پاسخ دهد؛ «کلام من هرچه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود... من با قطب نمای خودم حرکت کردم... من از کسی تقلید نکردم. به گمانم حتی از خودم هم تقلید نکردم. نقادان و خصمان شعر من در این حسرت ماندند که من در جاده‌ای قدم‌گذارم که قبل از من دیگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمی‌دانند شعری که خمیر مایه‌اش رنج و مصیبت آدمی است تقلید نمی‌پذیرد. حتی اگر در زمهریر تنهایی شاعر جان ببازد.» خب، به نظر می‌رسد که براهنی در پیش‌بینی آینده شعر احمدرضا احمدی، اشتباه کرده و شعر احمدی با استمرار شصت ساله‌اش راهی به ماندگاری باز کرده است. احمدرضا احمدی هم در بیان راه ناهموار شعر در هر کتابش، شاید به علت بسیارنویسی، اشتباه کرده و گرفتار تکثیر شعر خودش شده است. 

با توجه به سیر تحول و تطور شعر مدرن و گرایش‌های تجربی آن، به نظر شما شعر احمدی از چه منظر می‌تواند مورد توجه جریان‌ شعر پیشرو حال حاضر باشد؟

شعر احمدی، بدون شک بخشی از محتوای شعر فارسی است و به صورت مستقیم در نقدها و به طور ضمنی در شعرها، با آن گفت‌وگو خواهد شد. اما آنچه شاعران فردا باید بدانند، باور به اهمیت نقادی شعر است که می‌تواند راه‌های متعددی به خلاقیت باز کند. احمدی از این امکان بهره نبرد و نسل‌های در راه شعر باید به آن بپردازند. در عوض، احمدی استمرار فوق‌العاده‌ای در نوشتن شعر داشته، که باید الگوبرداری شود.

خبرنگار : هادی حسینی‌نژاد

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار